ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتارى است از آن حضرت پس از بيعت، گروهى از ياران دستگيرى شمارى از كشندگان عثمان را- به عنوان پيشدستى- پيشنهاد كردند، حضرت در پاسخ چنين گفت: اى برادران، اينگونه نيست كه من بدانچه شما آگاهيد ناآگاه باشم اما چگونه اجراى چنين پيشنهادى را توانم، در حالى كه اين گروه مهاجم در اوج شوكت و اقتدار خويشند، چنانكه آنان بر ما سلطه همه سويه دارند، و در برابر، آنان به هيچ روى در اختيار ما نباشند. اينانند همانهايى كه برده هاى شما به همراهيشان انقلاب كرده اند و باديه نشينانتان به آنان روى آورده اند. بدينسان ، آنان در درون شما نفوذ كامل دارند و هر گونه شكنجه و آزار شما را به سادگى توانند. اما آيا شما براى انجام دادن آنچه مى خواهيد، جايگاه قدرتى سراغ داريد؟ بر اين جريان منطق حاكم نباشد و ريشه در فرهنگ جاهليت دارد، و اينان را در ميان انبوه مردم ريشه هايى بس عميق باشد. هر اقدام تحريك آميزى كه درباره اين جريان صورت گيرد، مردم را دچار چند دستگى سازد، گروهى هم عقيده و هم بينش شما باشند، گروهى ديدگاهى مخالف شما دارند، و گروه سومى نيز با هر دو گروه ديگر در بينش متفاوت گردند. اينك درنگ كنيد تا بحران فرو

نشيند و مردم آرام گيرند و اضطراب قلبها ثبات يابد و احقاق حقوق به سادگى صورت پذيرد. آنك پيرامون من آرامش را حفظ كنيد و از هر گونه جوسازى اى بپرهيزيد و بنگريد كه چه دستورى صادر مى كنم. از هر اقدامى كه به نيرومان لطمه زند، قدرت امتمان را خدشه دار سازد و سستى و زبونى به بار آورد، خوددارى كنيد. بارى، من جريان را تا توانم مهار كنم، اما اگر چاره اى نيابم، از داغ و درفش چونان آخرين درمان سود جويم.

خطبه 168-هنگام حركت به بصره




گفتارى است از آن حضرت به هنگام حركت توطئه گران جمل به سوى بصره بى گمان خداوند فرستاده اى رهنما را، با كتابى گويا و جريانى پويا، برانگيخت كه، در ارتباط با آن، تنها كسى به هلاكت افتد كه سقوط در سرشتش باشد. آنچه ما را به نابودى تهديد مى كند، بدعتهاى شبهه آلود است كه خدا ما را از گزندش حفظ فرمايد. در اين ميان آنچه انقلاب شما را تضمين مى كند پذيرش ولايت الهى باشد. پس به دور از جوپذيرى و از دل و جان، فرمانش را گردن نهيد. خداى را سوگند كه يا چنين كنيد، يا نعمت سلطنت اسلام از دست دهيد كه ديگر به شما بازنگردد تا اين جريان از ميان مردمى جز شما سر برآرد.

شك نيست كه اين گروهكان اينك بر محور ناخشنودى از زمامدارى من به هم پيوسته اند و من تا آن جا كه براى جامعه احساس خطر نكنم، شكيبايى پيشه كنم. كه اگر انديشه نادرست اينان را امكان اجرا فراهم آيد، نظام مسلمانان گسيختگى يابد. واقعيت جز اين نباشد كه دنياخواهى اينان به انگيزه حسدورزى بر كسى باشد كه خداوند بازگشت خلافت را به او خواهد. از اين روى اينك بر آنند، كه جريانها را به واپس برانند. حقى كه شما بر من داريد، عمل به كتاب خداى متعال است و سيره رسول- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- و حق آن بزرگ را برپا داشتن، و سنتش را برافراشتن.

خطبه 169-چون به بصره نزديك شد




از سخنان آن حضرت در جريان جنگ جمل گروهى از اعراب براى آگاهى از حقيقت مطلب و دليل اصلى درگيرى حضرت با توطئه گران، كسى را به نمايندگى نزد حضرتش فرستادند. حضرت پس از تبيين جريان به گونه اى كه آن مرد حقانيت را دريافت، فرمودند، بيعت كن! مرد گفت: من فرستاده گروهى هستم و پيش از مراجعه به آنان به هيچ كار تازه اى اقدام نمى كنم. در اين جا امام فرمود: راستى را، در نگاه تو اگر كسانى كه پس پشت تو اند، روزى به جلودارى خويش به جستجوى تالابها مى فرستادندت و تو در بازگشت از نقاطى باخبرشان مى كردى كه آب و گياه يافته اى، و آنان به مخالفت با تو، راهى سرزمينهاى خشك و تشنگى زا مى شدند، تو چه مى كردى؟ آن مرد گفت: رهاشان مى كردم و خود به سرزمينى روى مى آوردم كه داراى آب و گياه باشد. حضرت فرمود: پس براى بيعت دست پيش آر! آن مرد - كه به كليب جرمى معروف بود- گفت: به خدا سوگند چونان برهان روشنى بر من اقامه شد، كه خوددارى نتوانستم و بيعت كردم.

خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود




نيايشى است از آن حضرت پس از تصميم برخورد با دشمن در صفين بار خدايا، اى پروردگار سقف برافراشته و جو هزارتويى كه تو آن را زمينه جوشش روز و شب، بستر جريان خورشيد و ماه و مسير آمد و شد ستارگان سيار قرار داده اى و دسته اى از فرشتگانت را ساكنانش ساخته اى كه در بندگيت نستوهند، و اى پروردگار زمين كه آن را جايگاه امن آدميان و بستر رشد حشرات و دامها، و پديده هاى بى شمار ديدنى و ناديدنى ساخته اى، و اى پروردگار كوهها كه ميخهاى زمين و تكيه گاه خلقشان قرار داده اى، اگر بر دشمنان پيروزمان ساختى، از هر تجاوزى دورمان بدار و در رعايت حق پايداريمان بخش، و اگر آنان را بر ما چيره گرداندى، شهادت را روزيمان كن و از غلتيدن در فتنه ها مصونمان دار! كجايند رزمندگانى كه به دفاع از شرف برمى خيزند و در برخورد با واقعيتهاى تلخ، غيور و خوددارند ؟ اينك، ننگ پس پشت و بهشت فرارويتان است.

خطبه 171-درباره خلافت خود




گفتارى است از آن حضرت سپاس خداوندى را سزا است كه نه آسمانى، آسمانى ديگر را از او مى پوشاند و نه زمينى، زمين ديگر را حجابش مى شود.

بخشى از همان گفتار هرزه گويى مرا گفت: اى پسر ابى طالب، تو بر اين جريان خلافت سخت آزمندى! پس گفتمش: اين شماييد كه گرچه از آن دورتر و بيگانه تريد، آزمنديتان فزونتر است، اما من به آن نزديكتر و از ويژگيهايش برخوردارترم. واقعيت جز اين نيست كه من حق مسلم خويش را مى طلبم و شما ميان من و حق مسلمم حايل شده ايد و به زور از آن بازم مى داريد. همين كه در حضور جمع با برهان روشن مجابش كردم، چنان از خود بى خود شد كه پندارى مبهوت و منگ، نمى دانست چه پاسخ گويدم! بار خدايا، از قريش و از تمامى آنها كه ياريشان كردند، به پيشگاه تو دادخواهى مى كنم، كه با من قطع رحم كردند و پايگاه سترگم را كوچك شمردند و بر سر كارى كه تنها از آن من بود، بر محور ستيز با من متحد شدند و سپس گفتند: گر چه حق اين بود كه زمام امر را تو به دست گيرى، اما اين نيز حق است كه در وضع كنونى رهايش كنى!

بخشى ديگر درباره اصحاب جمل آنان بر من خروج كردند، در حالى كه ناموس رسول خدا را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- به همراه خود مى كشيدند، به گونه اى كه كنيزكان را براى فروش به بازار مى كشند، و بدين صورت به بصره روى كردند. آن دو، زنان خويش را در خانه هاشان حبس كردند، اما بازداشتى رسول خدا را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد - به بصره بردند و در نشانه ديد خويش و ديگران قرار دادند ، در لشكرى كه يكايكشان به اطاعت من تن داده بودند و داوطلبانه و بى هيچ اجبار و تحميلى با من بيعت كرده بودند. بدين وضع بر كارگزار من و خزانه داران بيت المال مسلمانان، و مردم آن سامان يورش بردند، گروهى را در زندان و زير شكنجه كشتند و ديگرانى را با تزوير و ناجوانمردى به قتل رساندند. به خدا سوگند، كه اگر اينان تنها يك نفر از مسلمانان را به عمد و بى گناه كشته بودند، كشتن تمام لشكرشان مرا روا بود، چرا كه همگيشان در آن جنايت حضور داشتند و با زبان و دست به هيچگونه دفاعى برنخاستند، بگذريم كه اين جنايتكاران به شمار افراد مهاجم خويش، مسلمانان بى گناه را كشته اند.

خطبه 172-شايسته خلافت




از گفتارهاى آن حضرت پيامبر، وحى خدا را امانتدار، رسولانش را خاتم، مهرش را بشارتگر و خشم خداوند را انذارگر است.

اى مردمان، بى گمان رهبرى را، سزاوارترين كس همانى است كه در اجرا از ديگران نيرومندتر و در آشنايى با فرمان خدا- در اين زمينه- داناتر باشد. در اين صورت اگر فتنه گرى به آشوب برخيزد، كوشش شود كه تجديد نظر كند، و اگر از پذيرش سر باز زند، سركوبى شود. به جان خويشتنم سوگند، اگر انتخاب رهبر در گرو حضور مستقيم تمامى مردم باشد، هيچ راهى به سوى آن نباشد، از اينرو آنان كه اهليتش را دارند، بر كسانى كه امكان حضور ندارند، حكم مى رانند. آنك نه حاضران در صحنه انتخابات را حق تجديد نظر است، و نه آنان را كه در صحنه نبوده اند، حق انتخابى ديگر. هشداريد كه من با دو كس پيكارى خونين در پيش دارم: آنكه چيزى را ادا كند كه حق او نباشد، و آنكه از اداى حقى كه بر گردن دارد سر باز زند.

/ 106