حکمت 458 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 458

(و قال عليه اسلام: العين وكاء السته) چشم بيدار بند دبر است و حفظ كننده او از خروج ريح.

استعاره فرموده لفظ (وكاء) را از براى عين به اعتبار محافظت كردن انسان نفس خود را در بيدارى از خروج ريح از موضع دبر و لهذا اگر خواب غالب شود بر چشم و گوش منتقض شود وضوء در حين اضطجاع يا قعود يا قيام يا غير آن.

بعضى گفته اند كه مراد آن است كه هرگاه چشم نگه ندارند از طعام ها مايل مى شوند به خوردن آنچه به نظر آيد و افراط مى كنند در خوردن آن و منجر مى شود به نفخ و اسهال.

و از اينجا است كه گفته اند: (فلان ياكل بالعين) يعنى فلانى مادام كه مى بيند، مى خورد (قال الرضى) سيد قدس سره مى فرمايد كه: (و هذا من الاستعارات العجبيه) و اين كلام از جمله استعاره هاى عجب آورنده است (كانه شبه السته بالوعاء) گوييا كه تشبيه كرده دبر را به ظرف (و العين بالوكاء) و چشم را به بند (فاذا اطلق الوكاء) پس هرگاه كه رها كرده شد بند ظرف (لم ينضبط الوعاء) منضبط نشد ظرف (و هذا القول فى الاشهر و الاظهر) و اين قول در آنچه مشهورتر و ظاهرتر است (من كلام النبى (ص)) از سخنان پيغمبر آخرالزمان (ص) است و در روايت آمده كه شخصى در مجلس پيغمبر
صلى الله عليه و آله خواب بر او غالب شد و بادى از موضع مخصوص او بيرون آمد.

اهل مجلس به خنده درآمدند.

پيغمبر صلى الله عليه و آله منكر آن شد و فرمود كه: العين وكاء السته.

(و قد رواه قوم لاميرالمومنين) و روايت كرده اند آن كلام را جماعتى مر اميرالمومنين عليه السلام (و ذكر ذلك المبرد) ذكر كرده است آن كلام را مبرد (فى كتاب المقتضب فى باب اللفظ بالحروف) در كتابى كه مسمى است به (مقتضب) در باب ايراد لفظ به حروف تهجى (و قد تكلمنا على هذه الاستعاره) و سخن كرديم ما بر اين استعاره موصوفه (فى كتابنا الموسوم بمجازات الاثار النبويه) در كتاب خود كه ناميده شد به (مجازات آثار نبويه) يعنى به كنايات احاديث نبويه.

(و قال عليه السلام فى كلام له) و فرمود آن حضرت در كلامى كه مر او را است و اين از جمله خطبه او است كه در زمان خلافت فرمود و در اول اظهار اختصاص و قرابت خود نموده نسبت به حضرت رسالت پناه (ص) و منتهى ساخته آن را به تشنيع صحابه ثلاثه به اين عبارت كه: (فاختار المسلمون بعده) پس اختيار كردند مسلمانان بعد از حضرت رسالت (بارائهم) به فكرهاى فاسد خود (رجلا منهم) مردى را از خود.

كه آن ابابكر است.

(فقارب و سدد) پس نزدي
ك شد به امر خلافت و تسديد آن نمود (بحسب استطاعته) به قدر توانايى خود (على ضعف و جد) بر سستى و كوششى كه بود در ذات او يعنى او بر يك منوال نبود در آن امر، بلكه متزلزل بود در آن (ثم ولاه بعده واليا) بعد از رحلت او به دار آخرت متولى امر خلافت گردانيد بعد از خود والى و حاكمى را و سيد قدس سره از اين فقره اخذ نموده آنچه فرموده

حکمت 459

(و وليهم وال) يعنى والى ايشان شد والى كه عمرخطاب است (فاقام) پس به خود قرار داد امر را (و استقام) و راست شد در آن.

يعنى مستولى شد بر آن (حتى ضرب الدين بجرانه) تا آنكه بزد دين پيش سينه خود را به زمين و اين كنايت است از استقرار و تمكين.

و اهل اسلام بعد از فتنه بسيار و غوغاى بيشمار (على عسف و عجز كانا فيه) بر بيراهى و ناتوانى كه بود در او.

يعنى احكام اسلام را بر آن نهجى كه لازم بود عمل ننمود (ثم ولاه بعده ثالثا) بعد از آنكه او نيز رخت به دار بقا كشيد، طلب خلافت كردند از ثالثى، كه عثمان است (لم يكن يملك من نفسه شيئا) مالك و قادر نبود از نفس خود چيزى را يعنى ضبط نفس سركش خود نمى توانست نمود (غلب عليه اهله) غالب شدند بر او اقرباى او (فقادوه الى اهوائهم) پس كشيدند او را به سوى مدعيات و آرزوهاى خود (كما يقود الوليده البعير المخطوم) همچنانكه مى كشد بچه شتر مهار كرده را.

(و لا يزال الامر بينه و بين الناس) و پيوسته اين امر در ميان او و ميان مردمان بود و هيچ وقت با مردمان يك جهت نمى بود.

بلكه: (يبعد تاره) دور مى شد يك بار از صواب ديد ايشان (و يقرب اخرى) و نزديك مى شد گاهى براى ايشان (حتى نزلو
ا عليه) تا آنكه فرود آمدند بر او، اجماع و اتفاق نمودند بر قتل او (فقتلوه) پس كشتند او را به خوارى تمام تا سه روز بى غسل و دفن انداختند او را و بعد از سه روز او را در مقبره يهودان دفن كردند (ثم جاووا الى) پس از آمدند به سوى من (يريدون بيعتى) اراده نمودند بيعت مرا.

/ 651