حکمت 280 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 280

(و قال عليه السلام: اذا ارذل الله عبدا) چون رذل و پست سازد خداى تعالى بنده را در ميان خلقان به واسطه عدم سلوك او در طريق فرمان و مرتكب شدن او به عصيان و عدوان (حظر عليه العلم) منع كند و حرام سازد بر او علم احكام ايمان.

يعنى توفيق ندهد او را.

اين كلام دال است بر آنكه جهالت از رذالت است و شرافت داير است در فضيلت

حکمت 281

(و قال عليه السلام: كان لى فيما مضى اخ فى الله) بود مرا در زمان سابق برادرى در طريق خدا صادق و موافق و آن ابوذر غفارى بود و بعضى گفته اند كه عثمان بن مظعون بود رحمهماالله (و كان يعظمه فى عينى) و بود كه بزرگ مى داشت او را در چشم من (صغر الدنيا فى عينه) خردى دنيا در چشم روشن بين او يعنى مستصغر دنيا بود و ناظر آن به عين اختيار.

و اين متسلزم عظم او بود در عيون اهل الله (و كان خارجا من سلطان بطنه) و بود بيرون آمده از سلطنت و غلبگى شكم خود و اين كنايت است از خروج او از شهوت نفسانيه و عدم انقياد او به نفس اماره و خلوص او از صفات رذيله و توجه نمودن او به جانب فضيلت عفت و علو همت (فلا يشتهى ما لا يجد) پس آرزو نمى كرد چيزى را كه نمى يافت (و لا يكثر اذا وجد) و بسيار به كار نمى داشت چون مى يافت به سبب عدم رغبت او در امتعه دنيويه و امور فانيه (و كان اكثر دهره صامتا) و بود در بيشتر اوقات خود خاموش چه مرتكب كلام مالايعنى نمى شد (فان قال) پس اگر درآمدى به گفتار (بذ القائلين) غالب شدى بر گويندگان روزگار (و نقع غليل السائلين) و فرو نشاندى تشنگى سوال كنندگان را به زلال علم فيض آثار از مسالتهاى دشوا
ر (و كان ضعيفا مستضعفا) و بود خوار و بى مقدار و ضعيف شمرده شده اين كنايت است از كثرت تواضع او.

يعنى مردم به جهت كثرت تواضع، او را ضعيف و خوار مى شمردند (فان جاء الجد) پس اگر درآمدى وقت كوشش در كارزار (فهو ليث غاد) پس او شيرى بود شتابنده و ستيزكننده از غايت خشم و غضب و در روايتى (عاد) به عين مهمله واقع شده كه مشتق باشد از (عدو).

يعنى او شيرى بود دونده.

(و صل واد) و اژدهاى بيابان كه در غايت زهرناكى است چه هرگاه حمله آوردى بر دشمنان تبه روزگار دمار از ايشان برآوردى به جهت تقرب به حضرت پروردگار (لا يدلى بحجه) فرو نمى گذاشت هيچ حجتى و برهانى (حتى ياتى قاضيا) تا بيايد به محكمه قاضى يعنى او حاكم مستقل بود در جارى ساختن حجت در مواضع آن و محتاج نبود به حاكمى غير خود در آن.

و اين اشارت است به عدل او، و وضع نمودن او جميع اشياء را در مواضع خود.

(و كان لا يلوم احدا) و بود كه ملامت نمى كرد هيچ يك را (على ما يجد العذر فى مثله) برآنچه مى يافت عذر را در مثل او (حتى يسمع اعتذاره) تا آنكه مى شنيد عذر آوردن او را و در روايتى (على ما لا يجد العذر) واقع است.

يعنى ملامت نمى كرد احدى را و اگر چه علم نمى داشت به عذر
آن.

چه تجويز آن مى كرد كه فى نفس الامر او را عذرى نباشد و او ندانسته باشد، پس به واسطه اين، ملامت او نمى كرد تا آنكه استماع اعتذار او مى نمود.

(و كان لا يشكو وجعا) و بود كه شكايت و گله نمى كرد از هيچ دردى (الا عند برئه) مگر نزد خوش شدن آن درد و اين دال است به رضاى او به قضاى حق سبحانه و تعالى و صبر او در بلايا.

(و كان يفعل ما يقول) و بود كه مى كرد آنچه مى فرمود (و لا يقول ما لا يفعل) و نمى گفت آنچه نمى كرد و اين تنبيه است بر عدم كذب او (و كان ان غلب على الكلام) و بود اگر مغلوب مى شد بر كلام (لم يغلب على السكوت) مغلوب نمى شد بر خاموشى در مجلس كرام و لئام و اين ايماء است به ترك ممارات و مجادله و مغالبه او در اقوال و عدول او از قول (مالا يعنى) به خاموشى.

(و ان على ما يسمع) و بود بر شنيدن (احرص منه) حريص تر از آن (على ان يتكلم) بر گويا شدن از جهت ترجيح دادن جانب استفاده بر افاده.

و اين از فضيلت حكمت است (و كان اذا بدهه امران) و بود كه چون ناگاه رسيدى به او دو كار (نظر ايهما اقرب الى الهوى) نظر كردى كه كدامين از آنها نزديكتر است به هواى نفس (فخالفه) پس مخالفت كردى به آن يعنى آنچه خلاف نفس بود اخت
يار كردى.

و چونكه غرض آن حضرت از تعداد اين صفات دوازدهگانه اقتداى سامعان بود به آن، از اين جهت بعد از آن فرمود كه: (فعليكم بهذه الاخلاق) پس بر شما است كه متصف شويد به اين خلق هاى پسنديده و اوصاف حميده (فالزموها) پس بايستيد بر آن (و تنافسوا فيها) و رغبت كنيد در آن تا بيابيد سعادت دو جهان را.

(فان لم تستطيعوها) و اگر نتوانيد كه متصف شويد به آن (فاعلموا) پس بدانيد (ان اخذ القليل) آنكه فراگرفتن اندكى از آن (خير من ترك الكثير) بهتر است از فروگذاشتن بسيارى از آن.

/ 651