گفتارى است از آن حضرت در مراسم دعاى طلب باران بار خداوندا، كوهساران ما از فرط تشنگى شكاف- شكاف ، زمينمان غبارآلود و دامهامان در آغلهاشان سرگردانند. چونان مادران بچه مرده، شيون مى كنند و از رفت و آمد بى ثمر به چراگاهها و زارى در آبشخورهاى خود، سخت رنجيده شده اند. بار خدايا، بر ناله هاى اين حيوانهاى نالان و بر زارى اين دامهاى گريان ترحم فرما. بار خدايا، به سرگردانيشان در آمد و شد، و بر ناله هاى زارشان در آغلها، رحم نماى. بار خدايا، در حالى كه به سويت بيرون شده ايم كه اشتران نزارمان با سالهاى قحطى زده هم سيمايند و ابرهايى كه از آن اميد باران داشتيم، خشك و نامهربان گذشتند و قطره اى نباريدند! در اين تنگناى سخت، تنها تو براى اندوه زدگان اميد، و براى زارى كنندگان، برآورنده نيازى. در حالى مى خوانيمت كه انبوهه مردم به نوميدى گراييده اند، ابرها از باران دريغ ورزيده اند و چرندگان به هلاكت افتاده اند! آرى، در چنين هنگامه اى باز هم از تو مى خواهيم كه بر كارهاى بدمان ما را مگيرى، و به گناهانمان، ما را كيفر ندهى. سايه رحمتت را بر سرمان بگسترانى، با ابرهاى پرباران و بارانهاى درشت و فراوان و سرزم
ينى خرم از انواع گياهان با چنان دانه هاى درشت بارانى كه مرده هاى قحطى زده را از نو زنده سازد، و از دست رفته را بازگرداند. بار خدايا، از درگاهت آبى طلب داريم ، حياتبخش و سيراب كننده، بى كاستى و فراگيرنده، پاكيزه و فرخنده، گوارا و روياننده، چنان بارانى كه گياهش رويا و نهالش پربار است و سرسبزى برگهايش خيره كننده چشمان تماشاگر! تا بدان، بندگان نزارت رمق گيرند و بخشهاى مرده كشورت زندگى يابند. بار خدايا، بارانى به ما ارزانى دار كه تپه هاى سوخته را شاداب، و جويباران خشكيده را پر آب و روستاهامان را سرسبز كند و بدان، ميوه ها روى آورند، و چهارپايانمان زندگى از سر گيرند، و نقاط دور افتاده مان لبى تر و تازه نمايند، و دشت و صحراهامان، سراسر، از بركات گسترده و دهشهاى گرانت نيرو بگيرند تا نياز نيازمندان و هم درندگان بى صاحبت را پاسخگو باشند، و چونان بخشى از سفره گسترده ات، خيل گرسنگان را پذيرا گردند. ابرى را بر سر ما سايه افكن ساز كه شبنمش همه جا را تر كند، بارانش پرپشت و ريزان باشد، چنانكه چكاچاك ناشى از برخورد دانه ها و قطره هاى درشت آن حماسه اى از بارش رحمتت را به نمايش گذارد- نه آن ابرى كه برقش خشك و ب
ادهايش سرد و ياس آور باشد- تا سوختگان عهد خشكسالى در گياهان آن باران بچرند، و به بركتش قحطى زدگان زنده شوند، آرى اين تويى كه درست در روزگار نوميدى، باران را فرو مى بارى و سايه رحمتت را مى گسترانى، كه ولايت بى مرز تو را باشد كه تمامى جلوه هاى تدبير و ولايتت ستايش انگيز است.
خطبه 115-در اندرز به ياران
از سخنان آن حضرت خداوند پيامبر را چونان دعوتگرى به سوى حق و شاهدى بر حركت خلق رسالت داد. پس آن حضرت به دور از هر گونه كندى و كوتاهى رسالتهاى پروردگارش را به تبليغ پرداخت، و بدون هيچ سستى و بهانه جويى با دشمنان خدا به جهاد برخاست، او است امام هر تقوا پيشه و چشم و چراغ هر هدايت جو.
در بخش ديگرى از اين خطبه چنين آمده است اگر شما به آنچه من مى دانم، دانايى مى يافتيد، سراسيمه به كوه و دشت پناه مى برديد، بر كارنامه خود مى گريستيد و بر سر و سينه مى زديد و اين داراييهاتان را بى نگهبان و بدون تعيين جانشين وا مى نهاديد و هر يك از شما خويشتن خود را وجهه همت مى ساخت، بى اعتنا به هيچ كس و هيچ چيز ديگر. اما شما تمامى يادآوريها را به فراموشى سپرديد و از همه هشدارها بى اعتنا گذشتيد، پس به ورطه سرگردانى افتاديد و آن حركت منسجم شما، پراكنده گرديد. اينك از بودن با شما، رنج مى برم و سخت در اين آرزويم كه خداوند مرا از شما جدا كند و به آن عزيزان ملحق سازد كه از شما به من سزاوارترند، گروهى نيك انديش، پرمتانت، حقگو و حق پذير و فارغ از هر گونه سركشى و تجاوز، كه در راستا (ى توحيد) پيشتاز بودند و بر اساس مبانى روشن به پيش تاختند. پس به عاقبت جاويد همراه با كرامتى دلپذير دست يافتند. هشداريد به خدا سوگند ، كه آن پسر ثقيف دامن كشان و شهوتران بر شما سلطه مى يابد ، سبزه زارتان را مى چرد و پيه شما را آب مى كند. هان بيا به ميدان اى اباوذحه!
خطبه 116-موعظه ياران
گفتارى ديگر اينك! نه شما ثروتهاتان را از براى كسى كه اين ثروتها را روزيتان كرده است، مى بخشيد، و نه جانهاتان را براى آفريدگار آن فدا مى كنيد! خدا را بهانه كرامت فروشى به بندگانش ساخته ايد ، ولى در روابط اجتماعى با بندگان خدا كرامتش را پاس نمى داريد. از تاريخ عبرت گيريد كه اينك در موضع امتهاى گذشته و در آستانه سقوط قرار گرفته ايد و از نزديكترين برادرانتان پيوند بريده ايد.
خطبه 117-ستودن ياران خود
گفتارى ديگر شما ياوران بر حق، برادران دينى، سپرهاى روز سختى و درگيرى و همرازان به جاى ديگر مردمان هستيد، با شما فراريان را سركوبى كرده ام و فرمان پذيرى روى آورندگان را اميدوارم. پس مرا با همدلى و خيرانديشى بى نيرنگ و سالم از شك يارى دهيد، كه به خدا سوگند من نسبت به مردمان از خود آنان ولايتى نافذتر دارم.
خطبه 118-تحريض مردم به جهاد
اين گفتار نيز از آن حضرت است زمانى كه يارانش را گرد آورده بود و به جهادشان برمى انگيخت ، و آنان به جز سكوتى دراز واكنشى نداشتند. امام- كه بر او درود باد- فرمودند: شما را چه شده است، مگر گنگيد؟ گروهى از حاضران گفتند: اى اميرمومنان، اگر شما خود شخصا، حركت كنيد و در جبهه حاضر شويد، ما نيز همراه شما حركت خواهيم نمود. پس مولا چنين فرمود: شما را چه آفت زده است كه رشد را، استوارى كافى نداريد و پذيراى هدايت در راستاى تعادل نيستيد؟ آيا در چنين پيكارى كوچك، مرا سزاوار است كه شخصا بيرون شوم ؟ در اينگونه كارزارها تنها به حضور يكى از فرماندهان دلير و جنگاورتان، كه مرا پسنديده باشد، مى توان بسنده كرد. هرگز مرا نسزد كه امور لشگرى و كشورى و بيت المال و گردآورى خراج و داورى ميان مسلمانان و دقت در حقوق دادخواهان را رها كنم، سپس در ميان ستونى كه در پى ستونى ديگر روان است، بيرون شوم و به سان تيرى در تيردان به اين سو و آن سو جابجا شوم، در حالى كه واقعيت جز اين نيست كه من قطب آسيابم، چرخهاى كشور بايد بر محورم همواره بچرخد و من در جاى خويش ثابت بمانم، اگر لحظه اى جايگاهم را رها كنم ، مدارش سرگردان مى
شود و سنگ زيرين آن به لرزش مى گرايد اين- به حق خدا سوگند- پيشنهاد بسيار بدى است ! به خدا سوگند كه اگر اين اميد نبود كه در يكى از ديدارهاى سخت كه با دشمن در پيش است، شهادت را بهره برم، اسب خويش زين مى نهادم و از ميان شما براى هميشه كوچ مى كردم و ديگر تا آن زمان كه نسيمى از شمال يا جنوب بوزد، شما را جستجو نمى كردم كه شما گروهى هستيد پرخاشگر، عيب جو ، حق گريز و پرفريب! بى شك تا آنگاه كه قلبهاتان هماهنگ نباشد بسيارى شمارتان به كار نيايد، با اين همه من شما را بر آن راه روشن رهبرى كرده ام كه در آن راستا هيچ كس- جز آن نگونبخت كه او را تباهى سرنوشتى محتوم است- به هلاكت دچار نشود. حال هر كس در اين راستا استقامت ورزد، راهى بهشت است، و هر آن كس بلغزد، راهى آتش خواهد بود.
خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود
تاكيد مولا على بر رهبرى اهل بيت و نقشى كه در حفظ وحدت و يكپارچگى امت مى توانند داشت به خدا سوگند كه روش تبليغ رسالتها، تحقق وعده ها، و عينيت يافتن شعارها همه را به كمال آموخته ام. آرى، دريچه هر حكمت و جارى انوار بعثت، همه، در نزد ما- خاندان پيامبر- است. به هوش باشيد، كه آبشخورهاى دين يكى بيش نباشد، و راههايش، همه، معتدل و همسو باشد، كه چنگ يازنده به آن، به كاروان حق مى پيوندد و سود مى برد، و سرتافته و بازمانده از آن، به گمراهى و پشيمانى كشيده مى شود.
بارى، براى روزى بكوشيد كه براى آن بايد اندوخته ها اندوخته شود، و هم در آن روز رازها از پرده برون مى افتد، كه اگر كسى از انديشه نقد امروز، سودى نبرد، به عقل فرداى نيامده اش چگونه اميد بندد؟ پروا كنيد از آتشى سخت سوز و ژرف، كه زيورش آهن است و نوشابه اش چركاب. هشداريد، نام نيكى كه خداوند كسى را ارزانى مى دارد، بسى ارجمندتر از ثروت بى كرانى باشد كه مرده ريگ آن كسى را رسد كه سپاسگزار نباشد.
خطبه 120-درحكميت
از سخنان آن حضرت است آنگاه كه يكى از ياران نزدش برخاست و گفت: در آغاز تو خود از پذيرش حكميت بازمان مى داشتى، اما بعد فرمان پذيرفتن دادى... و ما، در اين ميانه مانده ايم و راه به جايى نبرده ايم، و نمى دانيم كه كدامين فرمانت به رشد نزديكتر بود! على- شير تنهاى خداى- آه سردى از ژرفاى دل بركشيد و كف دستى را بر پس پشت ديگر دست كوبيد و گفت: آرى، اين مزد كسى است كه پيمان مى شكند! به خدا سوگند، اگر آن روز كه نه گفتن و نپذيرفتن را فرمان دادم ، خواست خويش را- كه شما خوش نمى داشتيد، اما خداوند خير فراوان در آن رقم زده بود- به زور تحميلتان مى كردم، آنگاه به فرض پيشروى در راستاى مطلوب، رهنمودتان مى دادم و در صورت گرايش به كژى، راستتان مى كردم، و اگر از راست شدن تن مى زديد، به قدرت دست مى يازيدم، تنها در اين صورت وضعيتى استوار و مطمئن داشتيم. اما دريغ، با كدام نيرو و از كدامين راه؟ من مى كوشم كه دردها را با شما درمان كنم، ولى شما خود درد بى درمان من شده ايد. به كسى ماننده ام كه خار در پايش خليده است و او مى خواهد با كمك خارى ديگر، خار از پاى بيرون كشد. در حالى كه مى داند كه خار به خار مى گرايد.
بار خدايا، اينك پزشكان اين درد به ستوه آمده اند و آب كشان- كه با دلو و پاره ريسمان و چاهى، در انديشه فرو نشاندن عطش كوير بودند- ناتوان شده اند. كو آن همرزمانى كه تا به اسلام دعوت شدند، پذيرفتنش را آغوش گشودند؟ و با قرآن حركت كردند نه اين كه به خواندن آن بسنده كنند، دعوت حماسى و پرجذبه جهاد را با شيفتگى و عشق پاسخ گفتند- به سان اشترانى كه نوزادانشان را پذيرا مى شوند- شمشيرها را از نيام بيرون كشيدند و در صفوفى منظم و فشرده و با يورشهاى پياپى، كران تا كران اين سرزمين را از آلايش كفر پاك كردند و به تصرف حق درآوردند. گروهيشان با مرگ راهى شدند و گروهى زنده ماندند، بى آنكه زندگان براى زنده ماندن خويش به شادمانى بنشينند يا شهيد دادگان نيازمند تسليتى باشند. از گريه بسيار چشمه چشمها فرو خشكيده، از روزه دارى شكمهاشان فرو رفته بود، و از نيايش لبانشان خشكيده، شب زنده داريها چهره هاشان را زرد كرده بود و از شدت خشوع، سخت تكيده و در هاله اى از تيرگى گم بود. آنان برادران رهپوى و همپاى من بودند، به جا است كه به ياد و آرزوشان چونان تشنگان بى تابى كنيم و از درد فراقشان انگشت به دندان گزيم. اينك، اين شيطان است كه
راههاى ناهموارش را در نگاهتان هموار مى نماياند، و بر آن شده است كه بند از بند دينتان بگسلاند، و پراكندگى را به جاى يكدلى بنشاند و از پراكندگى تان، فتنه ها بيافريند. پس، از افسون و وسوسه هايش بپرهيزيد و پند و اندرز و هشدار را- از كسى كه اين همه را هديه تان مى دهد- پذيرا شويد و آويزه گوش جان كنيد.
خطبه 121-خطاب به خوارج
گفتارى است از آن حضرت در جوى كه خوارج در انكار حكومت پاى مى فشردند، امام، به پايگاهشان رفت و همه را فراخواند و فرمود: آيا تمامى شما در صفين حاضر بوده ايد؟ گفتند: تماميمان نه، اما بعضيمان چرا ! فرمود: پس، به دو گروه تقسيم شويد تا مناسب هر گروه سخنى گويم. آنگاه، امام مردم را ندا داد كه: دم فرو بنديد و نه تنها با گوش كه با قلبهاتان نيز سخنانم را بشنويد. در اين ميان، از هر كه نيز گواهى طلبيدم به اندازه دانش و آگاهيش گواهى دهد. پس آنگاه امام لب به گفتارى بلند گشود و از آن جمله فرمود: هنگامى كه با توطئه و نيرنگ و مكر و فريب قرآن را بر نيزه كردند، آيا اين شما نبوديد كه مى گفتيد اينان برادران و همكيشان مايند كه از ما پوزش مى خواهند و به كتاب خدا پناه آورده اند تا در سايه اش بيارامند، پس بايد رايشان را پذيرفت و زير فشارشان نگذاشت؟ اما من شما را گفتم كه اين جريانى دو چهره است كه نمود آشكارش، ايمان و بود پنهانش ، ستم و دشمنى است. آغازش مهربانى و پايانش پشيمانى است. پس، در موضع كنونيتان پاى بفشاريد و به خط خويش همچنان وفادار باشيد. و ادامه جهاد را، دندان به دندان بساييد، و بر بانگ ناهنجارى
كه اگر پاسخى بيابد، به گمراهى مى كشاند و اگر نه، خود خوار و زبون مى شود، بى اعتنا بمانيد - و ديديم كه تجربه نيز اين باور را تاييد كرد- اما دريغ كه شما در برابر چشم و نگاه من، به مخالفتم ايستاديد و به خواست دشمن تن داديد. به خدا سوگند كه اگر آن روز- به رغم سماجت و اصرار شما- از پذيرش آن پيشنهاد سرباز مى زدم، مسئول پيامدهايش نبودم، و خداوند گناه آن را بر پرورنده من نمى افزود. اينك نيز كه به سبب مصالح امت آن را پذيرفته ام، باز هم حقى را صاحبم و بايد مورد پيروى قرار گيرم ، چرا كه قرآن با من است و از روزى كه توفيق همدميش را يافته ام، لحظه اى از آن جدا نشده ام. در كنار رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- در صحنه پيكارهايى بوديم كه كشتار بر محور پدران، پسران، برادران و خويشاوندان مى چرخيد و هر مصيبتى كه پيش مى آمد، جز افزايش ايمان و ايجاد انگيزه براى پيشروى در راه حق، رشد پيوستگى مان به جريان بعثت و افزونى صبر و مقاومتمان براى پذيرش زخمهايى بيشتر، اثرى بر ما نمى نهاد. اما امروز با پيدايش زنگارها، كژيها، و نفوذ شبهه ها و تاويلها در دين، با برادران مسلمان خويش به پيكارى خونين كشيده شده ايم.
چنين است كه در آرزوى پر شدن شكافها و فراهم آمدن بازمانده نيروهاى اسلام، تا بهانه اى بيابيم، بدان روى مى آوريم و ديگر راه حلها را رها مى كنيم.