حکمت 411
(و قال عليه السلام: مسكين ابن ادم) بيچاره فرزند آدم (مكتوم الاجل) پنهان داشته شده است اجل او (و مكنون العلل) و پوشيده شده است امراض و اعراض او (و محفوظ العمل) و نگه داشته شده است كردار او در صحيفه (تولمه البقه) به درد مى آورد و مى گزد او را پشه (و تقتله الشرقه) و مى كشد او را آب در گلو گرفتن و فرو نرفتن (و تنتنه العرقه) و متعفن مى سازد او را عرق كرد.
غرض از اين كلام، كسر نفوس است از سورت كبر و عجب و فخر.
حکمت 412
(و روى انه عليه السلام كان جالسا فى اصحابه) و در روايت واقع شده كه آن حضرت صلوات الله عليه و آله نشسته بود در ميان اصحاب خود (اذ مرت بهم امراه جميله) پس بگذشت به ايشان زنى صاحب جمال (فرمقها القوم) پس نظر كردند به او اصحاب (بابصارهم) به ديده هاى خود در آن حال (فقال عليه السلام) پس فرمود آن حضرت صلوات الله عليه و آله (ان ابصار هذه الفحول طوامح) به درستى كه ديده هاى اين نرها بلند نظرند (و ان ذلك) و به درستى كه آن بلندى نظر (سبب هبابها) سبب هيجان شهوت ايشان است و منشا شدت شبق (فاذا نظر احدكم) پس هرگاه كه نظر كند يكى از شما (الى امراه تعجبه) به زنى كه به شگفت آورد او را چه آن واقع محرك شهوتى است كه داعى شيطان است.
و كسى كه نكاح نمى كند، غالب آن است كه او قادر نيست بر محافظت نظر خود را از حرام (فليلامس اهله) پس بايد كه ملامسه كند و مجامعت نمايد با زوجه خود (فانما هى امراه كامراه) پس به درستى كه اين زن، زنى است مثل آن زن.
(فقال رجل من الخوارج) پس گفت مردى از خارجيان كه (قاتله الله كافرا) بكشاد او را خداى در حالت كفر (ما افقهه) اين چه فقاهت است (فوثب اليه القوم) برجستند به سوى او اصحاب (
ليقتلوه) تا بشكند او را (فقال عليه السلام رويدا) پس فرمود آن حضرت كه مهلت دهيد او را (انما هو سب بسب) جز اين نيست كه جزاى آن سخن دشنامى است به دشنامى (او عفو عن ذنب) يا عفو كردن از گناه اطلاق خارجى لفظ كفر را بر آن حضرت به جهت آن است كه نزد خوارج لعنه الله عليهم آن حضرت مخطى است و هر خطيئه اى نزد ايشان كفر است.
و محتمل است كه ضمير مفعول در (قاتله الله كفرا) راجع باشد به مرد خارجى و اين مقول سيدرضى الدين باشد- رضى الله عنه- يعنى هلاك گرداناد خداى تعالى و معاقب سازاد آن خارجى را در حالتى كه كافر است و عاصى در درگاه بارى، و حينئذ مقول قول آن مرد خارجى (ما افقهه) باشد.