(و روى انه عليه السلام) و مروى است از روات ثقات كه آن حضرت صلوات الله عليه و آله (رفع اليه) رفع كردند به سوى او.يعنى به عرض او رسانيدند (رجلان سرقا من مال الله) دو مرد دزديدند از مال خدا كه بيت المال است (احدهما عبد) يكى از آن دو مرد بنده است كه خريده شده (من مال الله) از مال خدا كه بيت المال است (و الاخر) و آن مرد ديگر (من عرض الناس) از عوام الناس و از ساير ايشان.(فقال عليه السلام) پس حضرت فرمود كه: (اما هذا) اما اين كه بنده است از بيت المال (فهو من مال الله) پس او از مال خدا است (و لا حد عليه) و حدى بر مال خدا نمى باشد (مال الله اكل بعضه بعضا) مال خدا خورده است بعضى از آن بعضى ديگر را (و اما الاخر) و آن مرد ديگر كه از عوام الناس است (فعليه الحد) پس بر او است حد زدن.(فقطع يده) پس بريد دست او را به مقتضى شريعت غراء
حکمت 264
(و قال عليه السلام: لو قد استوت قدماى) و فرمود آن حضرت كه اگر البته راست شود و محكم و استوار گردد قدم هاى من (من هذه المداحض) از اين مواضع لغزيدن (لغيرت اشياء) هر آينه تغيير دهم چيزى چند را از اقوال و احكام واليان و حاكمان سابق استواى اقدام را كنايه داشته از (ثبات و تمكن) از اجراى احكام سيد انام عليه الصلوه و السلام بر وجوه آن بالتمام، و لفظ (مداحض) را استعاره فرموده از براى مسائل اجتهاديه كه محل لغزيدن اقدام عقول است.و اراده فرموده از لفظ (اشياء) احكامى كه مخالفان زمان اجرا كرده اند پيش از خلافت او بر خلاف حق، كه نه موافق عقل است و نه مطابق نقل.