(و قال عليه السلام: لغالب بن صعصعه ابى الفرزدق) و فرمود آن حضرت صلوات الله و سلامه عليه مر غالب بن صعصعه را كه پدر فرزدق بود (فى كلام دار بينهما) در كلامى كه داير بود در ميان ايشان (ما فعلت بابلك الكثيره) چه كردى با شتران بسيارى كه داشتى و كجا بردى آن ها را؟ (فقال) پس در جواب گفت: (دغدغتها الحقوق) متفرق و پراكنده ساخت آن را حق هاى مردم يعنى در صدقت و زكوات و ديون مردم خرج شد اى امير مومنان (فقال عليه السلام) پس حضرت فرمود كه (ذاك احمد سبلها) آن تفرق ستوده ترين طرق متفرقه آن شتران است بعد از آن اشاره فرمود به فرزدق و گفت: اى غالب اين غلام، چه كس است؟ گفت پسر من است يا اميرالمومنين و شروع در شعر نموده و شعرهاى خوب از او به ظهور مى آيد.اميد هست كه او اشعرشعرا باشد.آن حضرت فرمود كه قرآن را به ياد او ده كه آن بهتر از شعر است.آورده اند كه فرزدق هميشه اين روايت را نقل مى كرد در مجالس و دايم اين كلام در خاطر او بود تا آنكه نفس خود را مقيد ساخت به زنجير و آن قيد را از دست و پاى خود برنداشت تا آنكه جميع قرآن را حفظ نمود.
حکمت 439
(و قال عليه السلام: من اتجر بغير فقه) كسى كه تجارت كند بى دانش به احكام بيع و شراء (فقد ارتطم فى الربا) پس به تحقيق كه بيفتد در ربا و ممكن نباشد او را خلاصى از آن مادام كه جاهل باشد به مسائل بيع و شراء
حکمت 440
(و قال عليه السلام: من عظم صغار المصائب) كسى كه بزرگ دارد مصيبتهاى كوچك را (ابتلاه الله بكبارها) مبتلا گرداند او را خداى تعالى به مصيبتهاى بزرگ زيرا كه به واسطه عدم رضاى او به قضاء و تضجر و تسخط او به حكم خدا، مستعد آن گردد كه وارد شود بر او زيادتى بلا