حکمت 325
(و قال عليه السلام فى صفه المومن) و فرمود آن حضرت در صفت مومن (المومن بشره فى وجهه) مومن، شادى او در رخسار او نمايان است (و حزنه فى قلبه) و اندوه او در دل او پنهان است يعنى بشره او برافروخته است و دل او سوخته (اوسع شى ء صدرا) واسع ترين چيزى است از روى سينه يعنى گشاده است سنيه او به جهت معارف و صفات حميده و اخلاق پسنديده (و اذل شى ء نفسا) و خوارتر همه چيزى است از نظر نفس به سبب تواضع و فروتنى (يكره الرفعه) كراهت دارد از سربلندى و برترى (و يشنا المسعه) و دشمن دارد ريا و خود فروشى را (طويل غمه) دراز است اندوه او به جهت قلت زاد سفر آخرت (بعيد همه) نهايت دور است علو همت او در طلب مطالب عاليه و سعادت باقيه (كثير صمته) بسيار است خاموشى او به جهت كثرت فكرت در امور متعاليه (مشغول وقته) مشغول است وقت او به ذكر و طاعت پروردگار (شكور) شاكر بسيار است به نعمتهاى آفريدگار (صبور) بسيار صابر است به نزول مصيبت و بلا (مغمور بفكرته) غرق شده است به بحر انديشه خود در ملكوت آسمان و زمين و مسائل دين (ضنين بخلته) بخيل است به ياد كردن حاجت خود به ديگران مگر به نسيان روزى رسان و در بعضى روايت (خلت) به ضم
خاء واقع شده به معنى صداقت.
يعنى سرعت نمى كند به صداقت احدى به جهت قلت اخوان (سهل الخليقه) سهل و آسان است خوى او (لين العريكه) نرم است طبيعت او، نه متكبر و بانخوت (نفسه اصلب من الصلد) نفس او سخت تر است از سنگ به جهت استحكام عقيده و شجاعت (و هو اذل من العبد) و او خوارتر است از بنده درم خريده، به واسطه كمال عبوديت.
حکمت 328
(و قال عليه السلام: لو راى العبد الاجل) اگر ببيند بنده اى اجل خود را (و مسيره) و جاى سير خود را (لابغض الامل) هر آينه دشمن دارد آرزوى نفس را (و غروره) و فريب او را استعاره لفظ (مسير) از براى اجل به جهت سرعت انقضاى زمانى است كه مستلزم فنا است.
و عزيزى در باب اغترار نفس به دنيا و عدم تنبه به او به سرعت سير عمر فرموده كه: اى كاش بدانمى كه من كيستمى در دايره وجود بر چيستمى گر پنبه غفلتم نبودى در گوش بر خود به هزار ديده بگريستمى