کلمه غريب 006
(و فى حديثه) و در حديث او واقع شده كه (ان الرجل) به درستى كه مرد (اذا كان له الدين الظنون) چون باشد مرد را دين به گمان و نداند كه قبض مى كند از او مديون يا نه؟ (يجب عليه) واجب است بر او (ان يزكيه) آنكه زكات بدهد آن را (لما مضى) براى آن چيزى كه گذشت از زمان يعنى زكات ايام گذشته آن را برساند به مستحق (اذا قبضه) هرگاه كه قبض كند آن را از غريمان و اين صورتى است كه تاخير دين از جهت مالك باشد چنانكه قول شيخ جعفر طوسى و شيخ مفيد است رحمهم الله (فالظنون الذى لا يعلم صاحبه) پس (ظنون) آن است كه نداند صاحب آن دين (ايقبضه) آيا قبض مى كند آن را (من الذى هو عليه) از آن كسى كه بر او است دين؟ (ام لا) يا مديون به قبض او نمى رساند؟ (فكانه الذى يظن به) پس گويا صاحب دين گمان مى برد به حصول آن دين (فمره يرجوه) پس يك بار اميد مى دارد قبض آن را (و مره لا يرجوه) و بار ديگر اميد ندارد به قبض آن (و هو من افصح الكلام) و اين از فصيح ترين عبارات است (و كذلك) و همچنين (كل امر تطالبه) هر امرى كه مطالبه مى كنى تو آن را (و لا تدرى على اى شى ء انت فيه) و نمى دانى كه تو بر كدامين چيزى هستى در وجود و عدم آن كار (فهوظنون) پس آن ظنون است (و على ذلك قول الاعشى) و بر اين معنى واقع است قول اعشى كه: (ما يجعل الجد الظنون الذى) نيست اين چنين كه گردانيده شود چاهى كه مظنه آب شود كه (جنب صوب اللجب الماطر) دور گردانيده شده او از ابر ريزان (مثل الفراتى اذا ماطما) مانند آب فرات وقتى كه زياده مى شود (يقذف بالبوصى و الماهر) اندازد كشتى را با شناگر و كشتى بان استاد در فن سياحت.(و الجد البئر) و (جد) چاه است (و الظنون لا يدرى) و (ظنون) آنكه معلوم نباشد (هل فيها ماء ام لا) آيا در او آب هست يا نه و ياء (فراتى) از براى تاكيد مبالغه است همچنانكه مى گويند كه: (الدهر بالانسان دوارى) اى (دوار) يعنى روزگار به انسان بسيار دوركننده است.و محتمل است كه ياء (فراتى) براى نسبت باشد يعنى نهر فراتى.و مراد اعشى آن است كه: عاقل نمى گرداند حكم چاهى كه در او آب نباشد و باران بر گرد آن نباد همچو آب فرات معروف كه كشتى را با كشتيبان مى اندازد.