حکمت 370
(و قال عليه السلام: البخل جامع لمساوى العيوب) بخيلى كردن، جمع آورنده بدى هاى عيبها است از اعمال رذيله و افعال قبيحه زيرا كه مستلزم جهل است به مواضع بذل مال و به وضع مال در مصارف آن، و مقتضى فجور است از جهت غيور بودن او در تحصيل مال و خروج او از فضيلت عفت به طرف افراط، و مستلزم دين است از جهت آنكه بخيل به مال خود ابخل است به نفس خود، و مقتضى ظلم است چنانچه بديهه عقل به اين حاكم است.و اين رذايل اربع، امهات عيوب و رذايلند و در تحت آنها رذايل كثيره مندرج است چون حرص و حسد و كذب و شره و دئانت همت و عذر و خيانت و قطيعه رحم و عدم مواسات و غير آن.و از اين جهت است كه مى فرمايد: (و هو زمام) و بخل مهارى است (يقاد به) كه كشيده مى شود به او (الى كل سوء) به سوى هر بدىحکمت 371
(و قال عليه السلام: الرزق رزقان) جنس روزى شامل است بر دو نوع روزى (رزق تطلبه) يكى روزى كه تو طلب مى كنى آن را (و رزق يطلبك) و دوم روزى كه طلب مى كند تو را (فان لم تاته) پس اگر نيايى به سوى او (تاك) بيايد به سوى تو (فلا تحملن هم سنتك) پس منه غم سال خود را (على هم يومك) بر غم روز خودت (كفاك كل يوم ما فيه) بس است تو را هر روزى، آنچه در او است از روزى به وفاى زمانه كيسه مدوز بگذارش به قوت روز به روز (فان تكن السنه من عمرك) پس اگر باشد آن سال از عمر تو (فان الله تعالى) پس به درستى كه خداى تعالى (سيوتيك) زود باشد كه بدهد به تو (فى كل غد جديد) در هر بامداد نو (ما قسم لك) آن چيزى را كه قسمت كرد براى تو ار روزى (فان لم تكن السنه من عمرك) پس اگر نباشد آن سال از عمر تو (فما تصنع بالهم) پس چه كار دارى و چه مى كنى به غم خوردن (لما ليس لك) مر چيزى را كه نيست مر تو را (و لن يسبقك) و البته پيشى نمى گيرد بر تو (الى رزقك) به سوى روزى تو (طالب) طلب كننده و جوينده (و لن يغلب عليه غالب) و غالب نمى شود تو را بر آن رزق، غالب شونده اى يعنى هيچ كس روزى تو را اخذ نمى تواند نمود بر وجه حلال و اگر چه جدو جهد نمايد در آن، لكن ممكن است كه اخذ كند آن را بر وجه غصب و عدوان.(و لن يبطى ء عنك) و دير نمى شود از تو (ما قد قدر لك) آنچه مقدار شده براى تو (و قد مضى هذا الكلام) و به تحقيق كه گذشت اين كلام (فيما تقدم من هذا الباب) در آنچه متقدم بود از اين باب (الا انه هيهنا اوضح و اشرح) مگر آن است كه اينجا روشن تر و مشروح تراست (فلذلك كررناه) پس از اين جهت مكرر كرديم او را (على القاعده المقرره فى اول هذا الكتاب) بنا بر قاعده اى كه قرار داده شده در اول اين كتاب و آن اين است كه: ربما تفق الكلام المختار فى روايه فنقل على وجهه ثم وجد بعد ذلك فى روايه اخرى موضوعا غير وضعه الاول اما بزياده مختاره او لفظ احسن عباره فتقتضى الحال ان يعاد استظهارا للاختيار و غيره على عقائل الكلام.