حکمت 364 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 364

(و قال عليه السلام لجابر بن عبدالله الانصارى) و فرمود آن حضرت مر جابر بن عبدالله انصارى را: (يا جابر قوام الدنيا باربعه) يا جابر بناى دنيا و صلاح آن به چهار كس باز بسته است (عالم مستعمل علمه) اول: عالمى كه به كار دارنده باشد علم خود را (و جاهل لا يستنكف ان يتعلم) و دوم: جاهلى كه ننگ نداشته باشد از آنكه بياموزد علم را (و جواد لا يبخل بمعروفه) و سوم: بخشنده اى كه بخل نكند به احسان خود (و فقير لا يبيع اخرته بدنياه) و چارم: درويشى كه نفروشد آخرت خود را به دنياى خود (فاذا ضيع العالم علمه) پس هرگاه كه ضيع سازد عالم، علم خود را و عمل به آن نكند (استنكف الجاهل ان يتعلم) ننگ داشته باشد جاهل از آنكه فراگيرد علم را از او (و اذا بخل الغنى بمعروفه) و هرگاه كه غنى كند به انعام و عطاى خود (باع الفقير اخرته) بفروشد فقير آخرت خود را به دنيا و مرتكب قبايح شود (يا جابر من كثرت نعم الله عليه) اى جابر كسى كه بسيار باشد نعمتهاى خدا بر او (كثرت حوائج الناس اليه) بسيار باشد حاجتهاى مردمان به سوى او (فمن قام لله فيها بما يجب) هر كه قيام نمايد براى رضاى خداى تعالى در آن نعمتها به چيزى كه واجب است چون شكر
نعماى به دل و زبان و صرف كردن آن نعم به مصارف آن و احسان نمودن با مردمان (عرضها للدوام و البقاء) پيش آورد خداى تعالى آن نعمتها را براى دوام و بقا (و من لم يقم لله فيها بما يجب) و هر كه قيام ننمايد براى رضاى خدا در آن نعمتها به چيزى كه واجب است شرعا به اين معنى كه كفران نعمت ننمايد و صرف نكند آن را به مستحقان اصلا (عرضها للزوال و الفناء) پيش آورد آنها را از براى زوال و فنا

حکمت 365

(و روى ابن جريرالطبرى فى تاريخه) و روايت كرد ابن جريرالطبرى در تاريخ خود (عن عبدالرحمن بن ابى ليلى الفقيه) از عبدالرحمن بن ابى ليلى كه فقيه اماميه بود و مجتهد مذهب اثناعشر (و كان ممن خرج لقتال الحجاج مع ابن الاشعث) عبدالرحمن از آن كسانى بود كه خروج كرده بود و بيرون رفته براى محاربه حجاج بن يوسف ثقفى با پسر اشعث كه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث كندى بود (انه قال) كه گفت ابن اشعث (فيما كان يحضض به الناس على الجهاد) در آنچه تحريص مى كرد مردمان را بر جهاد (انى سمعت عليا) به درستى كه من شنيدم از على عالى نژاد (رفع الله درجته) بلند گرداناد خداى تعالى درجه و مرتبه او را (فى الصالحين) در ميان صالحان عباد (و اثابه) و ثواب دهد او را (ثواب الشهداء و الصديقين) ثواب شهيدان و به يقين باوردارندگان روز معاد (يقول) كه مى فرمود آن حضرت (يوم لقينا اهل الشام) در روزى كه رسيديم به اهل شام: (ايها المومنون) اى جماعت مومنان (انه من راى عدوانا) به درستى كه كسى كه ديد ستمى را (يعمل به) كه عمل مى كنند به آن جاهلان (و منكر يدعى اليه) و فعلى قبيح و ناشايست را كه مى خوانند به سوى آن (فانكره بقلبه) پس انكار كرد آن
كار را به دل خود (فقد سلم) پس به تحقيق كه به سلامت ماند از مواخذه در عاجل و اجل (و برى) و برى شد از گناه در آن گناه باطل (و من انكره بلسانه) و كسى كه انكار آن را به زبان خود (فقد اجر) پس به تحقيق كه اجر يافت (و هو افضل من صاحبه) و اين مرد فاضل تر است نزد خدا از همراهش كه منكر است به قلب (و من انكره بالسيف) و كسى كه منكر شد آن كار را به شمشير، و نبرد كرد (لتكون كلمه الله هى العليا) به اين قصد باشد كه كلمه خدا- كه كلمه توحيد و دين اسلام است- بلندتر و عالى مقدارتر (و كلمه الظالمين هى السفلى) و كلمه ظالمان- كه كلمه كفر است- پست تر و زبون تر است.

(فذلك) پس آن مرد (الذى اصاب سبيل الهدى) كسى است كه رسيده است به راه هاديان و راه راست نمايندگان (و قام على الطريق) و استاده است به راه خدا (و نور فى قلبه اليقين) و روشن شده است در دل او نور يقين.

/ 651