ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى مردم، مى بينم كه، در آينده اى بس نزديك، چنان روزگار شومى بر شما يورش آورد كه در آن اسلام- چونان ظرفى با هر آن چه در آن هست- واژگون شود. اى مردم، خداوند از ستم خويش پناهتان داده است، اما نه تضمينى چنان كه با درآويختنتان با مشكلات، شما را نيازمايد. اين سخن از آن ذات باشكوه است كه: در آن فراز تاريخى رهنمودها است و ما آزمون كنندگانيم. (قرآن كريم، سوره 23 آيه 30(

خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش




گفتارى است از آن حضرت اما بعد، بى ترديد خداى سبحان هنگامى محمد را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- برانگيخت كه هيچ عربى كتابى برنمى خواند، و وحى و نبوت را مدعى نبود. پيامبر- در چنان جوى- با يارى كسانى كه سر به فرمانش داشتند، به پيكار با عصيانگران برخاست و با پيشگيرى از فرود آمدن فاجعه اى ويرانگر و محتوم، همگان را به سوى ساحل نجات پيش راند. در حركتش با حركت لنگان مدارا داشت و چندان درنگ مى كرد كه پاشكستگان را نيز به منزل برساند، جز تبه روزانى كه خيرشان را هيچ اميدى نبود، تا سرانجام همه را راه رستگارى نمود و انسان را در پايگاهى فراخور جاى داد. چنين شد كه سنگ آسيابهاى جامعه شان به گردش درآمد و نيزه هاشان راست شد (و كج زنيها در راستاى جهاد افتاد). خداى را سوگند كه در هر لحظه حركت رهايى بخش بعثت هماره آن را عامل پويايى و بالندگى بودم تا دشمن به كمال نابود شد و زمام بعثت استوار گرديد. در اين راه و پيكار نه گرفتار ترس شدم، نه به ناتوانى دچار آمدم و نه هرگز خيانت ورزيدم. اينك نيز به نام خدا سوگند ياد مى كنم كه دل باطل را مى شكافم تا از پهلويش حق را بيرون كشم.

خطبه 104-صفات پيامبر




گفتارى ديگر تا سرانجام خداوند، محمد را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- به عنوان شاهد نويدبخش و بيم دهنده برانگيخت. اويى كه در كودكى بهترين خلق خدا و در ميانسالى و در ميان پاكان جهان پاكيزه سرشت ترين بود و ابر فيضش پربار بارانى بيش از انتظار. و شما اى امويان، به هنگامى كامتان از لذتهاى دنيا شيرين شد و دوشيدن پستانهايش را توانستيد كه با آن به سان شترى مهار آويخته و با جهازى نااستوار روبرو شديد. در ذايقه گروههايى حرامش شيرينى ميوه درخت سدر بى خار را يافته بود و حلالش ناياب مى نمود. با اين همه، به خدا سوگند كه برخورد شما نيز با آن، چونان سايه گسترده اى است كه مهلتى محدود دارد، و چندان نمى پايد. در اين دوران، بى رقيب در اين ميدان مى تازيد و براى هر كارى دستانى باز داريد. اما، در برابر، دست رهبران راستين امت را براى هر اقدامى فرو بسته يابيد. شمشيرهاى آخته شما بر آنان سلطه دارد، اما شمشيرهاى آنان در ناگزيرى نيام باشد. زنهار كه هر خون را خونخواهى و هر حق را جويايى است. و خونخواه ما (خاندان پيامبر )، بى گمان ماننده كسى است كه در مورد خويش داورى كند. آرى، او خداوندى است كه در تعقيب ه

يچ مجرمى درنماند و كسى را از چنگال عدالتش گريزى نباشد. پس همان خداى را سوگند كه شما- اى امويان- در آينده اى نزديك رياست دنيا را بينيد در اختيار بيگانگان و در سراى دشمنان.

هشداريد، تيزبين ترين چشمان، چشمى است كه همواره در خير بنگرد، و شنواترين گوشها، گوشى است كه پند نيوش و پذيرا باشد. اى مردم، چراغ دل را از فروغ پند دهنده اى برافروزيد كه پند خود به كار بندد و آب از سرچشمه زلالى برگيريد كه از هر آلودگى پاك باشد. اى بندگان خدا، بر جهل خويش تكيه نكنيد و بر يوغ هوسهاتان گردن منهيد، كه هر كه چنين كند، در لبه پرتگاهى سست پى جاى گرفته باشد، با كوله بارى از تباهى كه با آراى شخصى و بى ريشه خود ، جابجاشان مى كند تا آن چه را ناچسب است بچسباند و بر فرضيه هاى دور و ناآشنا، آشنايى را تحميل كند. خداى را ، خداى را، مباد كه درد زخمهاتان را نزد كسى گلايه كنيد كه غمخوارتان نباشد، و با راى شخصى و هوس آلوده اش، تمامى رشته هاى سخت تابيده تان را واتابد. بى گمان، امام را مسئوليتى- جز آن چه پروردگار بر دوشش نهاده- نيست: ابلاغ و بيان پند، تلاش در ارائه رهنمودها، زنده كردن و زنده داشتن سنت، اجراى حدود الهى بر كسانى كه سزاوارش باشند، و رساندن سهمهاى بيت المال بر كسانى كه اهل آنند . پس علم را پيش از آن كه از ريشه بخشكد دريابيد و نيز پيش از آن كه به جاى بهره مندى از سرچشمه هاى د

انش در محضر دانشمندان، به خود سرگرم شويد. ديگران را از منكر بازداريد و خود نيز از آن دورى كنيد، چرا كه به نهى از منكر، به گاهى فرمان يافته ايد كه خود از آن دورى گزيده باشيد.

خطبه 105-وصف پيامبر و بيان دلاورى




گفتارى ديگر سپاس خدايى را است كه اسلام را آبشخورى رقم زد و از آن، تشنگان جوينده و پذيرا را آبشخورهايى دستياب فراهم آورد، و در برابر آنانى كه در مقام چيرگى بر آنند، چارچوبى محكم و شكست ناپذيرش ساخت. بدين سان، اسلام را براى گروندگانش رمز امنيت، و راه يافتگان در نظامش را رمز صلح، سخنورانى را كه با منطق اسلام سخن مى گويند برهان، مدافعانش را شاهد، جويندگان را روشنى و نور، خردمندان را فهم، و انديشه مندان را مغز و جوهر حقايق، براى ره جويان هوشمند نشانه، مردان صاحب اراده را بينش، پندپذيران را عبرت، تصديق كنندگان را رهايى، براى آن كه توكل كند تكيه گاه، و هر كسى را كه كار خود به او سپارد آسايش، و براى كسانى كه صبر پيشه كنند، سپر قرار داد. پس اسلام، روشنترين راهها و آشكارترين مذاهب است. برجهاى روشنش در اوج، راههايش درخشان، چراغهايش روشنى بخش و ميدانش صحنه مسابقه ارزشها است كه با تسخير بلنداى انسانيت، پايان مى يابد اسبان تيزتك در آن گرد آمده اند با جايزه اى چنان گرانقدر كه جاذبه اش همگانى است . سواركاران اين ميدان شرافتمندان، راستايش تصديق و برجهاى روشنش نيكوكارى است، دوران اين مسابقه جز با

مرگ به پايان نرسد، پهنه ميدانش سراسر اين جهان، قيامت صحنه اسب دوانى آن و بهشت گوى اين مسابقه و ميدان.

بخشى ديگر به ياد پيامبر- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- و سرانجام، سرمازدگان تاريخ را آتشى افروخت و در راه ماندگان سرگردان را مشعلى برافراشت، كه او تو را در اين جهان امانتدارى امين و روز جزا گواهى راستين است، كه به سان پيك نعمت خويش مبعوثش كردى و چونان پرتو مهرت، به حق رسالتش بخشيدى. بار خدايا، از عدل خويش ، ارزانيش دار سهمى گران، و از فضل خود، نيكى هاى دوچندان را پاداش او گردان. بار خدايا، بنيادى را كه او پى نهاد، بر تمامى آن چه ديگران ساخته اند و مى سازند برترى بخش، در نزد خود گراميش دار، جايگاهى شريف در محضرت ارزانيش فرما و ابزار شفاعت را در اختيارش بگذار و برترى و امتيازش مقرر دار. و ما را به دور از رسوايى، پشيمانى ، سقوط، پيمان شكنى، گمراه شدن، گمراه كردن و به راه فتنه افتادن، در زمره دوستداران و يارانش قرار ده!

و بخشى ديگر خطاب به ياران بى گمان به يمن كرامت خداوندى، كه ارزانيتان شد، به چنان بلندايى گام نهاديد كه كنيزانتان را نيز ارج مى نهند و همسايگانتان هم از آن همه بهره مى يابند و كسانى در برابرتان سر تعظيم فرود آورده اند، كه هيچ امتيازى بر آنان نداريد، و وامدار بخششتان نيز نيستند. و در نگاه مردمى شكوه يافته ايد كه نه شما را بر آنان فرمانروايى است و نه از سطوت شما بيمى دارند. با اين همه، پيش چشمانتان پيمانهاى الهى شكسته مى شود و شما به خشم نمى آييد، حال آن كه شكسته شدن پيمانهاى پدرانتان را ننگ مى شماريد. آرى، روزى چنين بود كه جريانهاى الهى را شما سلسله جنبان بوديد و موج آن از اينجا سراسر جهان را فرامى گرفت، و واكنش آن ديگر بار در اينجا ارزيابى مى شد، اما شما در جايگاه بلند خويش، ستمگران را جاى داديد و سلطه گريهاشان را پذيرا شديد، زمام كار و زندگيتان را به آنان سپرديد، و امور الهى را در اختيارشان وانهاديد. آنان نيز نظام تلاش جامعه را بر شبهه ها پى نهاده اند و در سياست گذارى از شهوتها خط مى گيرند. به خدا سوگند اگر هر يك از شما را زير ستاره اى بپراكنند خداوند شما را براى بدترين روز آنان، ف

راهم مى آورد.

خطبه 106-در يكى از ايام صفين




گفتارى در بعضى از روزهاى صفين در آغاز پيكار (با تاسف) تماشاگر حركتهاى بى هدف و پراكندگى صفوفتان بودم، آن جا كه جفاكاران بدنام و مردم بى فرهنگ شام شما را- كه پيشتازان عرب و سران شرف هستيد و در ارزش چونان مغز و در بلندى و برترى قله هاى سرفراز را هماننديد- به هر سو مى راندند. ولى آن چه، در پايان، شراره هاى اندوه سينه ام را فرو نشانيد، اين بود كه ديدم آنك شماييد كه آنان را از سويى به سويى مى رانيد و از عقب نشينى سنگر به سنگرشان، ناگزير مى سازيد، هم بدان سان كه در آغاز شما را مى راندند و عقب مى نشاندند. با رگبار تيرها و ضربه هاى مرگ آفرين نيزه هاتان بر هم آوار مى شدند، چونان شتران تشنه اى كه در برابر رگبار تير از آبشخور خود رانده و گريزان شده باشند.

خطبه 107-حادثه هاى بزرگ




سخنى از آن حضرت از آينده هاى خونين سپاس آن خداى را كه براى خلق خود در آيينه آفرينشش نمودار باشد، و با برهان ويژه اش در صحنه قلبهاشان حضور دارد. خلق را بى تكاپوى انديشه بيافريد، چرا كه انديشيدن تنها كسى را سزد كه درونى دارد، و ذات خداوندى را درونى نباشد. علم او سراپرده ابعاد ناشناخته جهان را شكافته است و پيچ و خم سطوح ناپيدا و اسرارآميز غيب را فراگرفته است.

يادى از پيامبر كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد خداوند، او را از شجره پيامبران، از چراغدان روشنگر، از بلنداى فضيلت، از دل بطحا، از چراغهاى شب شكن، و از سرچشمه هاى حكمت برگزيد.

/ 106