حکمت 310
(و قيل له) و گفتند مر آن حضرت را كه (باى شى ء غلبت الاقران) به كدام چيز غالب شدى بر هسمران خود؟ (فقال عليه السلام) پس در جواب فرمود كه: (ما لقيت احدا) ملاقات نكردم و نرسيدم به هيچ يك از اقران (الا اعاننى على نفسه) مگر كه يارى داد مرا بر نفس خود سيد قدس سره مى گويد كه: (يومى بذلك عليه السلام) اشاره مى فرمايد آن حضرت به اين كلام (الى تمكن هيبته للقلوب) به سوى قرار گرفتن هيبت و خشيت او در دلهاى انام
حکمت 311
(و قال عليه السلام) و فرموده آن حضرت (لابنه محمد بن الحنفيه) مر پسر خود را محمد بن حنيفيه رحمت كناد خدا بر او (يا بنى) اى پسرك من (انى اخاف عليك الفقر) به درستى كه من مى ترسم بر تو از درويشى كه به واسطه آن احتياج تمام پيدا كنى بر انام و قانع نشوى به داده ملك علام (فاستعذ بالله منه) پس پناه گير به خدا از اين فقر و احتياج (فان الفقر) پس به درستى كه درويشى (منقصه للدين) محل نقصان دين است به اعتبار اهتمام به امور معيشت و آنچه لازم او است از صفات رذيله (مدهشه للعقل) و جاى حيرانى و سرگردانى عقل است به سبب ضيق صدر نزد عيله (داعيه للمقت) خواننده است به خشم حضرت عزت به واسطه شكايت و منافى اين نيست قول حضرت رسالت پناهى (ص) كه: (اللهم احينى مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمره المساكين) زيرا كه مسكين كسى است كه او را فى الجمله اى باشد و به آن قناعت كند و به واسطه آن محتاج مخلوق نشود.
و فقير كسى است كه به هيچ چيز قادر نباشد و در نهيت فاقه باشد.
و از اين جهت است كه در حديث واقع است كه: (كاد الفقر ان يكون كفرا)