حکمت 260
(و قال عليه السلام: احبب حبيبك) دوست دار دوست خود را (هونا ما) دوست داشتنى به نرمى و مدارا يعنى او را بر جميع اسرار خود مطلع مگردان (عسى ان يكون بغيضك) شايد آنكه بگردد دشمن تو (يوما ما) در روزى از روزها و افشاى آن نموده ايذاء رساند تو را (و ابغض بغيضك) و دشمنى كن به دشمن خود (هونا ما) دشمنى به رفق و آسانى يعنى هر فحش و ناسزا كه باشد با او مگوى (عسى ان يكون حبيبك) شايد كه او بگردد دوست تو (يوما ما) در روزى از روزها و آن موجب شرمندگى تو باشد پس در حب و بغض، جانب اعتدال را مرعى دار.حکمت 261
(و قال عليه السلام: الناس فى الدنيا عاملان) مردمان در اين جهان دو عمل كننده اند (عامل فى الدنيا للدنيا) يكى عمل كننده اى است در دنيا از براى دنيا (قد شغلته دنياه) به تحقيق كه مشغول ساخته او را دنياى او (عن اخرته) از كار آخرت او و اصلا به فكر عقبى نپرداخته (يخشى على من يخلفه الفقر) مى ترسد بر آن كسى كه بازپس مى گذارد از اهل و فرزند، فقر او را در دنيا (و يامنه على نفسه) و ايمن مى گرداند فقر را بر نفس خود يعنى نمى ترسد از فقر روز آخرت و توشه و سرمايه از براى آن روز نمى فرستد.و از فقر اصغر خوف دارد و از فقر اكبر خوف ندارد (فيفنى عمره فى منفعه غيره) پس فانى مى سازد عمر خود را در منعفت غير خود و غافل است از آنچه او را ضرورت است از خبر آخرت (و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها) و دوم: عامل است كه عمل كند در دنيا براى چيزى كه بعد از او است از امور عقبى (فجائه الذى له من الدنيا) پس آيد به او آنچه او را ضرورت باشد از رزق او كه مكتوب است در لوح محفوظ (بغير عمل) بى كردارى و كسبى (فاحرز الحظين معا) پس جمع كرده باشد و فراهم آورده باشد نصيب دنيا و آخرت را به يكبار (و ملك الدارين جميعا) و مالك شده باشد هر دو سرا را با هم به توفيق آفريدگار (فاصبح وجيها عند الله) پس بگردد با آبرو نزد پروردگار (لا يسال الله حاجته) نخواهد از خدا حاجت خود را (فيمنعه) كه منع كند او را بلكه حاجات او نزد قاضى الحاجات مستجاب باشد كه (من كان لله كان الله له)