ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از سخنان آن حضرت است پس از سركوبى فتنه گران جمل در نكوهش زنان اى مردم، بى ترديد، زنان در ايمان، بهره اقتصادى و خرد، كم بهره اند (و دلايلش): كم بهره از ايمانند، چرا كه در دوران عادت از نماز و روزه باز مى مانند، نيز، برابر بودن گواهى دو زن با يك مرد، دليلى بر كم خردى شان باشد، سه ديگر كه در بهره ورى اقتصادى، دچار كاستى اند، چرا كه سهم ارثشان يك دوم سهم مردان است. بارى، از زنان بد پروا كنيد، و در برابر نيكانشان هوشيارى ورزيد و در معروف فرمانبرشان نشويد، تا در اجراى منكر به اطاعتتان طمع نبندند.

خطبه 080-وارستگى و پارسائى




گفتارى در تفسير زهد اى مردم، زهد راستين يعنى، درازاى آرزوها را بريدن، نعمتها را سپاسگزار بودن و در حريم محرمات پارسايى گزيدن. اگر به اين جايگاه دست نيافتيد، دستكم، حرام بر صبرتان چيره نگردد و به هنگام فراوانى نعمتها، شكر از يادتان نرود، چرا كه خداوند با برهانهاى روشن و روشنگر و كتابهاى واضح و بى ابهام، راه هر بهانه و توجيهى را فروبسته است.

خطبه 081-در نكوهش دنيا




سخنى است از آن حضرت در توصيف دنيا با كدامين بيان سرايى را توصيف كنم كه با رنج آغاز مى شود و با نابودى پايان مى گيرد. در حلالش حساب و در حرامش عقاب است. هر كه در آن توانگر شود، به دام فتنه درافتد، و هر كه تهيدست گردد، اندوهگين شود. آنها كه يكسره در تلاشند، به ناگهان از دستش مى دهند، و كسانى كه بى تفاوت نشسته اند با اقبالش روبرو مى شوند. بارى، هر كه با آن بنگرد، بينش يابد و آن كه بدان چشم دوزد، بينش از دست دهد.

خطبه 082-خطبه غراء




گفتارى شگرف كه غرا، نام گرفت خدايى را سپاس مى گويم كه از سويى بر همه چيز برترى دارد و از ديگر سو، با دهش و بخشش خود ، به هر كس و هر چيز نزديك باشد. هر دستاورد و امتيازى را مى بخشد و بلاهاى بزرگ و سختيهاى طاقت سوز را مى زدايد. بخششهاى پياپى و دهشهاى فراگيرش را سپاس مى گويم و به او كه آغازگر جهان است ايمان دارم و از حضرتش كه هدايتگر است و نزديك، هدايت مى جويم، و هم از او كه توانمند است و پيروز، چشم يارى دارم، و تنها به او است كه توكل مى كنم. و به حق گواهى مى دهم كه محمد- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- بنده همان خدا و فرستاده او است كه براى اجراى فرمان، اتمام حجت، و تقديم هشدارهاى خويش رسالتش داد.

اى بندگان خدا، من تقواى خداوندى را به شما توصيه مى كنم كه برايتان مثلها آورد، اجلها رقم زد، جامه هاى مناسب را تن پوشتان ساخت، زندگيتان را نظام بخشيد و بركشيد و با آمارى دقيق بر عملكردتان احاطه يافت و جزاى فراخورتان را در كمين نهاد، با نعمتهاى فراگير و دهشهاى خلق گستر امتيازتان بخشيد، و با برهانهاى رسا و گويا هشدارتان داد. پس شمارتان را آمار گرفت و پيمانه هايى از عمر، ويژه هر كدامتان ساخت، در قرارگاه آزمون و سراى عبرت كه ارزيابى تان را جايگاه است و حسابرسى آينده تان را اساس! بى گمان آب دنيا تيره و آبشخورش گل آلود است، چشم اندازش زيبا و آزمونش سقوط آفرين است، فريبى دگرگون، پرتوى رو به افول، سايه اى زوال پذير و تكيه گاهى مايل به غلتيدن است، كه تا دنيا گريزان بدان انس گيرند، به دامشان افكند، و تا دنيا نشناختگان بر آن تكيه زنند، بر زمينشان كوبد و با تيرهاى زهرآگين در آماجشان نشاند، و سرانجام بر دار مرگ آونگشان كند، سپس، به تنگناى گورشان كشد، به بازگشتنگاهى هول انگيز كه در آن آدمى به جايگاه جاودانه خويش و بازده كارش چشم بگشايد. و بدين سان، همواره آيندگان در پى گذشتگان روانند. بى آن كه ت

يغ مرگ، آنى در نيام رود يا بازماندگان زمانى از جنايت باز ايستند، همه، سلسله وار، الگو از رفتگان مى گيرند و تا واپسين دم- كه فرو رفتن در كام آسياب نيستى است- پيش مى روند، تا دورانى ديگر كه رشته جريانها بگسلد روزگاران سپرى شود و رستاخيز پيش آيد، آن گاه از قالب گورها، آشيانه پرندگان، كنام درندگان و پرتگاههاى سقوط، بازشان گيرد و بيرونشان كشد. در حالى كه همه در جهت امر خداوندى دوانند و به سوى معادش شتابان، گروها گروه و خاموش، ايستاده و صف به صف همگى در قلمرو ديد حق قرار دارند، و در تمامى آن فضا پيام دعوتگرش وسيع و گسترده، طنين افكن است. متهمان چنان دادگاهى را جامه هايى پوشانده اند كه بازگوى درماندگى، تسليم و زبونى است، راه چاره انديشى شان گم و رشته آرزوهاشان گسسته است، دلها فرو ريخته، صداها در هم شكسته و كوتاه، بدنها غرق در عرق تا گلوگاه، روحها در دام ترسى بزرگ، و گوشها- در طنين ضرب آهنگ سخنگوى محشر و اعلام قطعنامه، در تعيين كيفر سخت بديها و پاداش گران نيكى ها- رعد زده و لرزان است.

بندگانى آفريده اقتدار و تن در داده به جبر پروردگار، گاه در قبضه احتضار و ديگر گاه در دل گور گرفتار، متلاشى و خاكسار، و سرانجام تك و تنها برانگيخته شوند و به دادگاه خدا احضار، پاداشى سزاوار را نصيب برند و از صافى حساب بگذرند. پيش از اين، يافتن گريزگاه را فرصت داشتند، به راه روشن رهنمون شده بودند و براى جلب خشنودى خدا، فرصت كافى در اختيارشان بود. در فضايى روشن و پاك از زنگارهاى شك- در دوران اجل و ميدان مهلت- وانهاده شده بودند، تا براى لحظه اى مسابقه، اسبها را هر چه بهتر براى پيشى گرفتن ، چابك و آماده سازند، به شتاب زدگى دچار نيايند و در جستجوى مشعل حق به انديشه بنشينند. وه كه مثلهاى درست و پندهاى شفابخش چه بسيارند، اگر با قلبهايى وارسته و گوشهايى پذيرا و انديشه هايى مصمم و خردهايى دورانديش، برخورد كنند پس تقواى الهى پيشه كنيد، تقوايى كه همسان تقواى كسى باشد كه با دريافت حقايق به خشوع گرايد، چون به گناه آلوده شود، اعتراف كند، انگيزه تلاشش، ترس از خدا ، و انگيزه شتابش به خدمت، عشق به او باشد و يقين به نيكيش وادارد، در مقابل عبرتها، پند پذير، و در برابر هشدارها بيمناك باشد و با شنيدن اخ

طار، از آن چه منع شده است، دست فراپس كشد، هم او كه پذيراى دعوت حق است و مدام در حال نيايش و زارى، هماره در كار بازگشت و توبه است و گام بر گامجاى پيشوايان مى نهد و از آنان پيروى مى كند و براى ديدن راه راستى كه نشانش مى دهند، چشمانى هميشه باز دارد، پس در جستجوى حق شتاب مى ورزد، و با شتابى افزون تر خود را از خطر جهل و گمراهى مى رهاند، و با به دست آوردن اندوخته اى ارجمند، درون خويش را از هر آلودگى اى مى پالايد، آخرت خويش را آبادان مى كند و براى روز سفر از اين جهان و روى كردن به جهان ديگر، كه سراى ماندن جاودانه است و هنگامه نياز و تنگدستى انسان، به توشه اى رساننده تكيه دارد كه آن را از پيش فرستاده باشد. پس اى بندگان خدا، همسو با حكمت آفرينش انسان، تقواى الهى پيشه كنيد و با درك ژرفاى اخطارهاى الهى- آن جا كه از خويشتن خويشش هشدارتان داده است- بر خود بترسيد و با ايمان به صدق وعده هاى قاطع پروردگار و ترس از معاد خود را سزاوار وعده هايى سازيد كه برايتان از پيش فراهم كرده است.

بخشى ديگر از همين گفتار گوشهايى ارزانيتان داشت كه معانى دلخواه را دريابند، و چشمانى كه پرده هاى سياه را براندازند، و اندامهايى كه در كار فراهم ساختن عضوهايند، و در تركيب صورتها و هم در دورانهاى عمر هماهنگ و سازوارند، با كالبدهايى كه بر پايه همبستگى استوارند و قلبهايى كه روزى را به سراسر تن با فشار رسانند، برخوردار از نعمتهاى شكوهمند، وامدار منتهاى پياپى و در پناه دژهاى عافيت بخش او! هر كدامتان را عمرى رقم زده است و از شما پوشيده اش داشته است، و از يادگاران نسلهاى پيشين، عبرتها در ميانتان به جاى نهاده است، كه از بهره هاى دنيا چه كامها گرفتند و پيش از درافتادن به مغاك مرگ، چگونه در آسايش و فراخى بودند اما پيش از دست يافتن به آرزوها، مرگ فروشان گرفت و در زير چرخهاى ارابه اجل له و كوبيده شدند، بى آنكه در زمان تندرستى پيش بينى كنند، يا در فرصتهاى مناسب عبرتى گيرند. مگر اينان كه امروز در شادابى جوانى هستند، جز چروكيدگى پيرى را در انتظارند؟ مگر اين از عافيت سرشاران، از فرود آمدن بيماريها در امانند؟ و مگر هستى داران، جز نابودى محتوم را چشم به راه اند؟ حال آن كه بريده شدن از دنيا و انتقال ي

افتن به آخرت نزديك است، با تن لرزه ها، سوز دردهاى جانكاه، غصه هايى كه فرو بردن آب گلو را دشوار مى كند، و نگاههاى دادرس خواه كه ياران، خويشان، عزيزان و همسران را به يارى مى طلبد! آيا خويشان به دفاع برمى خيزند؟ يا با گريه هاشان او را- كه به گروگان و تنها در تنگناى گور فرو افتاده است- هيچ سودى رسانند؟ هرگز! كه خزندگان پوست او را دريده اند و آفات طراوتش را به كهنگى بدل كرده اند، طوفانها آثارش را رفته اند، و حركتهاى شب و روز از او چيزى به جاى نگذاشته اند. تنهاى پرطراوت گنديده اند و استخوانهاى پرصلابت پوسيده اند، جانها گروگان بار سنگين خويش اند و اينك به يقين خبرهاى غيبى را باور دارند! اما ديگر نه بر كارهاى شايسته چيزى مى توان افزود و نه جبران لغزشها امكان پذير تواند بود. آيا نه اين كه شما فرزندان، پدران، برادران و نزديكان همين قوميد؟ و در حركت خويش آنان را الگو مى گيريد و همان راهى را كه در نورديده ايد مى پوييد و بر جاده اى كه كوبيده اند، مى رانيد؟ افسوس كه قلبها، با قساوت از بهره هاى به سزا محروم اند، و به جاى رشد به پوچى مى گرايند، و در ميدانى كه فراخورشان نيست مى تازند گويى كه مخاطب آن رهنمودها

نيستند، و رشد خويش را به فراچنگ آوردن دنيا، محدود مى دانند.

از ياد مبريد كه گذارتان بر صراط است با لغزشگاههاى سقوط آفرين، پرتگاههاى هول انگيز و هراسهاى پى درپى آن! پس اى بندگان خداى، تقواى الهى پيشه كنيد، تقواى صاحب خردى كه انديشه، قلبش را به كار گرفته، بيم، تنش را به كار داشته، شب زنده دارى، طعم خوش خواب را از او بازگرفته، اميد ، روزهايش را سرشار از عطش كرده، شهواتش لگدكوب زهد شده، ياد خدا را بر زبان جارى كرده، ترس از خدا را براى امنيت آينده پيش فرستاده، از هر خط شبهه ناكى دورى گزيده، سوى راه مطلوب، ميانه تر راه ممكن را پيموده است، بى آنكه در راه به ورطه هاى غرور درافتد و امور شبهه ناك پرده ديدش شود. اين همه در حالى است كه او در آرام ترين خوابها، و امن ترين روزها، با دريافت مژده شادى بخش و رسيدن به آسايش ابدى نعمتهاى آخرت، شاهد پيروزى را در آغوش مى كشد، كه گذرگاه دنيا را با شيوه اى ستايش انگيز، پس پشت نهاده است و از بخت بلند، توشه آينده را از پيش فرستاده است. شتابش، با انگيزه خداى ترسى بوده است، لحظه اى از فرصت خويش را از دست فرو ننهاده است، در راه طلب با رغبت تمام گام نهاده است و بيمناك- اما هوشيار- از ورطه ها جهيده است و در امروز، به فرد

ايش چشم دوخته، به آينده نظر داشته است، كه بهشت پاداش انسان، و دوزخ در كيفرش بسنده است، و نيز، خدا به عنوان تنها ياور و انتقام گيرنده، و- در دادگاه تاريخ- قرآن، در دادستانى و دفاع، ما را بس.

من، شما را به تقواى الهى، توصيه مى كنم كه با هشدارهاى مكرر، جاى توجيهى نگذاشت و با ارائه خطى روشن، حجت را تمام كرد، و از دشمنى هشدارتان داد كه موذيانه و پنهانى در سينه ها مى خزد و نجواكنان در گوشها مى دمد، پس به گمراهى مى خواند و به سقوط مى كشاند، با وعده هاى دروغين، آرزوهاى شيطانى را تلقين مى كند و زشتى بزه را مى آرايد، و هلاكتهاى هول انگيز را آسان مى نماياند، تا اندك اندك، همنشين خود را به دام افكند و به غل و زنجير كشد، در اين هنگام يكباره تمامى آرايشهاى قبل را منكر مى شود و خطرهايى را كه ساده مى نمود، بزرگ و بزرگتر جلوه مى دهد، و آن فضاى امن دروغين را به دلهره و ترس مى آكند.

بخشى ديگر از همين گفتار پيرامون چگونگى آفرينش انسان به داستان پرسش انگيز انسان بازگرديم، كه خدايش در تاريكخانه زهدانها و در غلافهاى تودرتو، پديد آورد، به صورت نطفه اى جهنده، خونى بسته ولى زنده، جنين و كودك شيرخوار و سرانجام نوجوان و جوان بالغ. سپس او را قلبى نگهبان، زبانى سخنور و چشمى تماشاگر بخشيد، تا حقايق اين جهان را، براى آموختن و تحليل، فهم كند و ضمن زنهارپذيرى پا از گناه واپس كشد. ولى همين كه، برخوردار از اعتدالى استوار، قد راست كرد، با استكبار از اطاعت سر باز زد و با گستاخى به بيراهه گراييد، در حالى كه همواره از چاه ويل هوسها، دلو خويش پر مى كرد و تمامى كوشش خود را وقف دنياى خويشتن مى ساخت در امواجى از لذتهاى سطحى نسنجيده، بى آن كه در انديشه مصيبتى يا نگران هيچ رويداد ترس آورى باشد، در فتنه اش فريب زده، جان سپرد، و در اين جهان- كه برايش لغزشگاهى بيش نبود- اندكى بيش زندگى نكرد، نه از عمرش سودى برد و نه مسئوليتى را پذيرا شد. درست در اوج سركشى و در مسير خوشى هايش، فاجعه هاى مرگ، به هنگام يورش آورد، پس در امواج دردها و بيماريهاى كوبنده، حيرت زده از هوش برود، در حلقه برادرى مهر

بان و پدرى دلسوز كه يكى از بى تابى واى سر مى دهد و ديگرى با اضطراب به سينه مى زند، او با بيهوشى مرگ، گرداب مصيبت و ناله هاى دردناك دست به گريبان است، و كشتى عمرش در طوفانى سخت درگير. سپس با نوميدى در كفنش بپيچند، بى هيچ مقاومتى به هر سويش بكشند، پس آنگاه پيكر رنج ديده و در بيمارى گداخته اش را بر چوبها افكنند و فرزندان و برادران، شتابزده به سوى سراى غربت- كه ديدارش را نقطه پايان است- به دوشش كشند. تا آن كه تشييع كنندگان روى برتابند و ماتم زدگان بازگردند، او- نجواكنان- براى پرسشى بهت آور و آزمونى لغزش زا، در گودالش نشانده شود! بزرگترين گرفتارى آن سو، فرود آب آتشين، فرو افتادن در دوزخ زبانه هاى آتش و زوزه شعله ها است، نه در فاصله شكنجه ها فرصتى است كه انسان بياسايد و نه آنى مى تواند به دور از درگيرى بيارامد، نه نيرويى براى مقاومت است، نه مرگ رهايى بخش و نه حتى لحظه اى خواب تسكين دهنده. در ميان انواع مرگها و ساعتهاى شكنجه. از اين همه به خدا پناه مى بريم!

/ 106