ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

فتح الله کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و از كلام بلاغت انجام آن عاليمقام است- عليه الصلوت و السلام- كه اراده نمود.

(فى معنى الخوارج) در شان خارجيان.

(لما سمع قولهم) وقتى كه شنيد گفتار ايشان را كه: (لا حكم الا لله) يعنى هيچ حكمى نيست مگر مر خداى را.

(قال) آن حضرت فرمود كه اين سخن: (كلمه حق يراد بها باطل) سخن حق است كه اراده نموده شده به آن امر باطل يعنى مقصود اعداء به آن نه كتاب است بلكه غرضى باطل است كه آن اختلاف شما و تفرق اهواء و تفريق احبا، چه معنى اين كلمه را به اين تنزيل نموده بود كه جايز نيست بنده را به غير ما نص عليه كتاب الله، عمل كند و اين محض بطلان است زيرا كه اكثر احكام فرعيه كه مشروعيت آن به سنت و به حكم اجتهاد ثابت شده منصوص عليه نيستند و حال آنكه از جمله احكام الله اند و بعد آن تقرير حقيقت معنى اين كلمه مى نمايد به اين وجه كه: (نعم انه لا حكم الا الله) بلى به درستى كه هيچ حكمى نيست مگر مر خداى را.

اما حكم خدا منحصر نيست در نص كتاب چنانچه معتقد ايشان است بلكه شامل احكام سنت است و احكامى كه مستنبط است از اجماع و اجتهاد و نيز مى بايد كه اطلاع داشته باشند بر آيات محكمات و متشابهات و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و غير ذلك، نه آن
چه از مشتهيات طبع خود استنباط كنند و چون كه از لوازم اعتقاد ايشان آن بود كه هيچ حكمى نيست مگر خدا را و اين موجب نفى امارت و حكومت است زيرا كه استنباط احكام و نظر در وجود مصالح از لوازم امارت است و نفى لازم مستلزم نفى ملزوم است از اين جهت مى فرمايد كه: (ولكن هولاء يقولون) وليكن ايشان مى گويند از سر اعتقاد كه: (لا امره الا لله) نيست هيچ عمارتى و حكومتى در ميان عباد مگر از براى خداوند، بعد از آن تكذيب قول ايشان نموده به اين جمله حاليه كه: (و انه لابد للناس) و حال آنكه ناچار است مردمان را.

(من امير بر) از اميرى و حاكمى كه نيكوكار باشد.

(او فاجر) يا بدكار.

اين كلام در صورت قياس استثنائى است به اين طريق كه هرگاه قايل شوند به لا حكم الا لله همچنانكه معتقد خوارج است قايل به نفى امره باشند لكن لازم باطن است.

پس قايل شدن به لا حكم الا لله باطل باشد.

و بطلان لازم به جهت آن است كه طبيعت وجود عالم، شاهد است به ضرورت حاجت به امارت اميرى و حكومت حاكمى.

(يعمل فى امرته المومن) كه عمل كند در زمان امارت امير نيكوكار، مومن، پرهيزكار چه عمل مومن در وقت حكومت امير فاجر ميسر نيست كه بر طبق اوامر و نواهى باشد.

(و يستمتع فيها الكافر
) و تمتع و برخوردارى يابد به لذات فانيه در زمان امارت آن فاجر، كافر تيره باطن.

(و يبلغ الله فيها الاجل) و برساند خداى تعالى در امارت آن امير به منتهاى زمان.

(و يجمع به الفى ء) و جمع كرده شود به واسطه آن امير مال غنيمت كه ماخوذ شده باشد از كافران.

(و يقاتل به العدو) و مقاتله كرده شود به واسطه او با دشمنان.

(و تامن به السبل) و ايمن شود به سبب او راههاى بيابان.

(و يواخذ به) و گرفته شود به حكم او حق.

(للضعيف) از براى ضعيف ناتوان.

(من القوى) از ذى شوكت قهرمان.

(حتى يستريح بر) تا آسوده شود نيكوكار.

(و يستراح من فاجر) و راحت يافته شود از شر بدكار.

(و فى روايه اخرى انه عليه السلام) و در روايتى ديگر آمده است كه آن حضرت صلوات الله عليه.

(لما سمع تحكيمهم) وقتى كه شنيده تحكيم خارجيان را.

يعنى قول ايشان كه آن: (لا حكم الا لله) است، (قال) فرمود كه: (حكم الله انتظر فيكم) انتظار مى كشم حكم خدا را در باب شما.

(و قال) و فرمود كه: (اما الامره البره) اما امارت نيكو.

(فيعمل فيها التقى) پس عمل مى كند در آن پرهيزكار.

(و اما الامره الفاجره) و اما امارت بد.

(فيتمتع فيها الشقى) پس تمتع و برخوردارى مى يابد در آن بدبخت تبه روزگار.

(الى
ان تنقطع مدته) تا آنكه منقطع و بريده شود مدت او در زمان.

(و تدركه منيته) و دريابد او را مرگ بى امان.

/ 651