خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار
در اين خطبه اظهار مى كند ثبات قدم خود را در محاربه و رد مى نمايد قول آن كسى را كه قايل به مداهنه او است در محاربه و ترهيب مى فرمايد مردمان را از عصيان و تحريص مى كند ايشان را به طاعت رحمن و مى گويد كه: (و لعمرى) قسم به زندگانى من.(ما على) كه نيست بر من.(من قتال من خالف الحق) از مقاتله نمودن با آن كسانى كه مخالفت مى كنند با امر حق و طريق شريعت.(و خابط الغى) و به سر درمى آيند در راه ضلالت.(من ادهان و لا ايهان) هيچ مداهنه نمودن و سستى كردن در راه دين مرا جايز نيست مداهنه نمودن با آن جماعت به جهت آنكه مقاتله نمودن با آن كسانى كه متصف به صفت مخالفت و مخابطت باشند از جمله واجباتى است كه چاره اى از آن نيست تا زمان اطاعت.(فاتقوا الله عباد الله) پس بترسيد از خدا اى بندگان خدا.(و فروا الى الله) و بگريزيد به سوى رحمت خدا.(من الله) از غضب و سخط خدا يعنى پناه به وى ببريد در حالها.(و امضوا من الذى نهجه لكم) و برويد در آن راهى كه روشن ساخته است آن را از براى شما.(و قوموا بما عصبه بكم) و قيام نمائيد به آنچه باز بسته است آن را به شما و لازم گردانيده.بدان كه مراد از فرار عبد به خدا اقبال او است بر او ومتوجه ساختن خود به سوى او و اين مبنى بر چند مرتبه است: اول: فرار از بعضى آثار او سبحانه به سوى بعضى ديگر چون فرار نمودن از اثر غضب او به سوى اثر رحمت او.دوم: غناء عبد از مشاهده افعال و ترقى نمودن او در درجات قرب و معرفت به سوى مصادر افعال كه صفات است، پس فرار مى نمايد از بعضى از آن به سوى بعضى ديگر همچنانكه مستفاد مى شود از سخط خدا و عفو او و سخط و عفو از صفات است.سيم: آن است كه ترقى نمايد از مقام صفات به سوى ملاحظه ذات، پس فرار كند از آن صفات به سوى ذات و حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه در كريمه (و اسجد و اقترب) مامور به قرب شد جامع جميع اين مراتب بود فلهذا در سجود فرمود: (اعوذ بعفوك من عقابك.) و عفو همچنانكه اثر صفت معناى مى باشد همچنين گاه هست كه مراد به آن اثرى مى باشد كه ناشى شده باشد از صفت عفو و چون كه به مقام قرب رسيد غنى گشت از مشاهده افعال و ترقى نمود به سوى مصادر آن كه صفات است و اعوذ برضاك من سخطك و عفو و سخط از صفاتند.بعد از آن ترقى نمود از مقام مشاهده صفات و نزديك شد به سوى ملاحظه ذات و فرمود كه: (اعوذ بك منك) و اين فرارى است از او به سوى او و شكى نيست كه اين مقام وصول است
به سوى ساحل عزت و مر اين ساحل لجه وصول را درجاتى ديگر است غير متناهى و لهذا چون كه قرب آن حضرت صلوات الله عليه و آله زياده شد فرمود كه: لا احصى ثناء عليك.و اين مرتبه انداختن نفس است از درجه اعتبار و اعراض نمودن از تبحبح به زينت حق در (برخ ل) ذات خود و آنچه بعد از اين فرمود كه: انت كما اثنيت على نفسك، كمال اخلاص و تجريد آن حضرت است پس معلوم شد كه كلام حقيقت انجام فروا من الله الى الله امر است به ترقى نمودن به سوى مرتبه ثالثه از مراتب مذكوره و شبهه اى نيست كه غايت سلوك سالك به عبادت تطويع نفس اماره است از براى نفس مطمئنه فحينئذ ثابت شد كه مدار رياضت بر اوامر ثلاثه اى است كه آن حضرت اشاره به آن نموده چه امر به تقوى مستلزم زهد حقيقى است كه معين حذف موانع داخله و خارجه است و امر به سلوك سبيل الهى معين است بر تطويع نفس اماره و امر به فرار به سوى جناب احديت متوجه ساختن سر است به او، پس دانسته شد كه رياضتى كه مستلزم كمال استعداد است براى وصول به سوى او سبحانه توجه آن به جانب اغراض ثلاثه است و از اينجا است كه آن حضرت مى فرمايد كه هرگاه كه به اين مرتبه رسيديد.(فعلى ضامن) پس على بن ابيطالب ضامن و كفيل است.(لفلجكم) مر
رستگارى و فيروزى شما را.(آجلا) در آخرت.(ان لم تمنحوه عاجلا) اگر داده نشويد فيروزى در دنيا كه آن فراغت نفس است و عدم اشتغال آن به رياضت در مجاهده و مقاتله پس رغبت نمائيد در جهاد اكبر كه آن مجاهده است با نفس اماره و جهاد اصغر كه محاربه است با جماعت طاعيه و گروه باغيه.