ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخشى ديگر از همان گفتار بدانيد، كه همه چيز اين جهان، صاحبش را موجب سيرى و آزردگى است جز جوهر حيات، كه در مرگ آسايشى نتوان يافت. در اين نگاه، تنها حكمت را مى توان با حيات همسنگ ديد، كه قلب مرده را جان، چشم كور را بينش، گوش كر را شنوايى و جان تشنه را سيرابى است، كه تمامت بى نيازى و سلامت در آن فراهم است. اين كتاب خدا است كه بدان بينش مى يابيد، گويا و شنوا مى شويد، كتابى كه هر پاره اش، ديگر پاره را بيانگر، و هر بخش، ديگر بخش را گواه است، در شناخت خدا، به چندگانگى نگراييده باشد، تا همراه خود را از خدا منحرف سازد.

اينك، شما همگى در كين توزى، همداستان شده ايد، و چنانكه در رفتار رياكارانه گياهان روييده از سرگين را ماننده ايد. بر محور آرزوهاى پست مهر مى ورزيد و در جست و جوى ثروتى افزون، كين مى توزيد. آن دشمن پليد و پلشت بى گمان گيج و منگتان كرده است، و غرور به بيراهه تان كشانيده است. و من، در پيروزى بر نفس- براى خود و شما- از خداوند يارى مى طلبم.

خطبه 134-راهنمائى عمر در جنگ




پاسخى است از آن حضرت به عمر، زمانى كه براى شركت در جبهه نبرد با روميان مورد رايزنى قرار گرفت حقيقت اين است كه خداوند شكوه بخشيدن قلمرو اهل اين كيش و پوشاندن نقاط ضعفشان را ضمانت كرده است. آنكه ديروز از اينان دفاع كرد و به پيروزيشان رساند- در حالى كه خود چنان نيرويى نبودند كه توان دفاع و كسب پيروزيشان باشد- خداى هميشه زنده و بى مرگ است. بارى اگر تو، به تن خويش، به سوى دشمن روان شوى و در رويارويى با آنان درهم بشكنى، مسلمانان را در دورترين نقاط مرزى حمايتگر نباشى، و پس از خود آنان را بى مرجع واگذارى. پس بايد مردى رزم آور برانگيزى، و خيرانديشان سرد و گرم چشيده اى همراهش سازى و به سوى آنان گسيل دارى، كه اگر خداوند پيروزشان كرد، همان پيش آمده است كه دوست مى دارى، و اگر به گونه اى ديگر، تو پناه و تكيه گاه مسلمانان باشى.

خطبه 135-نكوهش مغيره




گفتارى است از آن حضرت ميان مولا و عثمان مشاجره اى درگرفت. مغيره پسر اخنس دخالت كرد و به عثمان گفت: من او را در دفاع از تو كفايت مى كنم. حضرت روى به مغيره فرمود: اى زاده ملعون ابتر، و اى درخت بى ريشه و شاخ و بر، تو مى خواهى مرا بسنده باشى؟ به خدا سوگند هر آنكه چونان تويى را ياور گيرد، خداش از عزت بهره اى ندهد، و هر كه بر تو تكيه كند، از سقوطش گريزى نباشد، از محفل ما بيرون شو كه خدا خانه ات را دور و دورتر كند! و بكوش كه در دشمنى با من از هر چه مى توانى فروگذار نكنى، كه اگر چيزى بگذارى، خدايت چيزى بنگذارد.

خطبه 136-در مسئله بيعت




از گفتارهاى آن حضرت شما در بيعت با من غافلگير نشديد، و در جريان خويش با من همسو نباشيد، چرا كه من، شما را براى خدا مى خواهم، اما شما، مرا براى خويشتنتان مى خواهيد! اى مردم، مرا بر من و منيتهاتان يارى دهيد. خداى را سوگند كه ميان ظالم و مظلوم، انصاف و عدالت را حاكم كنم، و ستمكاره را حلقه در بينى و كشان كشان به آبشخور حق كشانم ، هر چند كه آنان را ناپسند باشم.

خطبه 137-درباره طلحه و زبير




از گفتارهاى مولا على درباره طلحه و زبير به خدا سوگند كه طلحه و زبير و پيروانشان، در كارنامه من نه منكرى سراغ دارند كه در برابرش بايستند، و نه در رابطه ميان خود و من پايبند انصافند. اينان جوياى حقى هستند كه خود رهايش كرده اند و از خونى دم مى زنند كه خود ريخته اند، چه، اگر من نيز شركت داشته ام، در هر حال، ايشان هم سهمى دارند، و اگر ريختن خون عثمان را تنها خود عهده دارند، پس تنها خود بدهكارند . به هر روى، در اولين گام عدالت خواهى، مى بايد خود را محكوم سازند. به هر حال، مرا بينشى ويژه باشد. نه خود حجاب حق شده ام و نه چيزى مرا در حجاب دارد. بى شك، اين همان گروه گردنكشى است هيات يافته از نيش (طلحه) و خويش (زبير) كه فضا را به شبهه آلايد. هر چند كه جريان را ابهامى نباشد و زود باشد كه باطل به كمال ريشه كن شود و بريده زبان از فساد انگيزى و شر سازى باز ماند. آرى، به خدا سوگند كه اين توطئه گران را چنان آبگيرى بسازم كه كشيدن آبش را تنها خود بتوانم، نه سيراب از آن بيرون آيند و نه هرگز از چشمه اى ديگر آب نوشند.

بخشى از همان گفتار اين شما بوديد كه چونان مادران تازه زاى- كه به سوى نوزادانشان مى شتابند- روى به من آورديد و پياپى فرياد كشيديد: بيعت! بيعت! و من، دستان خويش فرو بستم، اما شما به اصرار آنها را گشوديد، من از دست دادن سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد. بار خدايا، طلحه و زبير با من پيوند گسستند، بر من ستم كردند و بيعت مرا شكستند و مردم را بر من شوراندند. پس تو، خود، گرهى را كه اينان فرو بسته اند، بگشاى و رشته اى را كه تافته اند، محكم مفرماى، و در صحنه آرزو و عمل، بدى را به آنان بنماى كه من پيش از پيكار، از هر دو خواستم كه در مواضعشان تجديد نظر كنند اما نعمت را ناسپاسى كردند و بر سينه عافيت دست رد زدند.

خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ




گفتارى است از آن حضرت در پيش بينى آينده اى روشن در افقهاى سرخ از پس دورانى كه هدايت وحى تابع هوسهاى اين و آن بوده است، او هوسها را تابع هدايت وحى مى كند، و در حالى كه، به نام تفسير، نظريه هاى گونه گون بر قرآن تحميل شده است، انديشه ها را تابع قرآن مى سازد.

بخشى از همان گفتار سرانجام عفريت جنگ در ميانتان قد مى افرازد و چنگ و دندان مى نمايد با پستانهايى پر شير كه آغازش شيرين، و فرجامش تلخ باشد. هشداريد، كه فردا- فردايى كه آبستن حادثه هايى است كه شما را از آن هيچ شناختى نيست- زمامدارى حاكميت بيابد كه از تبار زمامداران امروزين نباشد كارگزارانش را در برابر كار و كردار زشتشان، كيفر مى دهد، و زمين پاره هاى جگر خود را برايش بيرون مى ريزد و تمامى رمز و كليدهايش را به وى مى سپارد. او برايتان چگونگى حاكميت عدل را به نمايش مى گذارد و كتاب و سنت مرده را از نو زنده مى سازد.

بخشى ديگر در اشاره به تهاجم عبدالملك مروان به كوفه گويى مى بينمش كه از شام بانگ بر مى آورد و با پرچمهايش پيرامون كوفه مى گردد، چونان اشترى سركش روى مى آورد و آن سرزمين را فرشى از سر مى گستراند. در بلعيدن، دهانى گشاده دارد، و چنان فرصتى يابد كه ميخش را به محكمى فرو كوبد، دوران تاخت و تازش ديرپا و هجومش سخت و دشوار باشد. به خدا سوگند كه او چنان به هر سوى زمينتان بپراكند كه از شما تنها اندكى- به ناچيزى سرمه بازمانده در چشم- به جاى ماند. و اين وضع، چندان بپايد كه ديگربار عرب بر سر عقل آيد. پس به سنتهاى افراشته، آثار روشنگر و پيمانهاى نه چندان دور- كه يادگار پيامبرى بر آن تكيه دارد- پايبند باشيد و بدانيد كه اين شيطان است كه راههايش را هموار مى نمايد تا گام بر گامجايش نهيد و راهش را پى گيريد.

خطبه 139-به هنگام شورى




/ 106