ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى بندگان خدا، آنها كه عمرى را در فراوانى و نعمت به سر آوردند، آموزش ديدند و دريافتند، فرصتشان را به تباهى كشيدند و بهره مندى از سلامت را از ياد بردند، اينك كجايند؟ همانها كه دورانى بلند، مهلت يافتند، از دهشهاى گوناگونى بهره بردند، از عذاب دردناك هشدار يافتند و به نعمتهاى گران وعده داده شدند. اى دارندگان چشم و گوش، و اى خداوندان عافيت و امكانها، از گردابهاى گناه و عيبهاى خشم انگيز برحذر باشيد، كه براى گريز، رهايى، پناهندگى و بازيابى تكيه گاه و بازگشت آيا هيچ راهيتان هست؟ پس چرا به كژراهه مى رويد؟ به كدامين سو بازمى گرديد؟ و اين غرور و فريب خوردگى تان را چه بهانه اى داريد؟ كه سهم هر يكتان از زمين، تنها طول و عرضى است با پيكرتان هم اندازه، با گونه اى بر خاك نهاده. اى بندگان خدا، هم اينك كه گلوهاتان وانهاده، روحها آزاد ، زمينه هدايت فراهم، صحنه حضور و بدنها آسوده و فرصت باقى است و شما در اوج قدرت انتخابيد و فرصت توبه داريد و در عين گناهكارى در فراخناييد و هنوز در فشار و تنگنا قرار نگرفته ايد و هنگامه هول جان دادن پيش نيامده، آن موعود پنهان درنرسيده، آن تواناى شكست ناپذير گريبانتان را

فرو نفشرده است، تلاش را بياغازيد و دست به كار بريد.

خطبه 083-درباره عمرو بن عاص




سخنان امام براى بى اثر كردن تبليغات سوء عمروعاص شگفتا از فرزند آن زن بدنام كه در باور شاميان از من چهره اى دلقك و مسخره گر ساخته است كه عمر را به شوخى و هرزگى مى گذرانم! در اين ترديدى نيست كه ياوه سرايى مى كند و به گناه لب مى گشايد. هشداريد كه بدترين گفتارها دروغزنى است و او لب به دروغ مى آلايد، همواره وعده هاى خويش مى شكند، بر خواستهاى خود از ديگران بيش از حد پاى مى فشارد، و از انجام دادن خواستهاى ديگران دريغ مى ورزد و در پيمان خويش ناپايدار است و از خويشاوندان بريده است. در ميدان جنگ پيش از آغاز نبرد و خالى شدن نيامها و چكاچاك شمشيرها، در هياهو و امر و نهى، بى مانند است! اما همين كه پيكار آغاز مى شود و صداى پولاد و شمشيرهاى از نيام برآمده، طنين مى افكند، شاهكارش، همه اين است كه از بى شرمى خويش و شرم دلاورمردان سود جويد و كمر بگشايد و پايين تنه را عريان كند (و خود را برهاند). آگاه باشيد، و به حق سوگند، كه ياد مرگ، از شوخ طبعيم بازمى دارد، در حالى كه فراموشى آخرت، او را از حقگويى دور مى كند. آرى، او با معاويه بيعت نكرد، مگر در پى اين شرط كه از دهشهاى خود بهره اى ارزانى داردش، و در

برابر دين فروشى رشوه اى دهدش.

خطبه 084-در توحيد و موعظه




گفتارى است از آن حضرت گواهى مى دهم كه جز الله معبودى نيست، كه يگانه اى بى همتا است. هم نخست بى كران، كه پيش از او هيچ چيزى نبوده است، و هم پايان بى كران كه نهايت و پايانيش نيست. بر ويژگيهايش پرده پندارى فرو نيفتد، و جستار هيچ قلبى در فهم چگونگيش به پايان نرسد. بر ساحتش، تجزيه و تبعيض را راهى نباشد، و چشم و دلها بر او احاطه نيابد.

بخشى ديگر از همان گفتار پس اى بندگان خدا، از عبرتهاى سودمند پند گيريد و از آيات روشنگر عبرت آموزيد، و تاثير پذيرفته از انذارهاى رسا باز ايستيد، و بكوشيد از ياد و پندها بيشترين سود ممكن را فراچنگ آريد. كه گويى هم اكنون ديو مرگ بر گلوتان چنگ افكنده، رشته آرزوهاتان گسسته است و در جو سياهى از جريانهاى چندش آور قرار گرفته ايد و به سوى فرودگاه سرنوشت خويش رانده مى شويد در حالى كه هر كدامتان را انگيزه اى است كه به سوى محشرش مى راند و شاهدى كه اعمالش را گواه باشد.

و بخشى ديگر در توصيف بهشت درجاتى ممتاز از يكديگر و جايگاههايى گونه گون، كه نه نعمت در آن پايان پذيرد، و نه ساكنانش را كوچى باشد، جاودانگى يافتگانش را پيرى تهديد نمى كند، و هر كه در آن جا است، هرگز افسرده نمى شود.

خطبه 085-صفات پرهيزكارى




سخنى ديگر است از آن حضرت بى هيچ ترديدى، او به رازها دانا است، و از نهانها آگاه، بر هر چه و هر كار محيط و توانا است. پس هر كه از شما كه كارآمد است، تا اجل نتاخته، درگيريهاى سخت آغاز نشده، چنگالهاى مرگ گلويش را نفشرده است، در فرصت فراغت، براى خود بكوشد، و پذيرايى خويش در جهان ديگر را خود تدارك ببيند، و از سراى كوچ سراى ماندگارى را توشه برگيرد.

اى مردم، خداى را، خداى را كه مسئوليت پاسدارى از كتابش را بر عهده تان نهاده است، و حقوقش را چونان وديعه اى به شما سپرده است. آرى، خداوند سبحان پوچتان نيافريده است، و بى هدف رهاتان نكرده است، و در نادانى و نابينايى، به خويشتنتان واننهاده است. تمامى آثار وجوديتان را با نام و نشانى مشخص ضبط كرده، به اعمالتان آگاه است و اجلهاتان را رقم زده است. شما را كتابى فرو فرستاده كه روشنگر همه چيز است، و پيامبرش را در ميان شما چندى عمر بخشيده است، تا آنچه براى شما و خويش پسنديده است و در كتابش نازل فرموده، با سنت خود تكميل كند و دين را چنان كه بايد برپاى دارد. بدين ترتيب كارهاى خوشايند و ناخوشايند و بايدها و نبايدهايش را با زبان وى ابلاغتان فرموده، راه هر توجيهى را فرو بسته، حجت را تمام كرده است. پيش از كيفر ، تهديدتان كرده است و از عذابهاى سختى كه فرارو داريد، انذارتان داده است. پس بازمانده روزگار خويش را دريابيد و شكيبايى پيشه كنيد كه در مقايسه با روزگاران بسيارى كه به غفلت به سر آورده ايد، و از پند پذيرى روگردان بوده ايد، اندك است. به هر حال، نفسهاتان را رخصت ندهيد كه اين رخصتها شما را به راهه

اى ستمكاران مى كشاند، با نفس از در سازشكارى درمى آييد كه ناگهان در متن فاجعه قرار مى گيريد.

اى بندگان خدا، بى گمان كسى خويشتن را خيرخواه ترين است كه در برابر پروردگارش فرمان پذيرترين باشد، و آن كه با پروردگارش، عاصى ترين باشد، بى ترديد نسبت به خود نيز خيانتكارترين است. زيانكار واقعى كسى است كه خويشتن را زيان رساند، همچنان كه كسى مورد غبطه است كه دينش سالم مانده باشد. سعادتمند كسى است كه از سرنوشت ديگران پند گيرد، و شقاوت زده بيچاره اى است كه فريفته هوسها و غرور خويش شده باشد. آگاه باشيد كه ريا- هر چند اندك- شرك است و همنشينى با هوسرانان، زمينه فراموشى ايمان است و حضور شيطان. از دروغ دورى گزينيد كه با ايمان بيگانه است. راستگو بر بلنداى نجات و كرامت جاى دارد و دروغگو بر لبه پرتگاه سقوط باشد. به يكديگر حسد مورزيد كه حسد ايمان را مى خورد، چنان كه آتش، هيزم خشك را و كينه همديگر را به دل مگيريد كه كينه نابودكننده است. بدانيد كه آرزو خرد را به راه خطا مى كشد و ياد را به فراموشى بدل مى سازد، پس آرزو را دروغ انگاريد كه خود فريبگر است و صاحبش فريب خورده.

خطبه 086-موعظه ياران




گفتارى در بيان ويژگيهاى عالمان و عالم نمايان و هشدار در مورد مقام خاندان پاك پيامبر اى بندگان خدا، بى گمان در پيشگاه پروردگار، محبوبترين بنده كسى است كه خداوندش در نبرد با نفس خويش يارى داده است. آن كه اندوه را جامه زيرين و ترس را جامه زبرين ساخته است، پس در شبستان قلبش، چراغ هدايت فروزان است، و زاد و بود پذيرايى را براى روزى كه از فرود بر آن گريزى نيست، فراهم آورده، بدين گونه- بر نفس خويش- دور را نزديك و سختى را آسان كرده است. او با ژرف نگرى، بينش مى يابد و با ياد خدا بر حجم عمل خويش مى افزايد، و آب گوارا و شيرين را از سرچشمه اى كه راه آبشخورهايش چونان اويى را هموار است مى نوشد و با نخستين جرعه، سيراب مى شود و گام در راهى روشن مى نهد، و اين همه به هنگامى است كه به راستى خود را از پيرايه هر شهوت پيراسته است و به جز يك غم- كه تنها هم و غم او است- از هر اندوهى خويشتن را تهى ساخته است. از كرى و كوربينى و از انبازى اهل هوا و هوس بيرون آمده است، و خود به تنهايى كليد تمامى درهاى هدايت و قفل درهاى هلاكت و سقوط گرديده است، راه خويش را با بينشى درست برگزيده است و نستوه به پيش مى رود، با

نگاهى به روشناى برجها و تلاشى شگفت، در شكافتن موجها، درآويخته به مطمئن ترين آويزه، و ناگسستنى ترين ريسمان چنين است كه او بهره مند از يقينى است به روشنى آفتاب، زيرا كه به راستى خويشتن خويش را- در پيوندى تنگاتنگ با برترين جريانهاى ممكن- در طبق اخلاص، به پيشگاه خداى سبحان تقديم كرده است، تا از چنين پايگاهى چنان كه هست ، ببيند و بشناسد و هر شاخه را به ريشه اش بازگرداند. او در هر شب تار، چراغى پرتوافكن و در هر بحران رهبرى شب شكن است، رازدانى ابهام زدا، تحليلگرى گره گشا، و گمراهان هر دشت را راهنما است. چون سخنى گويد، نكته اى بياموزد، و چون زبان در كام كشد، سلامت را آغوش گشايد. خويشتن را براى خدا خالص مى كند و خدا در اخلاص ورزيدنش او را يارى مى دهد. چنين است كه او از كانهاى دين، و از كوههاى ريشه دار زمين است. خود را به اجراى عدالت پايبند كرده، نخستين گامش در اين راه زدودن هوى و هوس از درون خويش است. در سخن، حق را به نيكويى تفسير مى كند و در عمل بدان پايبند است. هر هدف نيكى را آهنگ دارد، و از هيچ اقدام مثبتى دريغ ندارد. پيشوايش قرآن است و زمام خويش را به او سپرده است. هر جا كه قرآن بار اندازد، او نيز

فرود آيد و هر جا كه قرآن جاى گيرد، او را نيز جايگاهى باشد.

و ديگر كسى است كه او را دانشمند مى نامند، اما از دانش بى بهره است و چنين لقبى را ناسزاوار. او تنها اصطلاحاتى جاهلانه و گمراه كننده را از جاهلان فراگرفته است و توده هاى ناآگاه را دامى فراهم كرده، كه تار و پودش جز از غرور و زور نيست. او قرآن را تفسير به راى و حق را تعبير به هوس مى كند، مردم را با ايمنى نابجا به گناهان بزرگ مى كشد، و جرمهاى سنگين را سبك مى نماياند. به نام احتياط از شبهه در شبهه ها غرق است و با ادعاى بدعت گريزى در ميان بدعتها غوطه ور. بدين ترتيب، صورتش به صورت انسان مى ماند، اما در سينه اش قلب حيوان مى تپد. نه راه هدايت را مى شناسد تا پيروى كند و نه از در كوردلى شناختى دارد تا گريزگاهى بجويد. در حقيقت مرده اى است كه دم مى زند! پس كجا مى رويد؟ و چگونه از راه بازتان مى گردانند؟ در حالى كه پرچمها افراشته است، نشانه ها به روشنى شناخته است و برجهاى راهنما برپا داشته است، چگونه به بيراهه تان مى كشند؟ و چرا بايد حيران و سرگردان باشيد در حالى كه عترت پيامبر در ميان شمايند؟ آيا جز اين است كه آنان حق را زمام، دين را پرچم و راستى را زبان اند؟ پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان د

هيد و چونان اشتران تشنه، به سرچشمه علوم و معارفشان هجوم آريد. اى مردم، اين سخن را (نه از من كه) از خاتم پيامبران فراگيريد كه: از خاندان ما، هر كه مى ميرد، در حقيقت نمرده باشد و به رغم پوسيدگى جسممان، ما را پوسيدنى نباشد. پس فراتر از قلمرو شناخت خويش سخن مگوييد كه بخش اعظم حقايق، بيرون از حوزه شناخت شما است. در برابر كسى كه بر ضد او هيچ برهانيتان نيست، عذرى پذيرفته بياوريد- و آن كس منم. نه آيا كه در ميان شما به كفه سنگين تر عمل كردم و كفه سبكتر را پس از خود به شما وانهادم، و در سرزمينتان پرچم ايمان را برافراشتم، به مرزهاى حلال و حرام آگاهتان كردم، و با عدل خود، بر پيكر جامعه تان جامه عافيت پوشاندم، و با گفتار و رفتارم، بسترى از ارزشهاى شناخته شده، ارزانيتان داشتم، و ارزشهاى اخلاقى را برايتان به نمايش گذاشتم؟ پس در آن چه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشه ها در آن نفوذ نكند، راى خويش را به كار مگيريد.

/ 106