ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنهار كه امروز با موضع گيرى آشكار در برابر خداوند و جنگ مسلحانه با مومنان، در سركشى فرو رفته ايد و زمين را به فساد كشيده ايد! پس خداى را، خداى را، در كبر ورزى ناشى از غرور و فخرفروشيهاى جاهلى، كه بارورى بذرهاى دشمنى را زمينه اى است مساعد، و دميدنهاى شيطان را جايگاهى مناسب، كه امتهاى پيشين و مردم قرنهاى گذشته را بدان فريفت تا آنجا كه در تاريكناى جهل و گمراهيش- رام راندنها و تسليم بى چون و چراى جاذبه هايش- فرو رفتند. و اين همان جريانى است كه در مورد آن قلبها همانند باشد و بر پايه آن تاريخ در روزگاران پى درپى همى ورق خورد، اين همان كبر است كه تنگ كننده سينه ها است و منشا اصلى تنگ نظريها. هان، زنهار، زنهار، از فرمانبرى مهتران و بزرگانتان كه به گوهر خويش مى نازند و بر پايه پيوند خونيشان برترى مى فروشند و بر آنانند كه دامان پروردگارشان را لكه هاى ننگ باشند! نيكيهاى خدا را درباره خود منكر مى شوند: انكارى از سر ستيز با فرمان او و انحصار طلبى در نعمتهايش. اينان تعصب را استوانه هر فتنه و آشوبى را تكيه گاه اصلى، و جاهليت را شمشيرهايى آخته اند. پس تقواى الهى پيشه كنيد و به پاس نعمتهايى كه ارزاني

تان داشته است به جنگ با هم بر نخيزيد و امتيازهاى خدا داده را بهانه حسادتها و رقابتها قرار ندهيد و از اين فرومايگان پيروى نكنيد كه شما تيرگيشان را با صفاى خويش نوشيده ايد و بيماريشان را با سلامت خود درآميخته ايد و باطلشان را در حق خود نفوذ داده ايد. در حالى كه اينان زيربناى تمامى فسقها و انحرافها و ملازم انواع گناهانند، كه ابليسشان در روند گمراه كردن خلقها، چونان مركوب و سپاه خويش گيرد، با نيروى آنان بر مردم يورش آورد، و با زبانشان سخن گويد، تا انديشه ها را بربايد، به چشمها راه يابد، در گوشها بدمد، هدف تير و گامجاى و دستاويزتان سازد. پس، از آنچه بر امتهاى پيشين مستكبر رفته است از عذابهاى سخت و قهر و سطوت خداوندى، و از پيشامدهاى سنگين و كيفرهايى كه نمايش گناهان و انحرافهاى پيشين آنها است عبرت گيريد، از جايگاه گونه ها و بستر پهلوهاشان در گورها پند پذيريد، و از عوامل بارورى كبر چنان به خدا پناه بريد كه از فاجعه هاى كوبنده روزگار!

اگر قرار بر اين مى شد كه خداوند به بنده اى از بندگانش كبر را رخصت دهاد، بى شك به انبياء و اولياى برگزيده اش چنين رخصتى مى داد. اما مى بينيم كه خداوند سبحان، كبر ورزى را برايشان ناخوش داشته، فروتنى را پسنديده است، چنان كه گونه هاى خويش را به زمين و جبينهاشان را بر خاك مى سائيدند و در برابر مومنان همواره خفض جناح و فروتنى داشتند و خود از مستضعفان بودند كه خداوند با گرسنگى بيازمودشان، به سختكوشى واداشتشان، با حوادث هولناك امتحانشان كرد و با صافى ناكاميها بپالودشان. پس مباد كه از سر نادانى- در هنگامه هاى فتنه و آزمون- ثروت توانمندى و فرزند و خواسته را محور خشم و خشنودى خداوند گيريد، كه آن ذات منزه و والا خود فرموده است: آيا كافران چنين پنداشته اند كه ما با امدادشان به دارايى و فرزندان، برايشان در جهت نيكيها شتافته ايم؟ هرگز، آنها را باريك بين نيند. (قرآن كريم، سوره 23، آيه هاى 55 و 56( بدين ترتيب خداوند سبحان كسانى را كه از درون به استكبار دچارند بوسيله اولياى خود- كه در چشم آنان مستضعف مى نمايند- مى آزمايد. اين موسى فرزند عمران است، كه با برادرش هارون- كه درود بر هر دو باد- بر فرعون وارد

شدند و در حالى كه تن پوششان پشمينه و در دستشان عصاهاى چوبين بود. او را وعده دادند كه اگر تسليم حق شود، جاودانگى پادشاهى و دوام عزتش را تضمين كند. و او اطرافيانش را گفت: اين در نگاه شما مسخره نيست كه اينان از تضمين پادشاهى و دوام عزت من سخن مى گويند، اما خود در وضعى چنين مستمندانه و ذلت بار مى زيند؟ اگر راست مى گويند، پس چرا دستبندهاى طلا را پيرايه ندارند؟ چرا كه او زور و زر اندوزى را بزرگ مى ديد و پشمينه پوشى را پست مى شمرد.

و اگر خداوند اراده مى فرمود كه گنجينه هاى طلا و كانهاى زر ناب و باغهاى پر درخت را به هنگام بعثت، بر پيامبرانش در بگشايد و پرندگان آسمان و درندگان زمين را به خدمتشان بگمارد، چنين مى كرد، اما اگر چنين مى كرد آزمايش را زمينه اى نمى ماند و پاداش معنا نمى داشت و تاريخ به تمامى از ميان مى رفت. پذيرفتاران دعوت حق ديگر آن مزدهاى گران را نمى داشتند و مومنان پاداش نيكوكاران را استحقاق نمى يافتند و واژه ها از مضمون و معنا تهى مى شدند. اما خداوند سبحان فرستادگانش را در اراده نيرومند و مقاوم و چگونگى شان را بر پرده نگاهها ضعيف قرار داد همراه با قناعتى كه چشمها و دلها را از بى نيازى سرشار مى كند و با تنگدستى اى كه چشم و گوش را به آزردگى مى آكند. اگر پيامبران خدا را چنان هيبتى بود كه ميل مبارزه با آنان در كسى پديد نمى آمد و چنان شكوهى شان بود كه هرگز مورد ستم قرار نمى گرفتند، و فرمانروايى شان به گونه اى بود كه رجال به فرمانشان گردن مى نهادند و از همه سو براى ديدارشان بار سفر مى بستند اين همه، بى شك، پند پذيرى مردم را آسانتر مى كرد و منيت و استكبار را از آنان مى راند و همگان ايمان مى آوردند، يا به

دليل هراسى كه بر آنان چيرگى مى يافت يا به انگيزه ميلهاى نفسانى اى كه در آنان سر بر مى داشت، انگيزه هاى مادى و الهى آميخته مى شد و نيكيها گونه گون. اما خداوند سبحان چنين اراده فرمود كه پيروى از فرستادگانش و باور داشت كتابهايش و نرمش در برابر حق و فروتنى در برابر فرمانش و تن دادن به طاعتش امورى باشد ويژه او كه هيچ شايبه غير خدايى با آن نياميزد، كه هر چه گرفتارى و آزمون گرانتر گردد بازده و پاداشش نيز سنگين تر باشد.

آيا اين حقيقت روشن را نمى بينيد كه خداوند سبحان تمامى آدميان را- از نخستين انسان كه به دوران آدم مى رسد تا آخرين كس- با مشتى سنگ كه سود و زيانى ندارند و ديدن و شنيدن را نمى توانند، آزموده است و خانه محترم خويشش برگزيده است كه رمز پايدارى مردم است. و در سنگستانى ترين پاره اين خاكدان قرارش داد در نقطه اى كه در دنيا كمترين مقدار خاك را دارد و تنگترين دره ها باشد فرومانده در لابه لاى كوهساران ناهموار و بر ريگهاى نرم و در كنار چشمه هاى بى رمق و آباديهاى پراكنده كه پرورش هيچ دامى- اعم از شتر، گاو، يا گوسفند- در آن ممكن نيست. آدم و فرزندانش را فرمان داد كه روى بدان سو آرند، پس آن خانه سر منزل دستاورد سفرها و بارانداز كاروانها شد. ميوه هاى دلها، از دشتهاى خشك و سوخته و بى گياه و شيب دره هاى ژرف و جزاير درياهاى دور افتاده بدان سو فرو مى افتد تا، به رسم فروتنى، در اطراف آن خانه شانه هاشان را بلرزانند و خداى را تهليل كنان و ژوليده موى و غبار آلود، با شتاب گام بردارند. جامه ها را پس پشت وا نهند، و با وا نهادن موى زيبايهاى خدا داده را آشفته كنند. و اين آزمونى است سترگ، امتحانى سخت، آزمايشى روش

ن و پالايشى رسا، كه خداوند آن را وسيله رحمت خويش و رمز پيوستن به بهشت خود رقم زده است. و اگر خداوند سبحان چنين اراده مى فرمود كه خانه محترم و مشعرهاى معظم خود را در پيچاپيچ باغستانها و جويباران و بر دامن دشتى هموار با درختانى انبوه و ميوه هايى در دسترس، كنار بناهاى به هم پيوسته و روستاهاى تنگاتنگ در كنار گندم زارهاى طلايى رنگ، در بوستانى سرسبز و كشتزارهايى پر گياه، زمينهاى پر آب مرغزارها و كشتگاههاى سرسبز و شاداب، و در كناره راههاى آبادان بنا كند، در آن صورت پاداش حج گزاران بر حسب آسانى آزمون، اندك مى شد. و اگر سنگ پايه هاى كعبه- كه خانه بر آن استوار است- و سنگ ديوارها، همه، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و اثير ساخته مى شد، جدال شك در دلها كاستى مى گرفت، قلمرو تلاش ابليس محدود مى شد و و دغدغه و دو دلى مردم از ميان مى رفت. اما خداوند بندگانش را به هر گونه آزمون مى آزمايد و به شيوه هاى گونه گون تعبدشان را مى طلبد و به انواع ناخوشيها مبتلاشان مى سازد تا بدين وسيله تكبر را از قلبهاشان براند و فروتنى را در عمق جانشان بنشاند. تا اينها همه درهاى گشوده اى به سوى فضل او شوند و اسباب هموارى زمينه عفوش گرد

ند.

پس، خداى را، خداى را، در كيفر و پيامدهاى سركشى امروز و سرانجام وخيم ستم به فردا و بدفرجامى كبر و نخوت كه بزرگترين دام ابليس و خطرناكترين نيرنگش باشد، كه با آن به سان زهرى كشنده بر دلهاى مردم چنگ مى يازد. چنان كه نه هرگز ناتوان مى شود و نه از كسى چشم مى پوشد، نه دانشمندى را در بلنداى دانشش و نه تنگدستى را در جامه ژنده اش رها مى كند. و در همين زمينه است كه خداوند با نمازها و زكاتها و سخت كوشيهاى ايام روزه دارى، از بندگان مومنش پاسدارى مى كند تا آرامش در ميانشان گيرد و بر چشمهاشان خشوع حاكم شود. جانهاشان خاكسارى پذيرد، دلهاشان شكستن آموزد و خودپسندى از آنان زدوده شود. و اين همه براى ارزشهاى نهفته در احكام است چونان به خاك ساييدن چهره آزادگان به رسم تواضع، و چسباندن عضوهاى ارجمند به زمين، به نشانه كوچكى، و به پشت چسبيدن شكم از گرسنگى روزه به عنوان گرايش به خوارى، بگذريم كه در زكات حكمت مصرف محصولات كشاورزى و جز آن در راه مستمندان و درويشان نيز هست. چشم بگشاييد و بر تاثير اين كارها در بركندن جوانه هاى فخر فروشى و پيشگيرى از پيشامد كبرورزى، ژرف بنگريد!

به دقت نگريسته ام و كسى را از جهانيان نيافته ام كه به چيزى تعصب ورزد، جز آن كه تعصبش را- دست كم در توجيه نادانان و قانع ساختن خرد سبك مغزان- توجيهى است و منطقى! اين تنها شماييد كه به جريانى تعصب مى ورزيد كه آنرا نه علتى باشد نه دليلى. اگر ابليس بر آدم تعصب ورزيد، و به طعنه به آدم گفت: من از آتشم و تو از گل ، بر منشا آفرينشش تكيه داشت، و اما تعصب ثروتمندان عشرت زده امتهاى پيشين به دليل بهره مندى آنها از نعمت فراوان بود، كه گفتند: اين ماييم كه از مال و اولاد بيشترى بهره منديم، پس هرگز از عذاب شدگان نباشيم. (قرآن كريم، سوره 34، آيه 35( بارى، اگر از تعصب گريزى نيست، پس در خصايل والا، كارهاى ستوده و زيباييها تعصب ورزيد، به چيزهايى كه شريفان و بزرگان و دلاوران خاندانهاى اصيل عرب و شيرمردان قبايل را ميدان امتياز جويى بود: با اخلاقى دلپذير، انديشه هايى بزرگ و گرانقدريهايى پر شكوه و آثارى پسنديده! پس بكوشيد كه بر محور ارزشهايى ستوده تعصب ورزيد، همانند پايبندى به حقوق همسايه وفاى به عهد، پيروى از نيكى، روى برتافتن از كبر، روى آوردن به فضيلت، خوددارى از تجاوز، گران شمردن قتل و خونريزى، انصاف

درباره خلق، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمين.

از طنين فاجعه هايى كه بر امتهاى پيشين- به كيفر بدكاريها و زشت كرداريهاشان- فرود آمد، هشداريد، و در احوال نيك و بد، چگونگى آنها را به ياد آوريد، و از اين كه به چنان سرنوشتى دچار آييد، بهراسيد. آنك چون دوگونگى فراز و فرودشان را به انديشه نشستيد خود را به جريانى بسپاريد كه بدان، در جايگاه عزت نشستند و دشمنانتان ناپديد شدند، عافيت، از همه سو بر سرشان سايه افكند و از نعمت بى چموشى ركاب گرفتند و كرامت را شيرازه روابط خويش يافتند اين جريان عبارت است از: پرهيز از پراكندگى، پايبندى به همبستگى ، تاكيد بر آن و سفارش همديگر بدان. و دور شويد از هر جريانى كه ستون فقرات امتهاى پيشين را درهم شكست و نيروهاشان را به تحليل برد، يعنى از كينه ورزى دلها به هم، سينه تنگى و تنگ نظرى متقابل، پشت كردن به يك ديگر، روى گرداندن از هم و ناهمكارى دستها با همديگر. در سرگذشت مومنان پيشين نيز نيك بينديشيد كه در سختيها و گرفتاريهاى پالاينده چگونه بودند، مگر جز اين است كه از همه خلقها سنگين بارتر، گرفتاريهاشان از تمامى بندگان فرساينده تر و از همه مردم دنيا در تنگناى سخت ترى بودند؟ فرعونهاى زمان به بردگيشان گرفته بودن

د به سخت ترين شكل شكنجه شان مى دادند، انواع تلخيها را جرعه جرعه و پياپى به كامشان مى ريختند و همواره در فضايى زبون كننده و تباهى آور تحت سلطه اى قهرآميز مى زيستند، نه در مقاومت منفى نقشه اى داشتند و نه راه دفاعى مى شناختند. تا آن كه خداوند سبحان چنانشان ديد كه در صبر بر آزارهاى راه دوستى او پاى مى فشرند و انواع ناخوشاينديها را از ترس او پذيرفتارند پس تنگناى گرفتاريهاشان را به گشايش، خواريشان را به عزت و وحشتشان را به امنيت بدل كرد، و سرانجام فرمانروايان حاكم و رهبران برجسته زمين شدند و از كرامت خداوندى چندان بهره بردند كه در عالم آرزو، هم رسيدن به آن همه را ناممكن مى دانستند. پس با دقت در چگونه بودنشان بينديشيد، آنگاه كه جمعها متحد، گرايشها هماهنگ، دستها درهم، شمشيرها به يارمندى، بينشها تيز و تصميمها يگانه بود. آيا واقعيت جز اين بود كه در آن احوال، بر سراسر زمين سرورى داشتند و بر همه جهانيان به حق مسلط بودند؟ اينك با دقت به سرنوشت و پايان كار ايشان بنگريد به هنگامى كه پراكندگى فراز آمد و رشته هاى همبستگى فرو گسست و شعارها و باورها دوگانه شد، اختلاف شاخه شاخه شان كرد و گروها گروه درهم آويختند،

خداوند تن پوش كرامت و بزرگوارى را از تنشان بيرون آورد و نعمتهاى فراوانش را از آنان باز گرفت و تنها قصه ها و خبرهاشان شما را ماند تا عبرت آموزان شما را پندى باشد.

پس از چگونگى داستان فرزندان اسماعيل و بنى اسحاق و بنى اسراييل عبرت گيريد كه در تاريخ چگونگيها چه همگونند و داستانها چه همانند! آرى در جريان زندگى شان- به گاه پراكندگى و گروه گرايى آنان- بينديشيد، همان شبهاى سياه كه كسراها و قيصرها سرورانشان شده بودند، از كشتزارهاى سرسبز و درياهاى پر آب اين جهان به رستنگاه خار و علفهاى هرز و گذرگاه شن بادهاى خشك و نقاط فقر و گرسنگى رانده شدند، درويش و بى چيز، با پشم و پينه شتران رهاشان كردند، به گونه اى كه در ميان تمامى ملتها سرايشان ذلت بارترين و سرزمينشان خشك ترين بود بى آنكه زير پر و بال دعوتى پناه يابند يا در سايه همبستگى اى- كه بتوان به نيروى برخاسته از آن تكيه زد- قرار گيرند. پس حالتها پريشان دستها ناهماهنگ و زياديها تفرقه آميز بود، زير بار شكننده گرفتارى و لايه هاى جهل كه زنده به گور كردن دختران، پرستش بتان، بريدن از خويشاوندان و چپاول راهزنان نمونه هاى روشن آن بود. پس در نگاهى ديگر به هنگامه بارش نعمتهاى الهى بر ايشان، بينديشيد، آنجا كه رسولى در ميانشان برانگيخت، به آيين او طاعتشان را گره زد و با دعوتش به هم پيوندشان داد و نعمت بال كرامتش را

بر آنان گشود. جويبارهاى امكانهاى گونه گون را برايشان روان ساخت و تمامى نهالها و شاخه هاى نظام، به يمن بازده بركت زاى آن، بارور شد. پس در نعمتهاى فراوان غوطه ور شدند و در طراوت آن زندگى به وجد آمدند. تمامى جريانها در پرتو سلطه اى حق و چيره مند ثبات يافت. و آن چگونگى، ايشان را در سايه عزتى پيروز، جاى داد و سياستهاى جهان در برابرشان در آن بلنداى فرمانروايى، سر فرود آورد. بدينسان حكمرانان به حق جهانيان شدند و در چهار سوى زمين فرمانروايى يافتند و سررشته امور و سياستهاى كسانى را به كف آوردند كه پيش از آن خود سياستگذار بر اينان بودند، و قانون گذاران كسانى شدند كه تا ديروز قانون گذارشان بودند. ديگر نه نيزه اى آماجشان مى ساخت و نه از جايى سنگى به سويشان پرتاب مى شد!

زنهار كه اينك دست از رشته طاعت كشيده ايد و با احكام جاهليت بر دژ الهى- كه فراگردتان كشيده شده است- شكاف وارد آورده ايد. در حالى كه خداوند سبحان جماعت متحد اين امت را، با اين رشته همبستگى كه پيوندشان داد تا در سايه اش آرام گيرند و در پناهش بيارمند، وامدار نعمت وحدتى ساخت كه هيچ آفريده اى بهايش را در نمى يابد، كه از هر بهايى پربهاتر باشد و از هر سترگى سترگ تر. و بدانيد كه از پس هجرت ديگر بار به روى آورديد و در پى همبستگى توحيدى گره گروه شديد. جز به نام اسلام ، وابسته اش نيستيد و از ايمان جز تشريفاتش را نمى شناسيد! مى گوييد، آتش دوزخ آرى، پذيرش ننگ نه! گويى بر آن شده ايد كه اسلام را با شكستن حريم آن و گسستن ميثاق و تعهدش، وارونه كنيد، همان اسلامى را كه خداوند در زمين حريمتان و در ميان خلق وسيله امنيتتان قرار داد. و اين را مسلم بدانيد كه اگر جز به آن به چيزى پناه بريد، كافران با شما به پيكار برخيزند و ديگر از نصرت جبراييل و ميكاييل و مهاجران و انصار خبرى نخواهد بود و تنها شما مى مانيد و چكاچاك شمشيرها تا آنكه خداوند در كارتان داورى كند. بى شك از توان شگفت خدا و فروكوفتنها و روزها و هن

گامه هايش داستانها مى دانيد. پس، با دلايلى چون جهل از چگونگى دستگيرى سهل انگارى نسبت به يورش قهرآميز و ناباورى از شدت عملش، تهديدهاى او را دور مپنداريد كه خداوند سبحان مردم قرون گذشته را- كه سرگذشتشان را فراروى داريد- تنها از آن روى لعنت فرستاد كه امر به معروف و نهى از منكر را وا نهادند. پس خداوند بر سفيهان و سبكسرانشان- به سبب ارتكاب گناهان- و نيز بر افراد وزين و خويشتن دارشان- براى جلوگيرى نكردن- لعنت فرستاد.

فاش بگويم كه شما رشته تعهد اسلامى را گسيخته ايد، حدودش را تعطيل كرده ايد و احكامش را ميرانده ايد. بدانيد كه من به فرمان خدا مامور پيكار با سركشان پيمانشكنان و مفسدان در زمين شدم. پس با ناكثين به پيكارى خونين برخاستم، با قاسطين جهاد كردم و مارقين را سركوفتم. و آن شيطان ردهه را تنها با غرشى رعدآسا پاسخ گفتم كه تپش مرگ آلود قلب و لرزش سينه اش را به گوش شنيدم. اينك ته مانده اى از سركشان به جاى مانده اند كه اگر بار ديگر خداى رخصت پيكار دهد، از گردونه بيرونشان كنم، مگر به صورت گروههاى مخفى پيرامون شهرها پراكنده شوند.

/ 106