حکمت 451
(و قال عليه السلام: يغلب المقدار على التقدير) غالب مى آيد قدر بر اندازه گرفتن بنده چيزى را براى نفس خود (حتى تكون الافه فى التدبير) تا آنكه مى باشد آفت، در تدبير و اصلاح نفس به جهت جهالت بنده به اسباب تقدير (و قد مضى هذا المعنى فيما تقدم بروايه تخالف بعض هذه الالفاظ) و مثل اين معنى در ماتقدم سمت ذكر يافت به اوضح تفسير
حکمت 452
(و قال عليه السلام: الحلم و الاناه توامان) بردبارى و تانى دو فرزند يك شكمند.
استعاره فرموده لفظ (توامان) را براى حلم و تانى به اعتبار تلازم ايشان در مرتبه واحد (ينتجهما علو الهمه) نتيجه آنها بلندى همت و اثبات انتاج از براى ايشان به اعتبار دخول آنها است در ضمن علو همت يعنى حلم و انائت در يك درجه اند و مندرجند در تحت علو همت.
حکمت 453
(و قال عليه السلام: الغيبه جهد العاجز) غيبت كردن توانايى عاجز است از انتقام زيرا كه اكثرا غيبت از كسى صادر مى شود كه قادر نيست بر انتقام غير و به واسطه آن عجز، زبان به غيبت او مى گشايد تا فى الجمله توانايى و تسلطى پيدا كند بر او