ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتارى است از آن حضرت به هنگام تشكيل شوراى خلافت پس از عمر در پذيرش دعوت حق، صله رحم و ايثار و بزرگى، هيچ كسى چونان من پيشتاز نبوده است. پس، سخنم را گوش بسپاريد و منطقم را دريابيد كه، در آينده اى نه چندان دور، جريان خلافت را به سرنوشتى دچار بينيد كه شمشيرها آخته و عهد و پيمانها شكسته خواهد شد. چونان كه گروهى از شما، در حالى كه نادانان گذشته را پيروايد ، گمراهانى را رهبر شويد.

خطبه 140-در نهى از غيبت مردم




گفتارى است از آن حضرت در نهى غيبت و بدگويى از مردم در غياب آنان از اهل عصمت و برآمدگان و باليدگان در محيط سالم كمتر انتظارى كه مى توان داشت رعايت گناهكاران و ترحم به گناه آلودگان است ، كه دورى از برخورد نادرست با اين گونه كسان، سپاس نعمتهايى است كه نصيب برده اند. پس چگونه آن بدگو، زشتى برادر خويش مى كاود و گرفتار در بند را آماج سرزنشهاى نيشدار مى سازد؟ آيا اين عيب جوينده، پرده پوشى خداوند را نسبت به گناهان خويش- كه بسا بزرگتر از گناهى است كه دستاويز بدگويى ديگرى ساخته است به ياد نمى آورد؟ اصولا چرا و با چه توجيهى برادر خويش را به گناهى نكوهش مى كند كه خود همانندش را مرتكب شده باشد؟ گيرم نه عين اين گناه ، اما بى شك گناهى، چه بسا بزرگتر از اين را، پيشينه دست يازيدن دارد. به خدا سوگند كه اگر از او هرگز گناه كبيره اى سر نزده باشد و قلمرو گناهش تنها به گناهان صغيره محدود شود، همين گستاخى در افشاى گناه مردم، خود بزرگترين گناه باشد. اى بنده خدا، هرگز با تكيه بر گناهان كسى، در عيب جويى شتاب مكن، كه بسا آن گناه آمرزيده شود. از ديگر سو، هرگز بر نفس خويش، از كوچكترين گناه، احساس امنيت مكن،

چه بسا كه موجب كيفرت گردد. پس، هر يك از شما كه در ديگرى عيبى بيابد- با توجه به عيبى كه در خود مى شناسد- از افشاى آن خوددارى كند، و زمان فراغتش را به شكرگزارى خدايى بگذراند كه از آنچه ديگرى بدان دچار است، عافيتش ارزانى دارد.

خطبه 141-درباره نهى از غيبت




از گفتارهاى آن حضرت است اى مردم، هر كه برادر خويش را به استوارى دين و درستى راه شناخت، بايد كه بر هرزه دراييهاى مردم گوش ببندد! هشداريد، كه بسا تيرانداز تيرى افكند، و تير به خطا مى رود اما تير سخن باطل به هر ترتيب، اثرى بر جاى مى گذارد، هر چند اثر باطلش در روند تباهى باشد، كه خدا شاهد و شنوا است. زنهار، كه جز چهار انگشت، ميان حق و باطل، مرزى نباشد. در اين هنگام تفسير اين سخن از حضرت پرسيده شد و امام در پاسخ، چهار انگشت خود را جمع كرد و در ميان چشم و گوش خويش نهاد و گفت: باطل آن است كه بگويى شنيده ام ، و حق اين كه بگويى ديده ام.

خطبه 142-درباره نيكى به نااهل




گفتارى ديگر آنكه نابجا و به ناكسان نيكى كند، جز سپاس و ستايش و ثناى فرومايگان و در يوزه گران و بدسگالان- آن هم تا به هنگامى كه از بخششهاى ناروايش بهره مندند- بهره اى نبرد. در هرزبخشى چه دست و دل بازند اين نام پرستان، در حالى كه به گاه اتفاق خالصانه و در راه خدا، سخت در چنبره بخل گرفتارند . ثروتمند عطا يافته از خداوند را بايسته است كه خويشاوندان خويش را دريابد گرسنگان را خوان بگستراند، اسيران و گرفتاران را از بند و زندان برهاند، و از بخشش خود وامداران و درويشان را بهره ور سازد، و به انگيزه ثواب الهى در رعايت حقوق و تاب آوردن بر رنجهاى آن، خويشتن را شكيب آموزد ، چرا كه دست يافتن به اين خصلتها، شريفتر مكارم دنيوى و همراه با امتيازهاى اخروى باشد. اگر خدا خواهد.

خطبه 143-در طلب باران




از سخنان آن حضرت است در مراسم دعاى باران هشداريد، اين زمينى كه سنگينيتان را بر دوش دارد و اين آسمانى كه بر سرتان سايه افكند، پروردگارتان را دو بنده گوش به فرمانند، كه به سود شما جوشش و بارش بركت را فرمان يافته اند و فرمان مى برند، و چنانكه تقدير حق ايجاب مى كند، با حد و حدود مصالح شما سازگارند، وگرنه آسمان و زمين، نه با شما پيوندى عاطفى دارند كه برايتان دل بسوزانند و نه تقرب به درگاهتان، آنان را انگيزه اى است و نه از شما، خيرى را اميدوارند. آرى، به گاهى كه بندگان خدا كارنامه اى زشت ارائه كنند، خداوند به كاهش ميوه ها و دريغ داشتن بركتها و فرو بستن درهاى خزاين خيرات دچارشان مى كند، باشد كه توبه كارى توبه كند، انسان مستعدى از زشتكارى دست كشد و يادآورى خداى را به ياد آرد، و خوددارى عنان نفس دركشد و مهارش كند. آرى، چنين است كه خداوند استغفار را سببى ساخته است براى روزى رسانى و گسترش رحمت و فرموده است: از پروردگارتان آمرزش جوييد كه بسى آمرزنده باشد، آسمان پرباران را به سويتان گسيل مى دارد و با داراييها و فرزندان به ياريتان مى شتابد . (قرآن كريم، سوره 71، آيه هاى 10 و 11 و 12( رحمت خد

ا بر آن كس كه از توبه استقبال كند، از خطاها پوزش جويد و بر مرگ پيشى گيرد. بار خدايا، ما از خيمه ها و كاشانه هامان- كه آكنده از زارى چهارپايان زبان بسته و غمناله هاى كودكان نورسته است به سوى تو بيرون شده ايم، در حالى كه رحمتت را خواهانيم، و به نعمتى كه فضل تو را نمايشگر است، اميد بسته ايم، و از خشم و عذابت در بيم و هراسيم. بار خدايا، از بارانت سيرابمان ساز و در صف نوميدانمان وا مگذار، با قحطى و خشكسالى به مغاك نابوديمان ميفكن، و ما را به كردار بيخردان سبكسرمان مگير، اى مهربانترين مهربانان! بار خدايا، در اين هنگامه سخت، كه در بن بست تنگناهاى هول قرار گرفته ايم، از هر سو در محاصره قحطيهاى فقر افزاييم، نيازهاى توان فرسا به ستوهمان آورده است و فتنه هاى پيچيده و بحران زامان در هم نورديده است، به سوى تو بيرون شده ايم و شكوه هايى را كه بر تو پوشيده نيست، به پيشگاهت آورده ايم. بار خدايا، عاجزانه از تو مى خواهيم كه از درگاهت ناكاممان مرانى و اندوهگين و دلسردمان بازمگردانى. و در وضع و حالى چنين، گناهانمان را به رخمان مكشى و كارنامه ما را در تعيين سرنوشتمان مقياس مگيرى. بار خدايا، باران و بركت، و روزى و

رحمتت را بر ما بگستران، بارانى سودمند و سيراب كننده و خرمى بخش، بارانى كه گياهان را بروياند و مردگان را زندگى بخشايد تشنگى را فرو نشاند و ميوه ها را افزون سازد و از پس سيراب كردن دشتها، در بستر خالى رودها، جريان يابد ، درختان را به سبزينه برگها بيارايد و گرانى را بشكند، كه تو هرچه را كه بخواهى توانايى.

خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر




از گفتارهاى آن حضرت خداوند پيامبرانش را- با ويژگى وحى اى كه ارزانيشان داشت- برانگيخت و ميان خود و خلق حجتشان رقم زد تا با اتمام حجت، توجيه و عذر تراشى را دستاويزى نماند، و چنين بود كه رسولان خداوند خلق را با زبان صداقت به راه حق فراخواندند. هشدار، كه خداوند از چهره خلق پرده برمى گيرد، اما اين نه بدان معنا است كه او از رازهاى نهفته و درونهاى ناشناخته اى كه در پنهان داشتنش مى كوشند، بى خبر است، بلكه بدين سبب است كه نيكوكارترين مردم، از بوته آزمون پيروز درآيند، تا مزد آنان پاداشى و شكنجه آنان كيفرى باشد. اينك كجايند، مدعيانى كه نه ما را، كه خود را ژرف انديش مى انگاشتند؟ انگاره اى ناراست كه از عقده هاشان برمى خاست، چرا كه خداى ما را فرابرد، و آنان را فرو كوفت، ما را از عطايش بهره مند و آنان را محروم ساخت ، ما را به درون خواند و آنان را به برون راند. تنها، در پرتو رهبرى ما است كه هدايت فراچنگ آيد و چشمان نابينا روشنى يابد. بى شك در قريش نهال رهبرى را تنها هاشميانند كه زمينه پذيرش دارند كه اين نهال باليدن را در زمينه ديگرى نتواند و، جز از اين تبار، قريش را زمامدار صالحى پديد نيايد.

بخشى از همان گفتار نقد زودگذر را برگزيدند و آينده ديرپاى را واپس افكندند، زلال را وانهادند و لب به گنداب آلودند. تو گويى از هم اينك بدكاره اين سلسله را مى بينم كه با منكر همدمى و همگنى يابد، و چنان با آن خو گيرد و سازگار شود كه تمامت خوى و مويش در منكر رنگ گيرد و شكل پذيرد. در چنين حالى كف بر لب يورش آرد ، چونان موج خروشانى كه از هيچ غرق كردنى باكش نباشد، يا بهسان شعله هايى كه در خرمنى خشك فرو افتد، كه از هر چه به آتش كشد بيمى ندارد! كجايند آن انديشه هاى فروزان در پرتو چراغهاى راهنما، و آن نگاههاى گره خورده بر بلنداى برج روشن تقوا؟ كجايند آن قلبهايى كه به خدا پيشكش شده بود و جز به رشته طاعت خدا وابستگى شان نبود؟ دريغا كه تمامى به حطام روى آوردند و بر سر حرام به هم آويختند، در برابر پرچمهاى برافراشته بهشت و دوزخ، از بهشت روى برتافتند و با كردار زشتشان به سوى آتش دوزخ شتافتند. پروردگارشان فراخواند، پس رميدند و گريختند، اما دعوت شيطان را پاسخ گفتند و به او روى آوردند.

خطبه 145-در فناى دنيا




گفتارى ديگر الا اى مردم، راستى را جز اين نيست كه شما، در اين دنيا، آماج تيرهاى مرگيد. هر جرعه آبش در گلوتان مى شكند و هر لقمه اش آكنده از خرده استخوانها باشد، هيچ نعمت آن جز با از دست دادن نعمت ديگر فراچنگ نيايد. زمان يافته تان، روزى از عمر خويش را جز با ويران كردن روزى ديگر نمى گذراند، و افزون خوردنهاى نو به نو، جز با نابودى رزق پيشين فراهم نشود، هيچ اثر تازه اى، مگر با مرگ اثر ديگر ، زندگى نمى يابد، هيچ پديده نوى، جز با كهنه شدن نوى ديگر، پديد نمى آيد. رويش هر جوانه اى بر شاخ، با سقوط خوشه هايى- كه درويده شوند- همراه باشد. آرى بدين ترتيب ما شاخه هاى ريشه هاى خشكيده ايم و از پس نابودى ريشه، شاخه چگونه بماند؟

بخشى ديگر از همان گفتار با پيدايش هر بدعتى، سنتى مى ميرد، پس از بدعتها بپرهيزيد، و از راههاى روشن جدا مشويد، كه بى گمان، جريانها هر چه ريشه دارتر، برتر و هر چه سست تر و سطحى تر، فروتر و پست ترند.

خطبه 146-راهنمائى عمر




پاسخ آن حضرت به نظرخواهى عمر از امام، براى حضور در جبهه جنگ با پارسيان اين جريان، نه چنان است، كه پيروزى و شكست آن به كمبود و افزونى نيرو وابسته باشد، چرا كه اسلام كيشى الهى است و طرفدارانش لشكريان حق، كه خداوند، خود ياريشان مى رساند تا به هدفى كه مقدر است دست يابند و فروغى كه براى بعثت معين شده است، تا هر آن جايى كه بايد، پرتوافكن شود، و تكيه ما بر وعده الهى باشد، و خداوند وعده خويش را تحقق مى بخشد، و به لشگريان خويش يارى مى رساند. كسى كه سرپرستى نظامى را عهده دار است، درست همانند رشته اى است كه مهره ها را نظام مى بخشد، و تا رشته بگسلد، تمامى مهره ها پراكنده شوند و چه بسا كه ديگر هرگز فراهم نيايند. امروز گرچه عرب- در كميت- نيروى ناچيزى است، اما به يمن اسلام، نيرويى توانمند است كه در پرتو وحدت، شكست ناپذير است. پس، تو همچنان محور باش، و با نيروى عرب گردونه اين نظام را به گردش وادار، و بى آنكه خود در جبهه حضور يابى، آتش نبرد را بيفروز، چرا كه با كوچ تو از اين سرزمين، اندك اندك نيروى عرب- در گوشه و كنار و به زيان تو- درهم شكند، تا جايى كه اخبارى سرى كه فراپشت دارى، از جنگ كه فرا

روى تو است، اهميتى افزونتر مى يابد. و از ديگر سو پارسيان چون تو را در جبهه ببينند، با خويش چنين گويند: اين ريشه عرب است و با بركندنش آسوده خواهيم شد. بدينسان، حضور تو در جبهه انگيزه اى مى شود تا سخت تر يورش آرند و طمعشان بيش از پيش برانگيخته شود. و اما حركت دشمن براى پيكار با مسلمانان كه يادآور شده اى، در پاسخ بايد گفت كه اين را خداى بيش از تو ناخوش مى دارد، و در دگرگونيش نيز، تواناتر باشد. و اما از انبوهى سپاه دشمن كه يادآور شدى، بدان كه در گذشته، پيكار ما نه با نيروى بسيار، كه تنها با تكيه بر يارى و امداد الهى بود و بس.

خطبه 147-در هدف از بعثت




/ 106