(و فى حديثه) و در حديث او واقع شده كه: (ان للخصومه قحما) به درستى كه در خصومت و منازعت (قحم) است (يريد بالقحم المهالك) اراده نموده به (قحم) مواضع هلاك را (لانها تقحم اصحابها) زيرا كه خصومت مى اندازد اصحاب خود را (فى المهالك و المتالف فى الاكثر) در مواضع هلاك و مواقع تلف در بيشتر احوال (و من ذلك قمحه الاعراب) و از اينجا ماخوذ است عبارت (قمحه العرب) (و هى ان تصيبهم السنه) و مراد از آن اين است كه مى رسد به عرب قحط سال (فيتعرق اموالهم) پس به دندان اخذ مى كنند گوشت پاره هاى مواشى خود را از استخوان به جهت شدت جوع (فذلك تقحمها فيهم) پس آن حال مى اندازد قحط بسيار را در ميان ايشان.(و قد قيل فيه وجه اخر) و به تحقيق كه گفته اند در معنى عبارت (قحمه الاعراب) وجهى ديگرى (و هو انها تقحمهم بلاد الريف) و آن وجه آن است كه قحط سال به عنف درآورد ايشان را در شهرهاى با زراعت با نعمت (اى تحوجهم) يعنى محتاج گرداند ايشان را (الى دخول الخضر) به سوى داخل شدن ايشان در سبزه زارهاى بستان (عند محول البدو) نزد تنگى ها و انقطاع آب از آسمان ها