زنهار كه آنچه از دنيا روى آورده بود پشت كرد، و آنچه پشت كرده بود ديگر بار روى آورد. بندگان نيك خدا آهنگ رفتن كردند و ارزشهاى ناچيز و ناپايدار دنيا را بر ارزشهاى فراوان و فنا ناپذير آخرت برگزيدند. آرى برادران همرزمى كه خونشان در صفين فرو ريخت، از اين كه امروز زنده نيستند- تا خوراكشان غم و نوشابه شان خوناب دل باشد - هيچ زيانى نكرده اند. با جرات بر اين حقيقت تاكيد مى كنم كه آنان به ديدار خداوند شتافتند پس پاداششان را به كمال پرداخت و در پى دورانى نگرانى و ترس، در سراى امنيت مقامشان داد. كجايند آن برادران من كه در راه روشن حركت كردند و بر مبناى حق پيش رفتند؟ عمار كجاست؟ ابن تيهان كجاست؟ ذوشهادتين كجاست؟ و كجايند همانند آن ياران عزيز و برادران همرزمشان كه با مرگ پيمان بستند و سرهاشان چونان پيامى به سوى بدان و ددان روانه شد؟ راوى گويد: آنك، دست خويش را بر سيما و محاسن شريف و كريم خويش كوفت و از پس گريه اى طولانى گفتارش را پى گرفت: آوخ بر آن برادران عزيزم كه قرآن را تلاوت مى كردند و از آن دريافتى استوار داشتند، وظيفه الهى خويش را با ژرف انديشى اجرا كردند. سنت را زنده ساختند و بدعت را م
يراندند. آرى، آنان به جهاد دعوت شدند پس با دل و جان پذيرايش گشتند و با اعتمادى كه به رهبر خود داشتند، حركتش را پى گرفتند. سپس با بلندتر آوايش فرياد زد: اى بندگان خدا، جهاد، جهاد! بدانيد كه امروز من به آرايش نظامى لشگر خويش مى پردازم پس هر كه آهنگ رفتن به سوى خدا دارد، بيرون شود. نوف- راوى اين گفتار- مى گويد: در آن آرايش نظامى، مولا ده هزار نفر از لشگريان را تحت فرماندهى حسين- كه بر او درود باد- قرار داد. فرماندهى ده هزار نفر ديگر را به قيس پسر سعد- كه خدايش بيامرزد- سپرد و ده هزار نفر هم به ابو ايوب انصارى واگذار شد و براى ديگر فرماندهان نيز كم و بيش نيروهايى تعيين كرد، با اين هدف كه ديگر بار به صفين بازگردد، اما هنوز جمعه فرانرسيده بود كه پسر ملجم- كه لعنت خدا بر او باد- حضرتش را با شمشير زد. پس آن لشگرها بازگشتند. و در آن هنگامه، داستان ما، همسان داستان گوسفندانى بود شبان از دست داده ، و از هر طرف به دربندان گرگها درآمده!
خطبه 182-آفريدگار توانا
از سخنان آن حضرت سپاس خدايى را سزا است كه شناخته شده است بى آنكه در نگاه آيد، و آفريدگار است بى آنكه رنجى برد. با قدرتش، آفريدگان را آفريد و با عزتش سروران را به بندگى كشيد و با بخشش خويش بزرگان را سايه سرورى گستريد. هم او است كه خلق خويش را در دنيا جاى داد و رسولان خويش را به سوى آدميان و پريان برانگيزاند تا پرده از چهره دنيا برافكنند و از آسيبهايش هشدارشان دهند، برايشان مثلها آرند، چشمهاشان را بر عيبهاى دنيا بگشايند و سرانجام با هر چه مايه عبرت تواند بود- از دگرگونى تندرستى و بيمارى، حلال و حرام، بهشت و دوزخ و كرامت و پستى، كه خداوند براى فرمانبران و عاصيان آماده كرده است - بر آنان هجوم آورند. بارى، او را در پيشگاه حضرتش چنان سپاس مى گويم كه از خلق خويش خواسته است و هر چيزى را اندازه اى ويژه و براى هر اندازه اى پايانى و هر پايانى را پرونده اى رقم زده است.
بخشى از همان گفتار در ياد قرآن قرآن، فرماندهى فريادگر و بازدارنده، و خاموشى گويا است. خلق خداى را برهانى است كه بر اساسش از آنان پيمان گرفت و خويشتن خويششان را گروگان اين پيمان ساخت، و بدان نور خويش تمام و دينش را كامل كرد. و چنين بود كه پيامبر خود را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- هنگامى فراخويش خواند كه او از بيان احكام روشنگر براى خلق با قرآن فارغ ماند. پس شوون خداى را- چنانكه خود بزرگ شمرده است- بزرگ شمريد! چرا كه او چيزى از دينش را از شما نپوشانيد و خوش داشتها و بد داشتهايش را به نشان آشكار گردانيد چنانكه با آيه هاى خدشه ناپذيرش به بايسته ها فراخوانده شويد و از نابايسته ها بازمانيد. پس خشنودى و خشم او در آينده يكى باشد و گذشت زمان دستخوش دگرگونيهايش نسازد.
اين نكته را بدانيد كه خداوند هرگز چيزى را كه براى پيشينيان شما ناخوش داشته است، براى شما خوش ندارد، چنانكه اگر چيزى را از نياكانتان خوش مى داشته است، از شما ناخوش نشمارد، واقعيت جز اين نيست كه شما در راستاى روشنى مى پوييد، و چيزى جز بازتاب گفتار پيشينيان نمى گوييد. خداوند گذران دنياتان را تضمين كرده است و بر شكر انگيزه تان داده است و ياد را وظيفه واجب زبانهاتان مقرر داشته است. و در يك كلام شما را به تقوا توصيه كرده است و آن را اوج خشنودى خود و خواستش از خلق رقم زده است. پس تقواى الهى را پيشه كنيد كه همه شما در قلمرو ديد اوييد و با طره موى خويش به دستش اسيريد، و با هر دگرگونى چنانكه خواهد مى پوييد. انگيزه هاى پنهانتان را مى داند و چون در عمل آشكارشان كنيد، مى نگارد. او است كه شما را نگاهبانانى بزرگوار گمارده باشد، كه هيچ حقى را از قلم نمى اندازند و هرگز چيزى را نادرست نمى نگارند. و نيز بدانيد كه هر آنكه تقواى الهى پيشه كند، خداوند از بن بست فتنه هايش گريزگاهى و از امواج ظلمتش روشنى ويژه اى عطا مى كند و او را در جايى جاودانگى مى بخشد كه تمامت جانش در اشتياق آن مى سوزد و در جايگاه
كرامت و بزرگى- در نزد خويشش- جاى مى دهد، در سرايى كه براى خود آفريده است عرش الهى سايبان، فروغ حق بهجت و نشاط فرشتگان خدا ديداركنندگان آن سراى و فرستادگان الهى همدم انسانند. پس به سوى معاد بشتابيد و بر اجلهاى خود پيشى گيريد، چرا كه به زودى رشته آرزوى مردمان بگسلد، مرگشان دريابد و توبه به روشان در ببندد. اين واقعيتى است انكارناپذير كه شما در همان حالتى به سر مى بريد كه بازگشت بدان خواست رفتگانتان است و همه شما از سرايى كه درخورتان نيست، راهيان سفرى هستيد كه هر يك پروانه خروج و كوچ آن را در دست داريد و به توشه گيرى از آن فرمان يافته ايد. و خلاصه بدانيد، كه اين پوست نازك انسان را بر آتش شكيبى نتواند بود، پس به خود رحم كنيد كه خويش را در مصيبتهاى دنيا آزموده ايد نه آيا كه هر يك از شما را اگر خارى در پاى خلد، به سختى بر زمين مى افتد، و اگر ريگ داغى او را بسوزاند بيتابى مى كند؟ پس چگونه ميان دو تابه آتش، همبستر سنگ دوزخ، و همنشين شيطان توانيد شد؟ آيا هيچ مى دانيد كه چون مالك دوزخ بر آتش خشم گيرد با خشمش شعله هاى آتش درهم آويزند، و چون بر آتش نهيب زند پاره هاى آتش تاب نمى آورند و به درگاه دوزخ فرامى
جهند؟
تو اى پير فرتوت كه هم اكنون به وارفتگى پيرى دچارى، بگو چه حالى خواهى داشت آنگاه كه طوقهاى آتشين گوشتهاى گردنت را تا استخوان بخورند و حلقه هاى غل و زنجير در ماهيچه هاى بازوان و پاهايت فرو روند؟ پس اى گروه بندگان خدا، خداى را، خداى را، كه هم اكنون فرصت را غنيمت بشماريد، تا از تنى درست و مزاجى سالم برخورداريد و تا در تنگناى گور درنيفتاده ايد و در فراخناييد در آزادى خود بكوشيد. پيش از آنكه به گروگان درآييد و ريسمانها سخت گره خورند و گردنهاتان را بفشرند، چشمانتان را شب زنده دارى بياموزيد، شكمهاتان را تهى نگه داريد گامهاتان را در حركت به كار گيريد، خواسته ها و داشته هاتان را انفاق كنيد، تن ها و من هاى خويش را بى دريغ با جانهاتان سودا كنيد، كه خداى سبحان مى فرمايد: اگر خداى را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و به گامهاتان ثبات مى بخشد. (قرآن كريم، سوره 47 ، آيه 7( و هم خداى متعال مى فرمايد: كيست كه خدا را وامى نيكو دهد و خدايش بهره ها بيفزايد و پاداشى ارجمند ارزانيش دارد. (قرآن كريم، سوره 57، آيه 11( روشن است كه نه يارى خواستن او از موضع خوارى است، و نه وام خواستنش از روى تنگدستى است. از
شما يارى جسته است در حالى كه تمامت نيروهاى آسمانى و زمينى از آن اويند و خود شكست ناپذيرى فرزانه است. و به هنگامى از شما وام خواسته است كه تمامى خزاين آسمانها و زمين ملك بى كران حضرت اوست و خود ستوده اى بى نياز است. پس اراده خداوند از اين همه، تنها و تنها آزمون شما باشد تا كدامينشان بتواند كارنامه نيكوترى عرضه كند. پس با اعمالتان بشتابيد كه در كنار همسايگان خداى و در سراى خاص او جايگاهى بيابيد سرايى كه ديداركنندگان ساكنانش، پيامبران، دوستان و فرشتگان خدايند. و خداوند گوشهاشان را ارجى فراتر از آن داده است كه با زوزه آتش آزرده شوند، و بدنهاشان را نيز از هر سختى و رنجى مصون داشته است. و... اين امتياز خدايى است كه به هر كه خواهد ارزانى دارد و خداى را برترى گرانى باشد. (قرآن كريم، سوره 57، آيه 21( از من همين كلماتى كه گوشهاى شما را مى نوازد، اما اين خداوند است كه بايد در مبارزه با نفس مرا و شما را يارى دهد، و هم او ما را بسنده است و چه وكيل خوبى باشد!
خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر
گفتارى است از آن حضرت برج پسر مسهر طابى- يكى از خوارج- چنان بلند شعار حكومت تنها از آن خدا است را فرياد كشيد كه به گوش حضرت رسيد و فرمود: ساكت شو، اى شكسته نيش ، كه خداى زشت رويت كناد. به خدا سوگند روزى كه حق ظهور كرد تو مردك بى شخصيتى بودى كه صدايت به گوشى نمى رسيد تا آنكه باطل نعره برآورد و تو چونان شاخ بزى سركشيدى!
خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران
از سخنان آن حضرت است روايتى است كه همام نامى از ياران اميرالمومنين- كه مردى عابد بود، روزى مولا- كه بر او درود باد- را مخاطب ساخت كه: اى اميرمومنان تقواداران را برايم چنان توصيف كن كه گويى مى بينمشان. حضرت در پاسخ او، بى شتاب و در پى درنگى سنگين گفت: خداى را تقوا پيشه گير و نيكى كن كه بى گمان خدا با كسانى است كه تقوا پيشه كرده اند و كسانى كه نيكوكارند. (قرآن كريم، سوره 16، آيه 128( اما همام به اين پاسخ قانع نشد و چندان اصرار ورزيد تا مولا بر آن شد كه خواستش را برآورد. پس از سپاس و ستايش خداوند و درود بر پيامبرش- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- فرمود: اما بعد، خداى سبحان آنگاه كه آفرينش خلق را دست يازيد هم از طاعتشان بى نياز بود و هم از عصيانشان مصون. چرا كه نه گناه گناهكاران زيانيش رساند و نه فرمانبرى فرمانبران سوديش ارزانى دارد با اين همه، مايه هاى زيست را در ميانشان بخش كرد و در دنيا هر يك را جايگاهى ويژه داد. در اين ميان خويشتن بانان همان انسانهاى برجسته اند: آنان در منطق استوارند، در مصرف مقتصدند و در روش فروتن، چشم پوشيده از آنچه خداوند تحريمشان كرده است و گوش سپرده به
دانش سودمند، خود را چنان ساخته اند كه با گرفتارى و آسايش برخوردى يكسان دارند، شوق ثواب و بيم كفر چنان به سختى تحت تاثيرشان دارد كه اگر آن اجل كه خداى برايشان رقم زده است، نبود جانهاشان را آنى در كالبدشان استقرارى نمى بود. ژرفاى روحشان را عظمت آفريدگار لبريز كرده است پس هر چه جز او، در نگاهشان خرد است. با بهشت چنانند كه گويى بدان راه جسته اند و غرق ناز و نعمتند، و با دوزخ به گونه اى كه پندارى در آن مى زيند و در زير شكنجه اند. قلبهاشان از غم آكنده است و از آزارشان همه در امانند. تنهاشان تكيده، نيازهاشان اندك و نفسهاشان پاك است. روزهايى كوتاه را شكيب مى ورزند كه فراسوى آن آسودنى بلند دارند، سودايى پر سود كه پروردگارشان برايشان آسان فرمود. دنيا آهنگ آنان مى كند، اما آنان را گرايشى به دنيا نباشد و چون به دامشان افكند، خويشتن را فديه مى سازند و با شهادت از دامش مى رهند. شب را برپا مى ايستند و جزهايى از قرآن را چنان با ترتيل تلاوت مى كنند كه آتش درون را شعله ور و داغ فراق را تازه مى گرداند و بر اندوه هجران مى افزايد و با آن به درمان دردشان مى كوشند. چون به آيه اى مى گذرند كه در آن گونه اى تشويق است
، چنان سرشار نياز مى شوند كه جانهاشان از شوق سر بر مى كشد و آن را فراروى خود مى پندارند و چون به آيه اى مى رسند كه در آن تهديدى است به گوش جانش مى شنوند آنسان كه پندارى نهيب دوزخ را در بن گوش دارند. چنين است كه در ركوع و سجود طولانيشان، پيشانى، كف دستان، زانوان و سر انگشتان را بر خاك مى سايند و بدينگونه از خداى آزادى گردنهاى خويش را مى خواهند. چون شب به روز آيد، بردبارانى دانشمند و نيكانى پارسايند، ترس چونان تير چوبينشان تراشيده است. هر كه به آنان مى نگرد، بيمارشان مى پندارد در حالى كه هيچ بيماريشان نباشد، و ديوانه شان مى انگارد، اما حقيقت اين است كه آنان را جريانى بس عظيم در گير دارد. به هيچ وجه از كارهاى اندك خويش خشنود نمى شوند، كار بسيار خويش را نيز زياد نمى شمارند. بدينسان همواره نسبت به نفس خويش بدبين و از كارنامه خود نگرانند. هرگاه يكى شان ستايش شود، سخت بيمناك مى شود و دست به نيايش پروردگارش برمى آورد و مى گويد: من خود، خويشتن را از ديگران بهتر مى شناسم و پروردگارم در شناختنم از من نيز داناتر است. بار خدايا، مرا به آنچه اينان مى گويند مگير و در عين حال از آنچه مى پندارند، برتر ساز و
مرا از گناهانى كه آنان از آن بى خبرند بيامرز!
در هر يك از اين تبار چنين نشانه هايى را توانى ديد: توانمندى ويژه اى در ديانت، دورانديشى خاصى به همراه نرمش، ايمانى در حد يقين حرصى در دانش اندوزى، دانشى توام با متانت، ميانه روى در عين بى نيازى، خشوع و فروتنى در عبادت، زندگى آراسته اى در هنگامه نيازمندى، صبرى شگفت در سختى، تلاشى پيگير در جستجوى حلال، نشاطى ناباور در هدايت، و گريزى بى برگشت از آز. او با آنكه تمامى لحظه هايش از كارهاى شايسته لبريز است همواره نگران است ! هر شامگاه در انديشه شكر، و هر بامداد در انديشه ذكر است. شب را با ترس مى گذراند و با شور و شادى خاصى صبح را آغوش مى گشايد. هراسش همه اين باشد كه مباد به غفلت دچار شود و شادمانيش به يمن فضل و رحمت الهى است كه فراچنگ آورده است. او همواره با خويش درگير است تا اگر نفس از انجام دادن مسئوليتها با ناخوشى سر باز زد آنچه را نفس خوش مى دارد از او دريغ ورزد، فرد باتقوا را ارزشهايى موجب روشنى چشم است كه زوال نمى پذيرد، و نسبت به آنچه ميرا است زهد مى ورزد. او علم و حلم و حرف و عمل را در هم مى آميزد. در او به سادگى اين ويژگيها را نيز مى توانى ديد : آرزويش نزديك، لغزشش اندك، قلبش
خاشع، نفسش قانع ، خوراكش ناچيز، زندگيش آسان و بى تكلف، دينش آسيب ناپذير شهوتش مرده و خشمش فرو خورده است. آنچه همواره از او انتظار مى رود نيكى است و همگان از آزارش در امانند. او، حتى اگر در ميان غفلت زدگان باشد نامش در زمره يادآوران ثبت گردد و بى گمان اگر در حلقه اهل ذكر باشد نامش در زمره غافلان نوشته نشود. كسانى را كه بر او ستم مى كنند مى بخشايد و آنان را كه محرومش كرده اند از دهش خويش بهره مند مى سازد و به آنهايى كه از او گسسته اند، مى پيوندد. دشنام از او بسى دور و گفتارش بسيار نرم باشد. آنچه در كارنامه اش وجود ندارد منكر است و آنچه همواره ديده مى شود، معروف، خيرش روى آور و شرش در گريز است. در بحرانها باوقار، در اوضاع ناخوشايند شكيبا، و در رفاه و آسايش شكرگزار است. در مورد كسى كه دشمنش مى دارد ستم نمى كند و براى آنكه دوستش مى دارد دست به گناه نمى آلايد. به حقوق ديگران اعتراف مى كند پيش از آنكه بر او شهادتى دهند آنچه را كه به او بسپرند به تباهى نمى كشد و آنچه را يادآورش شوند به فراموشى نمى سپارد. به اين و آن لقب زشت نمى دهد، به همسايگان زيان نمى رساند، مصيبت زده اى را شماتت نمى كند، در مرز ب
اطل گام نمى زند و از مرز حق پاى بيرون نمى نهد، از سكوت افسرده نمى شود، به خنده صدا را بلند نمى كند، اگر بر شخص وى ستم رود، چندان شكيبايى مى ورزد كه خداى منتقمش باشد. به بهاى آسايش مردم، خويش را در رنج مى افكند و براى سعادت روز بازپسين بر خود سخت مى گيرد و مردم را آزار نمى دهد، اگر از كسى فاصله گيرد به دليل زهد و وارستگى است و چون نزديك شود ، به انگيزه نرمش و مهرورزى است. نه دوريش از سر خود بزرگ بينى است و نه نزديكيش از سر مكر و نيرنگ. راوى مى گويد، در اينجا ناگهان همام فرياد برآورد و جان سپرد! اميرمومنان فرمود: سوگند به خدا كه من از چنين سرنوشتى نگران او بودم. سپس افزود: كه پندهاى رسا با اهلش چنين مى كند. پس ياوه گويى گفت: چگونه است كه شما را باكى نيست؟ آن حضرت فرمود: واى بر تو! هر اجل را ميقاتى مقرر است كه از آن درنگذرد و نيز سببى خاص كه از آن تجاوز نكند زنهار از تكرار چنين سخنان كه شيطان آنها را در دهانت دميده است!
خطبه 185-در وصف منافقان
گفتارى است در توصيف منافقان او را سپاس مى گوييم كه در اجراى طاعتش توفيقمان داد و از ارتكاب گناه بازمان داشت. و از او مى خواهيم كه منت تمام كند تا همواره به رشته پيوند با او چنگ يازيم. با تمام وجود بر اين حقيقت گواهى مى دهيم كه محمد بنده و فرستاده اوست، كه در راه خشنودى خدا در امواج گونه گون خطر غوطه ور شد و انواع شرنگهاى درد را سركشيد و عمرى خون دل خورد. نزديكانش هر روز رنگ ديگر كردند، آنان كه با وى فاصله اى بسيار دور داشتند در دشمنى او همدست شدند. عرب عنان گسيخته، با حضرتش به دشمنى برخاست و از دورترين ديارها و فراموش شده ترين نقطه ها، اشتران را ركاب زد تا بارهاى دشمنى و كين توزى را بر آستانش فرود آورد.
اى بندگان خدا، من تمامى شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم و از منافقان و دورويان برحذرتان مى دارم كه اينان گمراهانى گمراهگرند و لغزيدگانى لغزش زايند، به رنگهايى گونه گون درمى آيند و از ترفندهاى رنگارنگ بهره مى گيرند در هر پناهگاهى آهنگ شما مى كنند و در هر گذرگاهى در كمينتان مى نشينند، قلبهايى بيمار و سيمايى آراسته دارند، با حركتى موذيانه، پنهانى و پر زيان مى خزند. در سخن توصيفگر دارو و يادآور درمانند اما عملكردشان دردى است بى درمان. بر رفاه و آسايش مردم رشك مى برند، در كورتر كردن گره گرفتاريها مى كوشند و اميد خلق را به نوميدى بدل مى سازند. منافقان را در هر راهى به خاك افتاده اى است و هر دلى را شفاعتگرى، و براى هر اندوهى، اشكى! تعريف و تملق را وام مى دهند و بى درنگ مزدش را چشم دارند در مقام خواهش اصرار مى ورزند، در انتقاد پرده در و افشاگرند و در داورى تندروى مى كنند. آنان هر حقى را باطلى، هر راست را كژى، هر زنده را كشته اى، هر در بسته را كليدى و هر شبى را چراغى تدارك ديده اند. با تظاهر به نوميدى آز را راه مى جويند تا بدان بازارهاى نفاق خويش را برپا دارند و كالاهاشان را فرصت ترويج ي
ابند. سخنانى شبهه آفرين و تحليلهايى گيج كننده دارند. در آغاز راه را آسان مى نمايانند و سپس تنگناها را به بن بست مى كشانند. بارى، منافقان از گروه شيطان و هيمه آتش دوزخند اينان حزب شيطانند و هشداريد كه حزب شيطان از زيانكارانند. (قرآن كريم، سوره 58، آيه 19(