(من كلام اميرالمومنين عليه السلام) از كلام درربار گوهرنثار اميرالمومنين است صلوات الله عليه و آله اجمعين.
(الذى لا شك فيه) كه هيچ شك و شبهه اى نيست در اين سخن بر عارف دراك.
(و اين الذهب من الرغام) و كجا است رتبه طلا از خاك.
(و العذب من الاجاج) و كجا است مرتبه آب شيرين از شور تلخناك.
(و قد دل على ذلك) و به تحقيق كه دلالت و راهنمونى كرد بر صحت اي
ن سخن (الدليل الخريت) راهنماى به غايت حاذق و ماهر در دلالت.
(و نقده) و نقد كرد و فراهم آورد اين كلام را.
(الناقد البصير) نقدكننده بينا.
(عمرو بن بحر الجاحظ) كه صاحب تواريخ است.
(فانه) پس به تحقيق عمرو مذكور.
(ذكر هذه الخطبه) ذكر كرده است اين خطبه را.
(فى كتاب البيان و التبيين) در كتاب خود كه مسمى است به بيان و تبيين.
(و ذكر من نسبها الى معويه) و ياد كرده كسى را كه نسبت داده اين خطبه را به معاويه.
(ثم تكلم من بعدها) پس از آن متكلم شده بعد از ايراد اين خطبه.
(بكلام فى معناها) به كلامى طويل در معنى اين خطبه.
(جملته انه قال) مجمل آن كلام آن است كه گفته: (و هذا الكلام بكلام على اشبه) اين كلام به كلام اميرالمومنين عليه السلام مشابه و موافق تر است.
(و بمذهبه فى تصنيف الناس) و به مذهب و روش آن حضرت در متنوع گردانيدن مردمان و صنف صنف ساختن ايشان.
(و فى الاخبار) و در خبردادن.
(عماهم عليه) از آنچه ايشان بر آن بودند.
(من القهر و الاذلال) از مغلوبيت و مذلت.
(و من التقيه و الخوف) و از پرهيزيدن از اعداء و خشيت.
(اليق) لايق تر و مناسبتر است يعنى منقسم ساختن مردمان به اقسام مذكوره و خبردادن از قهر و تقيه و خوف ايشان به روش آ
ن حضرت اليق مى نمايد.
(قال) و ديگر جاحظ گفت در آن كتاب.
(و متى وجدنا معويه) و كى يافتيم معاويه را.
(فى حال من الاحوال) در حالى از احوال و زمانى از زمان.
(يسلك فى كلامه) كه سلوك كرده باشد در اقوال خود.
(مسلك الزهاد) در راههاى زاهدان.
(و مذاهب العباد) و در روشهاى عابدان چه آن تيره باطن جاهل بود و كلام او با حشو و بى حاصل، چگونه صادر شود از او اين كلام بليغ و فصيح كامل.
در نقل آمده كه منشاء اين التباس آن است كه معاويه يكى از اصحاب خود را از شام به كوفه فرستاد تا حف كند خطبه اى را كه اميرالمومنين عليه السلام بخواند، آن حضرت در روز جمعه اين خطبه را اداء فرمود و او اخذ نموده به معاويه رسانيد و آن ملعون حفظ كرده بر اصحاب خود خواند لعنه الله عليه و على معتقديه الى يوم القيامه.