بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(و لكل اهل) و مر هر يكى را از تقوى و خطايا اهلى است، اهل تقوى مقبولانند و اهل خطايا مردودان.بعد از آن توبيخ اهل باطل مى كند بر كثرت و اعتذار اهل حق مى نمايد در قلت و مردمان را اميدوار مى سازد در عود حق به سرحد كثرت بعد (از) قلت به جهت ترغيب ايشان در لزوم حق تا به تخاذل دل ايشان مضمحل نشود و مى گويد: (فلئن كثر الباطل) پس اگر بسيار شده است باطل.(لقديما فعل) هرآينه در قديم الزمان كرده است آن را اهل آن و در اين زمان بهمان دستور است.(و لئن قل الحق) و اگر كم شده است حق در اين زمان.(لربما) كه بسيار شود.(و لعل) و اميد هست كه چنين باشد.(و لقلما ادبر شى ء) و بسا كه پشت كرده است چيزى.(فاقبل) پس روى آرد.يعنى: بسا حقى كه برطرف شده بود عود نمايد لكن كمتر واقع مى شود، مراد آن است كه كثرت باطل و قلت حق بديع و غريب نيست در اين زمان زيرا كه در زمان پيش نيز بسيار بوده است باطل و كم بوده است حق و در زمان صاحب الزمان عليه صلوات الله الملك المنان آنچه حق است به ظهور خواهد آمد و آنچه باطل است محو و ناچيز خواهد شد.و سيد رضى الدين رضى الله تعالى عنه فرموده كه: (و اقول) و مى گويم من: (ان فى هذا الكلام الادنى) به درستى كه واقع است در اين كلام كه كوتاهترين لفظ است با وجود افاده كثرت معانى.(من مواقع الاحسان) از مواضع وقوع فعل حسن.(ما لا تبلغه مواقع الاستحسان) آن چيزى كه نمى رسد به آن مواضع وقوع تحسين.مراد به مواقع احسان محاسن كلام و كلمات حسنه آن عالى حضرت است.و مراد به مواق ع استحسان كلماتى است كه مستحسن آن باشند يعنى جميع كلماتى كه در تعداد حسن شى ء مى كنند به نهايت حسن كلمات بليغه آن بلاغت فرجام نمى رسد و از وصف بلاغت و مدح فصاحت آن عاجزند.(و ان حظ العجب منه اكثر) و بدرستى كه بهره تعجب و شگفت از اين كلام بيشتر است.(من حظ العجب به) از بهره خودپسندى به آن.يعنى تعجب فصحاء از بدايع حسن او بيشتر است از بهره عجب و خودپسندى و عجب ايشان به سبب استخراج معارف بدايع و مستحسنات صنايع از آن زيرا كه غرايب بسيار در او مشاهده مى كنند و عجائب بى شمار در او مى يابند و مى دانند كه ممكن نيست ايشان را تعبير آن نمودن به عبارات رايقه.(و فيه مع الحال التى وصفت) و در اين كلام بلاغت نظام با وجود حالتى كه وصف كردم آن را (و زوائد من الفصاحه) زيادتى هاست از صناعت فصاحت.(لا يقوم بها لسان) كه قائم نمى شود به اداء آن فصاحت هيچ زبانى.(و لا يطلح فجها انسان) و اطلاع نمى يابد به عمق آن هيچ انسانى.(و لا يعرف ما اقوله) و نمى شناسند آن چيزى كه مى گفتم آن را از اين اوصاف.(الا من ضرب) مگر كسى كه گام زده باشد.(فى هذه الساعه بحق) در سلك اين صناعت كه بلاغت است به حق و راستى و غوران وارسيده.(و جرى فيها على عرق ) و روان شده باشد در طريق فصاحت بر اصالت آن و آن را كما هو حقه دانسته.(و ما يعقلها الا العالمون) و تعقل نمى كنند آن را مگر عالمان و دانايان كامل متكمل.و از جمله اين خطبه است كه مى فرمايد: (شغل) مشغول شده به امور اخرويه از غير آن.يعنى مرتكب شده به كردار پسنديده و اعراض نموده از افعال ناپسنديده.