گفتارى در پيش بينى آينده تاريخ اسلام و حوادث خونينش اى پدر و مادرم به فداى آن مبارزان انگشت شمار كه نامشان در آسمان بلند آوازه است و در زمين ناشناس. هشداريد كه در روند كنونى بايد افول جريان انقلابتان، گسستن پيوندها و حاكميت كوچكترانتان را چشم داريد. و آن به هنگامى باشد كه مومن را تحمل ضربه شمشير از يافتن درهمى حلال آسانتر نمايد، و هم به هنگامى كه درويشان كمك گيرنده از توانگران انفاق كننده، پاداششان افزون باشد، اين همه آنگاه عينيت يابد كه شما نه از باده، بلكه از رفاه و نعمت، مست شويد بى ضرورتى سوگند ياد كنيد و بى تنگنايى دروغ بگوييد، و اين در زمانى باشد كه گرفتاريها شما را بگزند، بدان سان كه جهاز، كوهان اشتران را. وه كه آن رنج چه دراز است و اميد گشايش چه دور! اى مردم، قدرت طلبى را وا نهيد و زمام اشترانى را كه بارهاى گران را پيشاپيشتان به دوش مى كشند، فرو افكنيد، و در ستيز با رهبرتان شاخه شاخه مشويد كه سرانجام به نكوهش خويش بنشينيد! بارى، نسنجيده به كام آتش آن فتنه يورش مبريد از سر راهش كنارى رويد و راه را خلوت گذاريد كه به جان خويشم سوگند كه در شعله هاى آن آتش ، مومن بسوزد و تنها ن
امسلمان جان به سلامت برد. من در اين جامعه چراغى را در تاريكى ماننده ام كه هر كس به شعاعش اندر شود، روشنى گيرد! پس اى همه انسانها بشنويد و فراگيريد و گوش دل را به صحنه درآوريد و فهم كنيد.
خطبه 230-در سفارش به تقوا
گفتارى است از آن حضرت اى مردم، شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم و نيز به سپاس بسيار به پاس آن چه شما را بخشيده است و نعمتهايى كه ارزانيتان داشته است و هم به پاس بلاهايى كه درگيرتان كرده است. بسا نعمتهايى كه شما را ارزانى داشت، و رحمتهايى كه فراهمتان ساخت، بسا كه زشتيهاتان را آشكار كرديد و او بر آنها سرپوش نهاد، و به عمد خود را در چنگ كيفرش افكنديد و او مهلتتان داد. اينك شما را توصيه ام اين است كه مرگ را فرا ياد آريد و از ميزان غفلتتان بكاهيد آخر چگونه از چيزى غفلت مى كنيد كه هرگز از شما غافل نشود، و كسى را اميد داريد كه هيچ مهلتتان ندهد؟ اندرزگويانتان همين مردگان بس كه بى آنكه سوارى گيرند، بر دوش ديگران به سوى گورها برده شوند و بى آنكه آهنگ فرود كنند در گورها فرودشان آورند. چنانكه گويى هرگز از آباد كنندگان دنيا نبوده اند و آخرت پيوسته سرايشان بوده است. از آنچه پيشتر وطن پنداشته بودند، رميدند و در خانه اى جا خوش كردند كه همواره از آن در هراس بودند، عمرى درگير سرايى شدند كه با مرگش وا نهادند و جايگاهى را كه بدان منتقل شدند پيشاپيش به تباهى كشاندند! و اينك نه ديگر توان جابجايى از زش
تيها را دارند و نه مى توانند كه به نيكى ها چيزى بيفزايند. با دنيا انس گرفتند، پس فريبشان داد و بدان اعتماد كردند، پس به بستر مرگشان نشاند. پس شما- كه اميد است مشمول رحمت خدا باشيد- بياييد و از سرنوشت آنان عبرت بگيريد. به تعمير خانه اى بشتابيد كه آباد كردنش را فرمان داريد، بدان ترغيبشان كرده اند و به سويش فراتان خوانده اند. با شكيب در فرمانبرى از او و دورى از نافرمانيش، نعمتهاى خدا را كه وامدار آنيد به اوج رسانيد، كه بى ترديدى فردا- نسبت به امروز- بس نزديك است. اگر با روز سنجيده شوند ، ساعتها چه زود مى گذرند و نسبت به گذر ماه، روزها چه شتابان سپرى مى شوند، و در مقايسه با سال، ماهها چه تيزگامند و سالها- به نسبت عمر- چه شتابان مى گذرند!
خطبه 231-ايمان
گفتارى ديگر نوعى از ايمان ريشه در اعمال دلها دارد و نوعى ديگر، ميان سينه و قلبها به عاريت در نوسان باشد و پايانى شناخته دارد. پس اگر از مومنى روى گردان و بيزار شديد، تا فرارسيدن مرگش درنگ كنيد، چرا كه تنها در مرز پايان است كه شايد سزاوار بيزارى شود. اما هجرت، جايگاه نخستين خويش را دارد- كه خداوند را به زمينيان نيازى نباشد- و هجرت و مهاجر- چه در تقيه و چه در مبارزات علنى- بر كسى اطلاق نمى شود مگر با شناخت حجت خدا در زمين، و آنكه او را بشناسد و با معرفت و شناخت به وجودش اقرار كند مهاجر راستين باشد. و مستضعف نيز بر كسى اطلاق نمى شود كه حجت خداى را بشناسد، بگوش دعوتش را بشنود و با قلب مقصودش را دريابد. بارى، جريان ما دشوار و پيچيده باشد، و به دوش كشيدن بارش را هيچ كس نتواند، مگر آن بنده اى كه خداى ايمان قلبش را آزموده باشد. ونيز جز سينه هاى امانت دار و انديشه هاى استوار، ژرفاى سخن ما را در نيابد! اى مردم، پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، هر چه خواهيد از من بپرسيد، چرا كه من از راههاى آسمان آگاه ترم تا از راههاى زمين. آرى، پيش از آن كه فتنه اى لگام گسيخته و در اوج كين توزى، قومى را خرد
بربايد، فرصت را غنيمت شماريد.
خطبه 232-سفارش به ترس از خدا
گفتارى ديگر خداوند را به شكر نعمتهايش سپاس مى گويم و از او- با لشگريان شكست ناپذير و فر و شكوه عظيمش- يارى مى طلبم تا از عهده حقوقش برآيم. و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده او است. خلق را به اطاعت خداوندى فراخواند و با جهاد در راه دين خدا بر دشمنانش پيروزى يافت بى آنكه اتحاد جبهه مخالفان، در تكذيب و خاموش كردن نورش، بتواند در عزم وى تاثيرى بگذارد. اينك به تقوا درآويزيد كه آن را رشته هايى ناگسستنى و حلقه هايى اطمينان بخش است و دژى است با بلندايى تسخير ناپذير. بر مرگ و مشكلاتش پيشدستى كنيد و پيش از حلولش آماده شويد و قبل از نزولش تداركات در خور آن را فراهم سازيد، كه رستاخيز پايان راه است، و همين خردمندان را به عنوان پند آموز و بى خبران نادان را به عنوان عبرت بسنده است و پيش از معاد گرفتاريهايى است كه مى دانيد از قبيل تنگى گور، سختى اندوه، هراس انسان در آستانه برزخ، نگرانيهاى توان فرسا، جابجايى دنده ها، كرى گوشها، تاريكى لحد، هول تهديدهاى الهى، مغاك غم انگيز قبر و فرو افتادن سنگ سنگين آن.
پس اى بندگان خدا، خداى را، خداى را، كه دنيا با روند و قانونمندى شناخته شده اى بر شما مى گذرد. و شما را با رستاخيز پيوند تنگاتنگى باشد، كه گويى هم اينك با نشانه هايش فرارسيده، پرچمهايش را برافراشته ، شما را در راه خويش باز داشته است. تو گويى چونان اشترى آماده حركت- با بار سنگينى از مشكلات- سينه زده است. و دنيا نيز كودكانش را از شير گرفته، از حوزه پرستارى بيرون رانده است. و در نهايت، روز پايان يافته اى، يا ماه سپرى شده اى را ماند. نوش كهنه، و فربه ش نزار شده است. و جريان حركت انسان به موقفى رسيده كه جاى ايستادن در آن تنگ، و با انبوهى از جريانهاى بزرگ و پيچيده درگير است. با آتش سوزانى كه لهيبش پر شراره، زبانه هايش سركش، غرشش خشم آكند، هميه هايش مشتعل ، اشتعالش ديرپا، شعله هايش گدازنده تهديدهايش هراس انگيز، ژرفنايش ناپيدا، پيرامونش سياه، ريگهايش تافته و سرخ و جريانهايش رسوا است. در اين ميان كسانى را كه در برابر پروردگارشان تقوا پيشه كردند، گروها گروه به سوى بهشت گسيل مى دارند. (قرآن كريم، سوره 39، آيه 73( در حالى كه از عذاب امنيت يافته اند، ديگر سرزنش نمى شوند، از آتش جسته اند و سراى آخ
رت آرامششان بخشيده است، پس از جايگاه با ثبات خويش خشنودند. اينان كسانند كه در دنيا تلاشى بالنده و چشمانى گريان داشتند. با ابراز خشوع و استغفار، شبشان روز و از خداترسى و بريدن از وابستگيها، روزشان شب بوده است. پس خداوند بهشت را به عنوان جايگاه نهايى و پاداش اخروى ارزانيشان داشت، كه از هر كسى به بهشت و يافتن ملكى جاودانه و نعمتهايى پايدار سزاوارترند. پس اى بندگان خدا، آنچه را كه كامروايانتان را كامرواتر كند، و پايمال كردنش به خسارت و زيانتان درافكند، پاس داريد، و با عملهاى خويش بر اجلهاتان پيشى گيريد، چرا كه شما، همه ، گروگان پيشاپيش فرستاده هاى خويشيد و پاداش و كيفرتان هم سنگ اعمالى است كه انجام داده ايد. گويى فاجعه اى بس هولناك در كار فرود آمدن است كه نه راه بازگشتى مى توانيد يافت و نه لغزشى را با پوزشى جبران توانيد كرد. از خداوند مسالت داريم كه ما همه را در راه اطاعت خود و رسولش بكار گيرد، و با فضل رحمت خويش، ما و شما را ببخشايد.
بر جاى خويش بنشينيد، در بلا و گرفتارى شكيبا باشيد، و دستها و شمشيرهاتان را به آهنگ شعار- بى شعور- به جنبش در نياوريد در آنچه خداوند به شتاب فرمانتان نداده، بيهوده مشتابيد، چرا كه هر يك از شما اگر در بستر بميرد، و در آن حال نسبت به حق پروردگار خويش و رسول و اهل بيتش معرفت داشته باشد، مرگش عين شهادت، و اجرش با خدا است، و خواست و نيتش جايگزين كار شايسته اى خواهد شد كه انديشه انجام دادنش را داشته است، و همان نيت براى وى جايگزين جنبش تيغ شود، كه هر چيز را مهلت و اجل خاصى باشد.
خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا
گفتارى ديگر سپاس خدايى را كه سپاسش زبانزد خلق است. سپاهيانش پيروز و عظمتش برترين است. بر نعمتهاى هميشگى و بخششهاى بزرگش او را سپاس مى گوييم، اويى را كه حلمش چنان عظيم است كه از خطاها در مى گذرد، و تمامى قوانينش عادلانه باشد و در قلمرو علمش گذشته و آينده يكسان است. بى پيروى، آموزش و الگو گرفتن از ديگر حكيمى سازنده و نيز بى آنكه به خطايى دچار آيد يا به دستيارانى نيازش افتد، با دانش خويش آفريدگان را ابداع مى كند و با فرمانى پديدشان مى آورد. و من بر اين حقيقت گواهم كه محمد بنده و فرستاده اوست كه خدايش آنگاه برانگيخت كه مردم با سختيها درگير و بر امواج سرگردانى سوار بودند، رشته هاى تباهى به سقوطشان مى كشيد و زنگارهاى گناه قفلى بر دلهاشان زده بود. اى بندگان خدا، تمامى شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم، كه حق خدا بر شما، و موجب حق شما بر اوست. در كسب تقوا از خدا يارى جوييد، و در راه خدا از نيروى تقوا مدد بخواهيد، كه تقوا امروز را دژ و سپرى است و فردا به سوى بهشت راهى، مسلكش آشكار باشد، پوينده اش را سودى سرشار رساند، و امانتدارش را نگهبان باشد. تقوا همواره خود را براى تمامى امتها- از گذشته و
آينده- به نمايش گذاشته است چرا كه- فردا، چون خداوند تمامى پديده ها را باز گرداند، داده هايش را وا ستاند، و از بخشيده هايش بپرسد- همگان را به تقوا نياز باشد. اما آنها كه پذيرايش شوند و به گونه اى درخور بارش را بر دوش كشند، بس انگشت شمارند و ستايش خدا را سزاوار، آنجا كه فرمايد:... بندگان سپاسگزار من بس اندكند. (قرآن كريم، سوره 34، آيه 13( پس پيامش را گوش جان بسپاريد و پر توان و كوشا به سويش بشتابيد و آن را ارزشى جايگزين تمامى ارزشهاى از دست رفته و همراهى بجاى تمامى ناهمراهيها قرار دهيد. با تقوا خوابتان را به بيدارى مبدل سازيد و روز خويش را بگذرانيد و ملازم دلهاتان كنيد و با آن گناهان خويش را فرو ريزيد. آرى، با تقوا بيماريهاى خود را درمان كنيد و با آن به سوى مرگ بشتابيد. بكوشيد تا از سرنوشت تباه كنندگان تقوا عبرت گيريد. مبادا كه با سرنوشت تباه خويش خويشتن بانان را مايه عبرت شويد. هان ، تقوا را پاس داريد تا در پناه آن مصون بمانيد. بكوشيد تا همواره از وابستگى دنيا وارهيد و در دل شيفته آخرت باشيد. كسى را كه با تقوا برترى يافته است پست مشماريد، و آن را كه تنها با پر و بال دنيا در اوج است بلند پايه مپنداريد.
به ابر پر برق دنيا چشم مدوزيد، به سخنگويش گوش مسپاريد ، پذيراى دعوتش مباشيد، از تابشش روشنى مجوييد و كالاهاى دلفريبش را فريفته مشويد، كه برقش بى باران، سخنش دروغ و داراييش به تاراج رفته است و كالاهاى نفيسش در معرض دستبرد. هشداريد كه دنيا عشوه گر هرزه اى است كه تن ندهد و مركب سركشى است كه فرمان نبرد، دروغ زنى خيانتكار، ستيزگرى ناسپاس، كين توزى باز دارنده و شهوت زده اى آشفته است. خصلت كلى دنيا جابجايى و گامجايش زلزله خيز است. عزتش ذلت، جدش شوخى و بلندايش پست است. دنيا سراى چپاول و دستبرد و رنج و هلاك است، اهلش مدام در حال برخاستن و رانده شدن و پيوستن و جدا شدن اند، در راههايى حيرت زا، با گريزگاههايى توان فرسا و اهدافى دست نيافتنى و ناكام ساز! به هر دژ كه پناهنده شوند، تسليمشان كند به هر در كه اندر آيند، بيرونشان راند و هر چاره كه بينديشد، خود بر واماندگى شان بيفزايد. نجات يافته اى پى شده، گوشتى جدا شده از پوست پيكرى بى سر يا خونى ريخته شده است. يكى انگشت به دندان مى گزد، ديگرى دست بر دست مى سايد، يكى گونه ها بر آرنج نهد، ديگرى از باور خود انتقاد مى كند و يكى از تصميمش بازگشته است. چاره روى برتافته
، مرگ ناگهانى شتابان آغوش گشوده است، اينك چه هنگام گريز است! هيهات! هيهات! آنچه از دست رفتنى بود، از دست رفت! و گذشتنيها همه گذشت و دنيا به دلخواه خود سپرى شد، (نه آسمان و زمين بر آنان گريست و نه آنى مهلت يافتند). (قرآن كريم، سوره 44، آيه 29(
خطبه 234-خطبه قاصعه
گفتارى است از مولا كه بعضى مردمان قاصعه اش ناميده اند. در اين گفتار ابليس- كه لعنت خدا بر او باد- به سبب استكبار و خوددارى از سجده به آدم، و نيز به عنوان پايه گذار تعصب و غرور جاهلى، مورد نكوهش قرار گرفته است و به مردم از پيمودن راهش هشدار داده شده است سپاس خدايى را است كه عزت و بزرگى را پوشيد، اين دو را نه براى خلق كه ويژه خويش گزيد، قلمروش را بر ديگران قرقگاه گردانيد تنها به شكوه خداوندگارى خويش اختصاصش داد، و بر بندگانى كه به داعيه اين دو با او بستيزند لعنت فرستاد. پس آن گاه با آن، فرشتگان مقربش را آزمود و بدان فروتنان را از مستكبران جدا فرمود. پس او- كه نامش والا است، و به رازهاى نهانى دانا است و هم آگاه به آنچه در ژرفاى قلبها است فرمود كه: از خاك انسانى مى آفرينم و چون موزون و بهنجارش ساختم و از روح خود در او دميدم، همه بايد او را به سجده درآييد. پس همگى، بى هيچ استثنايى، سجده اش كردند جز از ابليس (قرآن كريم، سوره 38، آيه هاى 71 تا 74( كه كبر ورزيد و با تكيه بر اصل و نژاد برترش بر آدم فخر فروخت و به دام تعصب افتاد. چنين بود كه ابليس دشمن خدا، پيشواى متعصبان و نياى مستكبران شد
، تعصب را پى گذاشت و با خدا به ستيز برخاست، جامه عزت فروشى را غاصبانه تن پوش خود كرد و نقاب فروتنى را بيفكند! آيا نمى بينيد كه خداوند به كيفر تكبر خردش كرد و به جرم خود بزرگ بينى بر زمينش كوفت؟ در اين جهان رانده درگاه خويشش ساخت و در ديگر جهان برايش آتشى فروزان فراهم ساخت.
و اگر خدا مى خواست كه آدم را از نورى بيافريند كه پرتوش چشمها را خيره كند و زيبايش انديشه ها را مات سازد و عطر وجودش همه جا را پر كند، چنين مى كرد، و اگر چنين مى كرد همه با فروتنى، سجده را گردن مى نهادند و فرشتگان را آزمون ساده و آسان مى شد. اما خداوند سبحان آفريدگانش را با تكاليفى كه ريشه هايش ناشناخته است مى آزمايد، تا بدين آزمون از هم متمايزشان سازد، استكبارشان را بزدايد و خودپسندى را از آنان دور و دورتر سازد. پس عبرت گيريد از آن چه خداوند با ابليس كرد: كار طولانى، تلاش سخت و بندگى شش هزار ساله اش را- كه روشن نيست اين زمان بر حسب سالهاى اين جهان برآورد شده است يا سالهاى جهان ديگر- در قبال ساعتى كبر ورزيدن پوچ ساخت. از پس ماجراى ابليس، با گناهى هم سنگ او، كيست كه از عذاب الهى رهايى تواند؟ هيچ كس! خداوند سبحان هرگز انسانى را با گناهى كه فرشته اى را بدان گناه بيرون راند، به بهشت اندرون نبرد. كه بى ترديد فرمان خدا براى زمينيان و آسمانيان يكسان باشد و ميان او و آفريده اى از آفريدگانش در مباح كردن آنچه بر تمامى جهانيان تحريم كرده است، جاى هيچ نرمش و سازشى نباشد.
اينك اى بندگان خدا، از دشمن خدا بهراسيد كه مبادا به بيمارى خويش مبتلاتان سازد و با نداى شيطانى خود، سبك، از جايتان بركند و سپس نيروهاى پياده و سواره خود را بر شما فرو ريزد، كه به جان خويشم سوگند كه او تيرهاى تهديدش را بر كمان نهاده، چله كمان را تا پس گوش كشيده، از فاصله اى نزديك به سويتان نشانه رفته است- و هم او گفته است كه: پروردگار من، از آنجا كه مرا اغوا كردى، من نيز دنيا را در چشمشان خواهم آراست و تمامى را گمراه خواهم كرد: (قرآن كريم، سوره 15، آيه 39( پرتاب تيرى به تاريكيهاى دور و زدن سنگى در پى پندارى ناراست. دريغا، كه فرزندان نخوت و برادران تعصب و سواركاران ميدان كبر و جهل به تصديق وى شتافتند تا آنجا كه فرمانش را گردنكشانتان گردن نهادند و طمع او در شما ريشه دوانيد و در نتيجه، ابليس زدگى از سطوح ناپيدا جوانه زد، پس سلطه ضد انسانى ابليس مايه گرفت و ارتش سركوبى گرش را بر شما بسيج كرد و به ناگاه در مغاك زبونيتان كشيدند، به قتلگاههاتان درافكندند و زخمهايى بس عميق بر پيكرتان فرود آوردند، با نيزه كوفتن در چشمها، دريدن حلقومها و به خاك ماليدن بينى ها، و كشيدنتان با مهارهاى زور و قهر
به سوى آتشى كه از پيش برايتان آماده شده بود، نابوديتان را آهنگ كردند. بدين سان ابليس در زخم زدن بر دينتان، بزرگتر و در به آتش كشيدن دنياتان، آتش افروزتر از كسانى است كه امروز در برابرشان موضع گرفته ايد و بر ضدشان همدست شده ايد. پس برندگى سلاح خشمتان را به روى او به كار گيريد و در بريدن پيوندتان با او بكوشيد كه به خدا سوگند او است كه بر اصل و ريشه شما فخر فروشيد گوهر و هويتتان را به زير سوال كشيد و در برابر تبارتان ايستاد و هم او است كه با سوار نظامش بر شما يورش آورد و با نيروهاى پياده اش در راهتان كمين كرد تا هر كجا كه بتواند شكارتان كند و بند از بندتان بگسلد، بى آن كه شما را در مقاومت طرحى، و در دفاع تصميمى كار ساز باشد، در حوزه خوارى، در تنگناى سخت و در عرصه مرگ و جولانگاه گرفتارى! پس آتشى را كه از شراره هاى تعصب و كينه هاى جاهليت در دلهاتان به كمين نشسته است، خاموش كنيد كه اين تعصب در مسلمان از خطرهاى شيطانى، غرور، كششهاى و دمهاى جادويى او است. بر آن شويد كه تاج خاكسارى را بر سر نهيد، فخرفروشيها را زير پا له كنيد و گردنكشى را از گردنهاتان فرو ريزيد. و در جنگ با دشمنتان- ابليس و لشگريانش- فروتن
ى را مرز گيريد، كه او را از هر امتى لشگريانى است و يارانى و سوارانى و پيادگانى: و مباد كه داستان شما، چونان داستان قابيل باشد كه بر برادر خويش كبر ورزيد، بى آنكه خداوند او را برترى بخشيده باشد، تنها با تكيه بر بزرگ بينى ناشى از كينه و حسادت، كه در وجودش زبانه كشيد و تعصبى كه از آتش خشم در قلبش شعله ور گرديد و شيطان نيز باد كبر در بينيش دميد، به گونه اى كه خداوند پشيمانى را پى آوردش ساخت و جنايت تمامى جنايتكاران- تا روز قيامت- را بر گرده اش نهاد.