نشان ايمان، برگزيدن راستى است بر دروغ، گر چه آن زيان رساند و اين سود آرد، و نيز بيشتر از دانش حرف نزدن و در گفتگو از ديگران، تقواى الهى پيشه كردن.
حکمت 451
گاه چنان تقدير بر حسابگرى چيره شود كه گويى برنامه ريزى خود آفتى باشد.
حکمت 452
بردبارى و متانت، همت بلند را دو همزادند.
حکمت 453
غيبت تلاشى است مذبوحانه.
حکمت 454
بسا كسان كه با ستوده شدن به گرداب گرفتارى درغلتيده اند.
حکمت 455
در نظام آفرينش، دنيا وسيله است نه هدف.
حکمت 456
بى گمان امويان را در تاريخ ما ميدان تاخت و تازى است، كه چون از درون به كشمكش دچار آيند، كفتاران بر آنان چيره شوند.
حکمت 457
در ستايش از انصار خداى را سوگند كه انصار با دستانى بخشنده و زبانهايى چون تيغ برنده، اسلام را چنان پروردند كه اسبهاى جوان را.
حکمت 458
چشم، نشستنگاه را بندى است.
حکمت 459
پس زمام سياست مسلمانان را زمامدارى به كف گرفت كه نظام را برپا داشت و چندان پاى فشرد تا دين سينه بر خاك نهاد و آرامش يافت.