ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رهنمودى است از آن حضرت به رزمندگان در لحظات آغاز نبرد به هنگام رويارويى با دشمن، هر يك از شما كه در خود استوارى و صلابتى احساس كرد، و در همرزم خويش، سستى و ضعفى ديد، بايد كه به شكرانه برترى بر همرزم، از برادر خويش چنان دفاع كند كه از جان و هستى خود، كه اگر خدا مى خواست هر دو همسان مى شدند. بى ترديد، مرگ جوينده اى جدى است كه نه برجاى ماندگان را از دست مى دهد و نه از فراگرفتن فراريان ناتوان مى شود. و در اين ميان ، بى گمان مرگ سرخ ارجمندترين مرگهاست. سوگند به آنكه جان پسر ابى طالب به دست او است كه مرا تحمل هزار زخم شمشير آسانتر از مرگ در بسترى است كه نه در راستاى پيروى از خدا است.

خطبه 123-در سرزنش اصحاب خود




از سخنان آن حضرت پندارى شما را مى بينم كه بى آنكه حقى را به چنگ آورده باشيد، يا ستمى را راه بسته باشيد، سوسمارگونه به واپس مى خزيد. اينك گزينش راه با شما باشد: رهايى از آن كسى كه خطر كند، و نابودى كسى را كه جوپذير باشد.

خطبه 124-تعليم ياران در كار جنگ




گفتارى است از آن حضرت در انگيزش ياران به پيكار با دشمن زره پوشان را در صفوف مقدم جاى دهيد، و پس پشتشان ديگر نيروها را پشتيبان سازيد. دندانها را به هم بفشريد تا مقاومت جمجمه ها را در برابر شمشيرها فزونى بخشيد. در برابر نيزه ها پيچ و خم به خود دهيد، زيرا با اين كار سر نيزه هاى دشمن مى لغزد و كمتر كارگر مى شود. چشمها را فرو بنديد كه ايستادگى در مقابل سختيها را افزون مى كند و قلب را استوارى مى بخشد. دم فرو بنديد و صداها را بميرانيد كه در طرد سستى تاثيرى بسزا دارد. پرچم را برافراشته داريد و تنها مگذاريد و جز به شجاعان و دلير مردانتان، كه در مصاف با دشمن شرف و آبرويتان را پاس مى دارند، مسپاريد، چرا كه تنها كسانى كه بر واقعيتهاى تلخ جنگ شكيبايند، پيرامون پرچم خويش حلقه مى زنند و از چهارسو- چپ و راست، پيش و پس- حراستش مى كنند، نه واپس مى كشند تا پرچم به دشمن تسليم شود و نه از آن پيشى مى گيرند كه در ميان خصم تنهايش بگذارند. هر كس هماورد خود را پاسخگو باشد و برادر همرزمش را با ديده مواسات بنگرد، و مباد كه حريف را به برادر خود وانهد و او را تنها به دو هماورد بسپارد. به خدا سوگند كه اگر از

شمشير دنيا بگريزيد، از شمشير آخرت گريزى نداريد. شما، برجستگان عرب و بلند پايگان گرانقدر اين نژاديد. بى شك در فرار، خشم خداوند، خوارى هميشگى، و ننگ جاودان نهفته است و گريزنده نه لحظه اى بر عمر خويش مى افزايد و نه مى تواند ميان مرگ و خويش حايلى باشد. مجاهدان شهادت طلب چنان به سوى خدا پر مى كشند كه تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نيزه ها است. امروز، خبرها در بوته آزمون ارزيابى شوند و به خدا سوگند كه اشتياق من به رويارويى با دشمن، بيش از شوقى است كه آنان به خان و مان دارند. بار خدايا، سرانجام، اگر اين قوم پذيراى حق نشدند، جماعتشان را پراكنده و شعارهاشان را گونه گون ساز، و خطاهاشان را دست و پا پيچ خودشان كن! اينك، ترديدى نمانده است كه اينان از مواضع باطل باز پس ننشينند، جز اين كه با نيزه هاى پياپى، كالبدشان از جان تهى شود و كاسه سرهاشان با ضربه هاى شمشير در هم شكافد و استخوانهاشان خرد و دست و پاهاشان بريده شود، يا هدف يگانهاى پى درپى ارتش اسلام قرار گيرند و با نيروى لشگريان پيروز ما سرزمينشان به تصرف درآيد، و خاكشان را سمكوب اسبان كنند و راهها و چراگاههاشان را- گرداگرد- فرو كوبند.

خطبه 125-در رابطه با خوارج




گفتارى است از آن حضرت در پاسخ خوارج و موضع گيريشان در برابر حكميت و سرزنش اصحابش در مورد قبول حكميت ما، نه مردان، كه تنها قرآن را به داورى پذيرفتيم و اين قرآن نيز خطى نگاشته است در ميان دو پاره جلدى. خود، زبان به سخن نمى گشايد و براى فهمش به مترجمى نياز باشد. و اين تنها مردانند كه از جانب او سخن مى گويند و چون اين گروه ما را به داورى قرآن فراخواندند، نخواستيم كه از پشت كردگان به قرآن باشيم. كه خداوند سبحان مى فرمايد: (... و چون در چيزى اختلاف كرديد، آنرا به خدا و پيغمبر ارجاع كنيد). (قرآن كريم، سوره 4، آيه 59( ارجاع هر موضوعى به خداوند، حكم كردن به كتاب او است و ارجاع به رسول، تمسك به سنت پيامبر است. پس هر گاه به راستى بر مبناى كتاب خدا حكم شود، ما سزاوارترين مردميم به آن، و اگر بر مبناى سنت رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- حكم شود، باز هم ماييم نزديكتر كسان. اما اين كه مى گوييد: چرا در حكميت ميان خود و آنان مهلتى تعيين كرده اى؟ پس تنها فلسفه اش اين بود كه نادان را فرصت پرس و جو باشد و آگاه، بيش از پيش، ثبات يابد. باشد كه خداوند جريان كار امت را سامان بخشد و مردم د

ر تنگنا چنان گلوشان فشرده نشود، كه در جستجوى حق ناگزير از شتاب شوند و با اولين جلوه هاى فريب، تسليم گمراهى گردند.

بى گمان، در پيشگاه خداوند برترين مردم كسى باشد كه اجراى حق را بيشتر از باطل دل بسپارد، هر چند كه اجراى حق او را كاستى و زيان آورد و باطل برايش فزاينده و سودآور باشد. پس بنگريد كه در روند كنونى چه سان به پريشانى دچار مى شويد، و از كجا بدين جا آورده شديد؟ براى حركت به سوى كسانى آماده شويد كه در شناخت حق سرگردان اند و بينشى ندارند، در باتلاق تجاوز فرو مانده اند و خلاصى نمى يابند، از كتاب فاصله گرفته اند و از راه بيرون افتاده اند! اما دريغ كه نه شما قابل اعتماديد، نه تكيه گاه مطمئن، و نه يارانى سزاوار يارى خواستن. آرى، در افروختن آتش نبرد با ستمگران، بد نيروهايى هستيد. اف بر شما، كه از نارسايى هاتان به تنگ آمده ام! روزى با فرياد به ياريتان مى خوانم و ديگر روز، به رازگويى با شما مى نشينم. اما شما نه نيروهاى آزاده اى هستيد كه با آن فريادها به پا خيزيد و نه چنان برادران مطمئنى كه اين راز و رازگويى را پاس بداريد.

خطبه 126-درباره تقسيم بيت المال




گفتارى است از آن حضرت هنگامى كه به دليل رعايت مساوات در تقسيم بيت المال مورد انتقاد قرار گرفت: آيا بر آنيد كه مرا واداريد تا پيروزى را به بهاى ستم بر كسانى فراچنگ آورم كه مسئوليت سرپرستى شان بر دوشم سنگينى مى كند؟ به خدا سوگند كه تا روزگار در گردش است، و ستارگان آسمان، پياپى هم، روانند، على فراگرد چنين ناروايى نگردد. اگر اين مال، ثروت شخصى من بود در پخش آن برابرى را پاس مى داشتم، چه رسد كه مال، مال الله باشد! زنهار كه بخشش مال جز در راه بايسته، از نشانه هاى روشن اسراف و تبذير باشد، كه بخشنده را در دنيا برترى مى بخشد، و نزد خدا زبون مى سازد. نشود كه كسى ثروتش را به پاى نااهلان و در مسير ناحق ريزد، جز آنكه خداوندش از سپاسشان محروم كند و دوستى شان را معطوف ديگرى سازد، چنانكه اگر روزى پايش بلغزد و به يارى و همراهى شان نيازمند شود، آنان را بدترين ياران و پست ترين دوستان خود يابد.

خطبه 127-در خطاب به خوارج




از گفتارهاى مولا همچنان با خوارج گيرم كه شما جز به تخطئه من بسنده نكنيد، ديگر چرا تمامى امت محمد را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- گمراه مى دانيد و آنان را به گناه من مى گيريد و تكفيرشان مى كنيد؟ شمشيرهاتان را بر دوش همى كشيد و بر مواضع سالم و ناسالم فرود مى آوريد و بى گناه و گناهكار را درهم مى آميزيد؟ و شما نيك مى دانيد كه رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- آلوده زناى محصنه را، سنگسار مى كرد و سپس خود بر او نماز مى گزارد و ميراثش را به خاندانش مى سپرد. مرده ريگ قاتل را در پى اعدام، در اختيار ميراث برانش مى گذاشت. دزد را دست مى بريد زناكار غير محصن را حد مى زد، اما از ثروت بازيافته سهمش مى داد. بدين سان رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- مجرمان را بر حسب جرمشان كيفر مى داد. و قوانين الهى را در باره شان اجرا مى كرد، بى آنكه از سهمى كه در اسلام داشتند، محرومشان كند، يا از ميان ياران، نامشان را بزدايد. اما شما، شرورترين مردمانيد كه سرگردان وادى شيطنت و سكوهاى تير پرتاب شيطان شده ايد! و بدانيد كه در آينده اى نه چندان دور، دو گروه از اين امت، در ارتباط با ش

خص من، به ورطه هلاك مى افتند: يكى دوستداران افراطى كه با مهر از راه حق بيرون مى افتند، و ديگر كين توزانى كه كينه به انحرافشان مى كشاند، و در اين ميان بهترين شكل ارتباط با من از آن مردمانى است كه در راستاى تعادل حركت مى كنند. شما نيز همپاى آنان گام زنيد و همواره با انبوهه مردم همسو باشيد كه دست خدا بر سر جماعت است. از گروه گرايى، بپرهيزيد كه تك روان سهم شيطان اند، هم بدان سان كه گوسفندان بريده از رمه سهم گرگهاى بيابان. بهوش باشيد، از اين پس، هر كه چنين شعارى را مطرح سازد، بكشيدش، هر چند در زير عمامه من پناه گرفته باشد. واقعيت جز اين نبود كه داورى به آن دو سپرده شد تا آنچه را كه قرآن زنده كرده است، زنده كنند، و آنچه را كه قرآن به مرگ سپرده است، بميرانند. احياى قرآن، جز اتحاد بر محور آن مفهومى ندارد، چنانكه معنى ميراندن قرآن، جز جدايى از آن نباشد. حال اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند، پيرويشان مى كنيم و اگر آنان را به جانب ما كشد، پيروى ما تكليف باشد. پس اى بى پدران، من شرى پديد نياورده ام و به نيرنگى دست نيازيده ام و به اشتباهتان نيفكنده ام. جز اين چيزى نبود كه سران شما آن دو تن را به داورى ب

رگزيدند و ما تنها با آن دو، شرط كرديم كه از حدود قرآن تجاوز نكنند، و حركتشان همه در درون مرزهاى آن باشد، اما آنان از هدايت قرآن دور شدند و حق را- در حالى كه مى ديدند- رها كردند، و چون گرايششان به ستم بود، بر اين اساس پيش رفتند، ولى كور خوانده اند كه در حكميت محدود به پاسدارى از عدالت و حق طلبى بوده اند، تا ستم و بدانديشى را فرصتى نيابند.

خطبه 128-فتنه هاى بصره




از سخنان آن حضرت در پيشگويى تاخت و تاز زنگيان اى احنف، تو گويى هم اكنون مى بينمش كه لشگرى را بسيج كرده است كه در يورش بى مانندشان نه گرد و غبارى در نگاه مى نشيند و نه هيا بانگ و شيهه اى شنيده مى شود. در آرامشى هراس انگيز، گرد و غبار زمين را در زير گامهاشان كه گام شتر مرغان را ماننده است برمى انگيزند. از پس ايلغار مهاجمانى كه نه بر كشته هاشان بمويند و نه گمشدگان خويش را بجويند، از هم اكنون بر بام و كنگره خانه هاى آبادان و كاخهاى آراسته تان- كه كنگره هايش بال كركسان را ماند، و ناودانهايش، خرطوم پيلان را- واى واى ويرانى طنين افكن است! اين منم كه دنيا را با رخساره بر زمين كوفته ام، و بيش از آنچه بايد، بهايش نداده ام و جز با نگاهى فراخورش، به آن ننگريسته ام.

در ادامه همان گفتار و پيش بينى و پيشگويى ايلغار مغولان گويى مى بينمشان با رخسارى چونان سپرهاى چكش خورده، تن پوشى از ديبا و بر اسبهايى نژاده و رهوار، و چنان خونريزى سختى كه زخم خوردگان بر جسد كشتگان راه روند و شمار گريختگان از اسيران كمتر باشد. يكى از ياران امام، شگفتى زده گفت: اى اميرمومنان، بى گمان تو را علم غيب ارزانى شده است! امام على با لبخنده اى در پاسخ آن مرد كه از قبيله كلب بود، فرمود: اى برادر كلبى، اين سخنان نه علم غيب كه دانشى است فرايافته از دانشمندى، و علم غيب، دريافتن واپسين ساعت است و آنچه خداوند سبحان، خود، چنين برشمرده است: همانا، علم رستاخيز در نزد خدا است، هم او است كه باران فرود آورد و آن چه در زهدانها است بداند. كسى چه داند كه فردا چه فراچنگ آورد و كسى چه داند كه در كدام سرزمين جان سپارد، اما خدا دانا و آگاه باشد. (قرآن كريم، سوره 31، آيه 34( بدين سان، تنها خداى سبحان مى داند كه در زهدانها چيست، زن يا مرد، زشت يا زيبا، بخشنده يا بخيل، شقى يا سعيد، و اين كه چه كسى هيمه آتش خواهد بود يا در بهشت همدم پيامبران. اينها همه، علم غيبى باشد كه جز خدا كسى را بر آن آگا

هى نباشد، و جز اين هر چه هست، علمى است كه خداوند به پيامبر خويش- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- تعليم داده است كه او نيز به من آموختشان و دعا كرد كه سينه ام آن همه را دريابد و در درونم نگاهشان دارد.

خطبه 129-درباره پيمانه ها




گفتارى است از آن حضرت درباره پيمانه ها و ترازوها اى بندگان خدا، شما و تمامى آرزوهاى اين جهانيتان، ميهمانهايى هستيد با فرصتهايى معين، و وامدارانى با مهلت مقرر، مدتى رو به كاهش و عملى محفوظ. پس چه بسا جنبشها كه تباهى آور باشند، و چه بسيار تلاشها كه زيانبارند، چرا كه اينك شما، در زمان و فضايى قرار گرفته ايد كه با گذر هر آن، نيكى گامى به واپس مى نهد و بدى گامى به پيش برمى دارد، و اهريمن را در تباهى مردم، آزمندى فزاينده اى باشد، كه اينك همان لحظه هاى حساسى به شمار آيد كه امكانهاى او نيرو گرفته، توطئه اش گسترش مى يابد، و به آسانى شكار دلخواه را فراچنگ مى آورد. به هرجا و هركس كه خواهى ژرف بنگر، چه توانى ديد؟ جز از درويشى كه با فقر دست و پنجه نرم كند؟ يا توانگر و ثروتمندى كه نعمت خداى را كفران ورزد؟ يا تنگ چشمى كه بخل به حق خدا را ثروت اندوزى پندارد؟ يا سركش و قانون شكنى كه گويى گوش پند نيوشش نباشد؟ پس نيكان، پاكان، آزادگان و بخشندگان شما كجايند؟ كجايند كسانى كه در داد و ستد پارسا بودند و در انتخاب خطوط فكرى و سياسى سخت پاكيزه گراى؟ مگر نه كه آنان همگى از اين دنياى پست و بودن گذرا و كاس

تى پذير، كوچ كرده اند؟ و نه آيا كه اكنون شما بر جاى آنان تكيه زده ايد، در ميان تفاله هايى كه چنان بى ارج و چندش آورند كه لبهاى انسان به نكوهششان نيز نمى جنبد؟ ما همه از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم! فساد چهره نموده است، اما كسى به انكار و تغييرش برنمى خيزد و در پرخاش به آن هيچ فريادى به گوش نمى رسد. با اين همه آيا بر آنيد كه سايه خدا را- در سراى مقدسش- نصيب بريد و عزيزترين اوليايش به شمار آييد؟ حاشا، كه خداى را- براى درآمدن به بهشتش- نمى توان فريب داد، و در نيل به خرسنديش ناگزير بايد به فرمانش گردن نهاد. لعنت خداى بر كسانى باد كه به معروف امر مى كنند اما خود آن را وا مى گذارند، و منكر را نهى مى كنند و خود بدان دست مى يازند.

خطبه 130-سخنى با ابوذر




/ 106