حکمت 323
(و قال عليه السلام: ان الله تعالى) به درستى كه خداى تعالى (جعل الطاعه) گردانيد فرمانبردارى را (غنيمه الاكياس) غنيمت زيركان (عند تفريط العجزه) نزد تقصير كردن عاجزان از فرمانبردارى حضرت منان چه اكياس استعمال مى كنند فطنت خود را در آنچه سزاوار است از طاعت و عبادت، و عجزه تقصير مى نمايند در آنچه فرمان كردگار است
حکمت 324
(و قال عليه السلام: السلطان وزعه الله فى ارضه) سلاطين عادل بازدارندگان خدايند- يعنى از جانب خدا بازدارنده اند جاهل غافل را- در زمين از ارتكاب عصيان.
بعضى از شارحين برآينند (برآنند) كه مراد به سلطان معنى مصدرى است كه آن قهر و قدرت است.
فلهذا خبراو به صيغه جمع واقع شده و (وزعه) جمع (وزاع) است به معنى رادع و صدر مبتدا محذوف است و در اين تقدير است كه (ذوو السلطان وزعه الله) يعنى صاحبان سلطنت و قهر و قدرت، بازدارندگان خدايند.
و ابن ميثم در شرح خود آورده كه نزد من وجهى ديگر هست كه اوضح است از اين وجه و ايراد او بر اين نهج است كه اگر سلطان نباشد ممنوع نشوند مردمان از ارتكاب معاصى و انتهاك محارم الا به اين وجه كه موكل باشد به هر يك از ايشان وازعى و رادعى كه منع كند او را از آن معاصى و چون سلطان كافى است در كف جميع مردمان و منع ايشان از عصيان، پس همچون وزعه جميع مردمان باشد فحينئذ صحيح باشد كه گفته شود (السلطان وزعه الله فى ارضه) به جهت كمال هيبت و سياست او قيام او در مقام واذعان و رادعان.
و مثل اين است قول سبحانه و تعالى كه: (ان ابراهيم كان امه) چه ابراهيم را امت گفته از جهت كمال او در
علم و تقوا.