بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يعنى زير و بالا مى شويد به اين طريق كه وضيع شما شريف است و شريف شما وضيع به جهت پيشوايان ظلم و جور.و شكى نيست كه اين اخبار از علم مكنون آن حضرت بوده بر همين منوال است آنچه مى فرمايد كه: (و ليسبقن) و البته پيشى گيرند.(سابقون كانوا قصروا) پيش افتادگانى بودند باز پس مانده.(و ليقصرن) و هرآينه باز پس مانند.(سباقون كانوا سبقوا) پيش گيرندگانى كه بودند پيش افتاده.و اول اين طائفه آنها بودند كه در حين وفات سيد كائنات عليه افضل الصلوات از نصرت آن حضرت باز پس ماندند و در زمان امامت و خلافت وى شيعه وى شدند و با وى ياريها به جاى آوردند و در ساير حربها و دشمنان وى كارزار كردند.و دوم آنانند كه با آن حضرت در اسلام سابقه محبت اظهار مى نمودند و در آخر منحرف ش ده و با وى محاربه و مقاتله نمودند.بعد از اين اشاره مى فرمايد به اينكه اين اخبار از آن خبرهائى است كه حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم به او اخبار فرموده مى گويد: (و الله ما كتمت و شمه) يعنى به خدا سوگند كه پنهان نداشتيم هيچ كلمه اى يعنى جميع كلمه حقه را كه از پيغمبر استماع كرده ام در اين باب به همان منوال اظهار نموده ام و هيچ از آن مخفى نداشته ام.و در بعضى روايت به سين مهمله واقع شده به معناى علامت يعنى قسم به حضرت احديت كه مخفى نكرده ام علامتى و اثرى را كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بودم.(و لا كذبت كذبه) و دروغ نگفتم هيچ دروغى.يعنى: هرگز از من لفظ دروغ صادر نشده بلكه آنچه از من به ظهور رسيده ديده ام از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم يا شنيده ام.(و لقد نبئت بهذا المقام) و به تحقيق كه خبر داده اند مرا به اين مقام كه مقام بيعت خلقانست (و هذا اليوم) و به اين روز كه روز اجتماع مردمانست.(الا و ان الخطايا) بدانيد و آگاه باشيد كه گناهان.(خيل شمس) اسبانى اند سركش.(حمل عليها) كه سوار كرده شده باشند بر آن.(اهلها) خداوندان آن.(و خلعت لجمها) و بركنده باشد لجامهاى ايشان.(فتقحمت بهم فى النار) پس انداخته باشند سواران خود را در مهالك آتش.استعاره لفظ خيل و به وصف شمس و خلع لجم از براى خطايا به اعتبار سرعت ورود ايشان است به آتش عقبى به سبب آن خطايا همچنانكه اسب سركش بى لجام كه صاحب خود را به سرعت مى اندازد در مهالك و بلايا.(الا و ان التقوى) بدانيد به تحقيق كه پرهيزكارى.(مطايا ذلل) مثل شترانى اند كه مركبهاى رام باشند.(حمل عليها) و سوار كرده باشند بر آن.(اهلها) صاحبان آن.(و اعطوا ازمتها) و داده شده باشد به دستهاى ايشان مهارهاى ايشان.(فاوردتهم الجنه) پس وارد سازند سواران خود را به بهشت عنبرسرشت.استعاره لفظ مطايا به ضد اوصاف خيل از براى تقوايى است كه موصل صاحب خود است به دارالسلام، مانند راكب شتر رام كه به سهولت و اختيار مى رسد به سرحد مرام و اين تقوى و پرهيزكارى.(حق) راهى است راست و درست.(و) خطايا و آثام.(باطل) راهى است باطل و ناراست.