(و قال عليه السلام: المنيه و لا الدنيه) اختيار بكن مرگ را، و اختيار مكن پستى و خوارى را چه موت ارجح است نزد كرام از تحمل دنائت و خست دنيويه (و التقلل و لا التوسل) و لازم شو به قدرت اندك و قناعت كن بر آن و لازم مشو به متوسل شدن به اغنياى دنيا و متوجه شدن به جانب ايشان.و بسيارى از كرام، اختيار موت كرده اند بر دنيه و متوسل نشدند به غير (و من لم يعط قاعدا) و كسى كه داده نشد در حالتى كه نشسته است (لم يعط قائما) داده نشد در حالتى كه ايستاده است كنايه فرموده است به قاعد و قائم، از طلب كردن به سهولت و صعوبت.يعنى هر كس مرزوق نشد به سهولت طلبى و آسانى، نفع نرسانيد او را تعسف در طلب روزى (و الدهر يومان) و روزگار دو روز است (يوم لك) روزى براى تو است كه آن زمان نعمت و رخاء و سعت و منفعت است (و يوم عليك) و روزى بر تو است كه آن زمان ضيق و بلا و مشقت و مضرت است (فاذا كان لك) پس هرگاه كه باشد براى تو (فلا تبطر) پس از حد درمگذران سرور و شادى را.چه آن موجب زوال نعمت است (و اذا كان عليك) و هرگاه بر تو باشد (فاصبر) پس صبر كن بر دشوارى امور، چه آن سبب انواع رحمت است.
حکمت 393
(و قال عليه السلام: مقاربه الناس فى اخلاقهم) نزديك شدن به مردمان در اخلاق گوناگون ايشان و متخلق شدن به خلق هاى ايشان (امن من غوايلهم) ايمن شدن است از كينه هاى اندرون ايشان.