از گفتارهاى آن حضرت است به خدا سوگند كه معاويه هوشمندتر از من نباشد ، اما از پيمان شكنى و هرزگى باكى ندارد، و اگر ناپسندى پيمان شكنى نبود، من از تمامى مردم هوشمندتر بودم، اما هر پيمان شكنى نوعى هرزگى، و هر هرزگى گونه اى كفر است و هر عهدشكنى در روز قيامت با درفشى ويژه افشا مى شود. با اين همه، خداى را سوگند كه نه هرگز در چنبر توطئه اى غافلگير مى شوم و نه در هيچ سختى و شدتى به ستوه مى آيم!
خطبه 192-پيمودن راه راست
گفتارى ديگر اى مردم، در راستاى هدايت از كمبود راهروان وحشت نكنيد، كه مردم زمان ما پيرامون خوانى گرد آمده اند كه دوران سيريش كوتاه است و گرسنگيش طولانى. اى مردم، محور اجتماع انبوهه مردم خشنودى و خشم است. آرى، تنها يك نفر بود كه ناقه ثمود را پى كرد، اما چون ثموديان همه كارش را پسنديدند خداوند همه را سزاوار عذاب ساخت. و اين سخن خداى سبحان است كه: پس آن ناقه را پى كردند و همگى پشيمان شدند (قرآن كريم، سوره 26، آيه 157( به گونه اى كه پس از آن سرزمينشان با صدايى ناهنجار و هول انگيز، يكجا فرو رفت، همسان خيشى تافته كه در زمين نرم فرو مى رود. اى مردم، هر آنكه در راستاى روشن بپويد، به آب حيات ره يابد، و او كه سرپيچى كند در وادى گمراهى بماند!
خطبه 193-هنگام به خاكسپارى فاطمه
گفتارى است از آن حضرت آورده اند كه مولا اين سخنان را به هنگام دفن حضرت فاطمه- به عنوان راز دلى با رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- در كنار مزار آن حضرت، بر زبان راند اى رسول خدا، سلام من و دخترت- كه اينك در جوار تو فرود آمده، شتابان به تو پيوسته است- بر تو باد! اى رسول خدا، از فراق برگزيده تو شكيبايى من كاستى گرفته، در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است! اما آنچه از اندوه اين فاجعه مى كاهد، فراق عظيم حضرتت و مصيبت سنگين و كمرشكن تو است كه بس توانفرساتر باشد! آرى، اين من بودم كه سر نازنينت را بر لحد گور نهادم و ميان گردن و سينه ام جانت را- كه از كالبد برون مى شد- احساس كردم، همه از آن خداييم و به سوى او بازمى گرديم. اينك آن امانت مقدس بازگردانده مى شود، و آن گروگان عزيز بازپس گرفته مى شود. از اين پس اندوهم هميشگى و شبم گاه بيتابى و بيدارى است تا به هنگامى كه خداوند مرا نيز سرايى برگزيند كه تو را در آن جايگاه باشد. زود باشد كه دخترت تو را در جريان اخبار همداستانى امتت در جهت هضم وى قرار دهد، با اين همه تو نيز با اصرار از او بپرس و چگونگى رفتارشان را با ما از او بجوى كه
آن همه به زمانى بود كه چندانى از رحلتت نگذشته بود و يادت از خاطره ها نرفته بود. اينك من با شما و عزيزان وداع مى كنم بى آنكه از بودن با شما احساس خستگى و تنگى كنم، كه اگر به خانه بازگردم نه از خستگى است، و اگر بمانم نه از بدبينى به آن وعده ها است كه خداى صابران را بدان نويد داده است.
خطبه 194-پرداختن به آخرت
گفتارى است از آن حضرت اى مردم، به راستى كه دنيا گذرگاه است و آخرت قرارگاه، پس تا مى توانيد از گذرگاه خود به سود جايگاه جاودانيتان برداشت كنيد، زنهار كه در پيشگاه او- كه به رازهاتان آگاه است- پرده درى مكنيد و پيش از آنكه بدنهاتان از دنيا بيرون رود، از آن دل بركنيد، چرا كه در اين جهان از بوته آزمون بگذريد، و سراى ديگر را آفريده شده ايد. مرد، چون جان بازد، مردم گويند: چه وانهاد ؟ و فرشتگان گويند: چه پيش فرستاد؟ خداى پدرانتان را بيامرزاد! چيزى هم پيش بفرستيد تا به سودتان بينجامد و همه چيز را به جاى مگذاريد كه به زيانتان باشد!
خطبه 195-اندرز به ياران
گفتارى كه مولا بارها با آن يارانش را مخاطب مى ساخت محملها بربنديد- خدايتان بيامرزاد- كه نداى كوچ همواره طنين افكن است. فرازهاى زندگى اين جهان را به چيزى مگيريد و با شايسته ترين توشه خويش دگرگونى را پذيرا شويد، كه آنچه فراروى داريد گردنه هايى است پر پيچ و خم و منزلهايى ترسناك و هراس آور كه از ورود و توقف در آنها گريزى نيست، و بدانيد كه مرگ چنان بر شما چشم دوخته است كه گويى هم اكنون چنگالهايش را در پوست تنتان فرو برده، بدينسان شما دربندان جريانهايى چندش آور و محذوراتى پيچيده ايد، پس وابستگيهاى دنيايى را ببريد و به توشه تقوا تكيه كنيد.
خطبه 196-خطاب به طلحه و زبير
سخنى است از آن حضرت در پاسخ به طلحه و زبير كه آن حضرت را به اين بهانه كه با آنان مشورت نمى كند و از نيروشان بهره نمى برد، مورد انتقاد قرار مى دادند بى ترديد شما دو تن از اندكى! به خشم آمده ايد و آن همه! را از ياد برده ايد. چرا خبرم ندهيد كه شما را از كدامين حقتان باز داشته ام؟ يا كدامين سهمتان را با خودكامگى دريغ داشته ام؟ يا كدامين حقى را مسلمانى نزد من فراز آورده و من در احقاق آن سستى كرده ام، يا به نادانى دچار بوده ام، يا در اجراى آن روشى نادرست گزيده ام؟ به خدا سوگند كه مرا نه به خلافت ميلى بود و نه به زمامدارى نيازى، اين شما بوديد كه مرا بدان خوانديد و با اصرار بر كرسى خلافت نشانديد. و چون خلافت به من رسيد، از كتاب خدا و قوانينى كه براى ما نهاده، ما را به حكمرانى بر اساس آن فرمان داده بود، با نگاهى ژرف پيروى كردم. و نيز از سنت پيامبر- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- الگو گرفتم. چنين بود كه به راى شما و ديگران نيازى نداشتم، در اين ميان حكمى پيش نيامد كه آن را ندانم، تا به راى زنيتان خوانم و اگر چنان بود، از شما و جز شما رويگردان نبودم. و اما جريان مساوات كه يادآور شده ايد
، من نه با راى شخصى بدان حكم كرده ام و نه بر پايه هوس بدان گرائيده ام، كه من و شما ديديم آنچه را در اين زمينه رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- آورد و نيك اجرا كرد. بدينسان در آنچه خداوند سهم بندى آن را به انجام رسانده، و فرمانش را در آن رقم زده، به راى شمايانم نيازى نبوده است. اينك، به خداى سوگند، نه شما و نه جز شما را نزد من حق پوزش نباشد. خداوند دلهاى ما و شما را به سمت حق گرداند، و همگى مان را الهام شكيب ارزانى دارد. خداى رحمت كناد مردى را كه حقى را ببيند و ياريش رساند، يا ستمى را ببيند و با آن بستيزد و به هر حال حق گرايانه يار خود را وامدار يارى رساند.
خطبه 197-منع از دشنام شاميان
واكنش حضرت در مقابل يارانى كه در جنگ صفين شاميها را دشنام مى دادند خوش ندارم كه شما بدزبان و دشنام گويان باشيد، اگر عملكرد دشمن و چگونگى شرايطشان را منطقى توصيف كنيد و يادآور شويد، گفتارتان به صواب نزديكتر است، و خود از توجيهى رساتر بهره منديد. بهتر است به جاى دشنام، بگوييد: بار خدايا، تو خود خون ما و جبهه ما و جبهه مقابلمان را حفظ نما، روابطمان را اصلاح فرما و اينان را، كه گرفتار گمراهيند، هدايت كن، تا آنان كه حق را نمى شناسند، بازش شناسند و آنان كه به گمراهى و تجاوز آلوده اند، باز ايستند.
خطبه 198-بازداشتن امام حسن از ...
گفتارى در هنگامه صفين و حماسه آفرينى حضرت حسن- كه بر او درود باد- به جاى من، شما اين جوان را دريابيد، تا با شهادت خود مرا درهم نشكند، چرا كه من اين دو (حسن (ع) و حسين (ع)) را از مرگ دريغ مى دارم، كه مباد با نابوديشان نسل رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- منقطع شود.
خطبه 199-درباره حكميت
گفتارى كه مولا آن را در حالى ايراد كرد كه در جريان حكميت يارانش به آشفتگى افتاده بودند و اين همه بحرانى سياسى را سبب شده بود اى مردم، بى گمان حكومت من بر شما در روندى دلخواه بود تا آنكه در جنگ نيرويتان كاستى گرفت، هر چند بى گمان جنگ شما را گاه درگير ساخته، گاه رهاتان كرده، اما دشمن را بيش از شما فرسوده است. بارى، حقيقت اين است كه تا ديروز من فرماندهى داشتم، اما امروز اين منم كه فرمانپذيرم، تا ديروز نهى كننده بودم اينك امروز نهى پذير گرديده ام. واقعيت اين است كه شما ماندن را دوست داريد و مرا نسزد كه به شما تحميل كنم آنچه را خوش نداريد.
خطبه 200-در خانه علاء حارثى
سخنى است از آن حضرت در ديدار با يكى از ياران- به نام علا پسر زياد حارثى- درباره خانه وسيعش تو را اين سرا به چه كار آيد با اين همه گستردگى؟ در حالى كه در آخرت بدان نيازمندترى! آرى، اگر بخواهى با امكانات همين خانه مى توانى به آخرت دست يابى، مثلا پذيراى ميهمانهايى باشى يا به صله رحم بپردازى و حقوقى را كه فراخور چنين امكاناتى است ايفا كنى. آنك بدينوسيله به آخرت دست يافته اى. علا حضرت را گفت: اى اميرمومنان، اينك من در پيشگاه شما از برادرم عاصم شكوه اى دارم. فرمود: او را چه شود؟ علا پاسخ گفت: عبايى پوشيده، دنيا را يكسره وانهاده است! حضرت احضارش كرد و چون آمد، فرمود: اى دشمنك جان خود، آن پليد چنين منگت كرده است، چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمى كنى؟ مگر پندارى كه خداوند با آنكه نعمتهاى پاكيزه اش را برايت حلال كرده است، خوش ندارد كه از آن طرفى ببندى؟ تو در قبال خدا ناچيزتر از چنين پندارهايى! عاصم گفت: اى اميرمومنان، اين شمائى با همين جامه خشن و خوراكى چنين سخت؟ مولا فرمود: واى بر تو ! من نه چونان تو باشم، چرا كه خداوند بر رهبران حق رقم زده است كه خود را با مردم تهيدست برابر نهند، مباد
ا كه تهيدست را اندوه فقرش توانفرسا شود!