از ديگر سو، تو باورت شده كه به راستى به خونخواهى عثمان برخاسته اى! تو زمينه ها و جايگاه اصلى اين جنايت را نيك مى شناسى، اگر به راستى آهنگ خونخواهى دارى، آن را از همان جا بايد بجويى! بارى، گويى مى بينمت كه چون جنگ تو را بگزد، همانند اشترانى كه زير بار گران مانده اند از جنگ فرياد برآرى، و پندارى هم اكنون تو با گروهت- بى تاب از ضربه هاى پياپى و قضاى حتمى الهى و مشاهده ياران كه يكى پس از ديگرى به خاك و خون مى غلتند- مرا به حكميت كتاب الهى فرامى خوانيد، در حالى كه آن لشگريان يا در موضع كفر و انكار حق هستند، يا بيعت كنندگانى كه از بيعت خويش دست برداشته اند.
نامه 011-به گروهى از سپاهيان
وصيتى به يكى از واحدهاى راهى جبهه چون با دشمن رودررو شديد يا دشمن بر شما فرود آمد، بايد كه اردوگاهتان در جايهاى مشرف به دشمن، يا در دامنه كوهها، يا در پيچ و خم رودخانه ها باشد تا اينهمه، شما را دژى در برابر دشمن گردد. دو ديگر اين كه پيكارتان با دشمن بايد از يك سو و حداكثر از دو سو باشد. و نيز بايد كه در لابه لاى كوهها و بر قله تپه ها ديدبانانى بگماريد، مبادا كه دشمن از نقطه هايى كه بيم حمله مى رود يا نقطه هايى كه چنين احتمال نباشد، به ناگهان بر شما يورش آورد. بدين نكته نيز توجه كنيد كه پيشاهنگان، ديدبانان لشگرند و ديدبانان، لشگر را طلايه دارنند. زنهار از پراكندگى! بكوشيد كه در فرود و در كوچ، همه با هم و هماهنگ باشيد. و با فرارسيدن شب نيزه ها را در پيرامون خويش قرار دهيد و از خواب تنها به چشيدنى بسنده كنيد.
نامه 012-به معقل بن قيس الرياحى
سفارشى به معقل پسر قيس رياحى، يكى از فرماندهان، كه پيشاپيش خويش، با نيروى سه هزار نفرى روانه شامش ساخت تقوا را در پيشگاه خداوندى پاس دار كه ناگزير ديدار او را در پيش دارى و پيش از آن راه تو به پايان نخواهد رسيد. هرگز جز با آنكه با تو پيكار آغازيده است، پيكار مكن، و زمان حركت لشگريان را در دو خنكا (بام و شام) قرار ده و به نيمروز لشگريان را فرود آر و فرصت آسودن ده، و در مسير حركت نيز رفاه آنان را پاس بدار. در بخشهاى آغازين شب حركت مكن، چه خداوند براى سكون و آرامشش ساخته ، زمان اقامتش رقم زده است نه زمان كوچ. پس تو نيز در آغازين بخش شب تن خويش را آسايش ده و در بستر خواب بياساى. و چون دميدن سحر يا سرزدن فجر را دريافتى با بركتى كه خداوند در اين وقت قرار داده است ، حركت را آغاز كن. چون با دشمن رودررو شدى، در ميان ياران بايست- نه چنان به دشمن نزديك شو كه جنگ افروزان را مانى، و نه چنان فاصله گير كه گويى از جنگ هراس دارى- تا آنكه فرمان مرا دريافت كنى. هرگز مباد كه دشمنى شان برانگيزدت كه پيش از دعوت آنان به راه حق و اتمام حجت پيكار را بياغازى.
نامه 013-به دو نفر از اميران لشگر
نامه اى به دو تن از فرماندهان لشگر اينك ، مالك اشتر فرزند حارث را بر شما و بر هر كه زير فرمان شما است فرماندهى مى دهم، پس گوش به فرمانش باشيد و او را زره و سپر خويش گيريد، كه او از فرماندهانى باشد كه هيچ نگرانى از سستى و سقوطش نباشد، همچنان كه در مورد او اين نگرانى نيست كه به گاهى كه شتاب خردمندانه است، سستى كند يا در مواردى كه درنگ خرد پذيرتر است، شتاب ورزد.
نامه 014-به سپاهيانش
رهنمودى براى رزم آوران در آستانه برخورد خونين صفين پيش از آن كه دشمن پيكار را بياغازد، شما نبرد را آغازگر مشويد، چرا كه شما- خداى را سپاس- در موضع منطقى نيرومندى قرار داريد، و رها كردن دشمن تا به هنگامى كه خود درگيرى را آغاز كند، دليل ديگرى است به سود شما و به زيان آنان. نكته ديگر اينكه چون به خواست خداوند دشمن گريزان شد ، مبادا كه فراريان را بكشيد، يا بر واماندگان بتازيد، يا زخميان را نابود كنيد و زنهار كه زنان را- حتى اگر ناموستان را دشنام دادند و به فرماندهتان جسارت كردند- بيازاريد و برانگيزيد، كه آنها در تمامى نيروهاى بدنى و روانى و عقلانى كم توانند و ما به روزگارى كه اينان در موضع شرك بودند، به خوددارى از برخورد و آزارشان مامور بوديم، چنانكه اگر مردى در دوران جاهليت زنى را با سنگ يا چماق مى زد، اين اقدام همواره لكه ننگى بود كه بر دامن او و خاندانش مى ماند كه او و نسلهاى بعد از او بدان، مورد سرزنش قرار مى گرفتند.
نامه 015-راز و نياز با خدا
نمونه اى از گفتار امام به يارانش در صحنه نبرد و در رويارويى با دشمن بار خدايا، به سوى تو است كه اين قلبها پر كشيده، گردنها برآمده، چشمها گرد مانده، گامها در راه و اندامها نزار شده است. بار خدايا، سرانجام آن كينه هاى درونى چهره نمود و دلها آن كينه ها را ماننده ديگهاى جوشانى شد. بار خدايا، تمامى ما از غيبت پيامبرمان، بسيارى دشمنان و پراكندگى گرايشهامان به درگاه تو شكوه مى كنيم . پروردگارا، ميان ما و قوممان به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى. (قرآن كريم، سوره 7، آيه 89(
نامه 016-به يارانش وقت جنگ
سخنى با ياران در هنگامه هاى نبرد گريزى كه يورشى دوباره را در پى دارد و واپس نشستنى كه سرآغاز حمله و تهاجم باشد، هرگز گرانتان نيايد. حق شمشيرها را بپردازيد، پشت دشمن را به خاك بماليد و براى فرو كوفتن نيزه هاى كارى، و فرود آوردن ضربه هاى سخت، آماده و آماده تر شويد. نفس را در سينه ها باز داريد كه در زدودن ترس نقشى به سزا دارد. به هم او سوگند كه از شكفتن جوانه تا پيدايش جان همه پرتوى از او است، كه اينان اسلام نياوردند، كه با تظاهر به اسلام كفر را پنهان داشتند، و همين كه ياورانى يافتند نقاب از چهره درون برگرفتند!
نامه 017-در پاسخ نامه معاويه
پاسخ امام به معاويه اما در مورد درخواست واگذارى شام، بايد بگويم: نشدنى است كه آنچه را ديروز از تو دريغ داشته ام ، امروز ارزانيت دارم. و اما در پاسخ اين سخنت كه: جنگ تمامى اعراب را - جز از نيم جانهايى كه بر جاى مانده اند- فرو خورده است، فاش مى گويم : هر كه را كه حق خورد، راهى بهشت شده است و قربانى باطل راهى جهنم! اما در ادعاى برابريت در جنگ و مردان جنگى با ما، نه پيشروى تو در شك با پيشروى من در يقين قابل مقايسه است و نه شاميان در حرص به دنيا، با عراقيان در حرص به آخرت قياس پذيرند! و اما در اين كه گفته اى: ما فرزندان عبد مناف، بى ترديد ما نيز چنانيم، ولى با اين تفاوتها و امتيازها: نه اميه همسنگ هاشم، نه حرب همشان عبدالمطلب و نه ابوسفيان همتاى ابوطالب است. آرى، مهاجر كجا و اسير رها شده كجا؟ پاك تبار كجا و تبار آلوده كجا؟ ايستاده در موضع حق كجا و طرفدار باطل كجا؟ و سرانجام مومن كجا و دغلكار كجا؟ و چه بد يادگارى باشد اويى كه نياى خويش را در سقوط به آتش دوزخ پيروى كند. از اين همه كه بگذريم، ما را امتياز نبوت است كه با آن عزيزان جاهليت را زبون كرديم و فرودستان را فراز آورديم. روزى كه خد
اوند عرب را گروها گروه به دين خويش درآورد و اين امت خواه ناخواه، سر تسليم فرود آورد، شما امويان از كسانى بوديد كه با انگيزه هاى ترس و آز به كيش توحيد درآمديد، به هنگامى كه پيشتازان به يمن پيشتازيشان كامياب شدند و مهاجران پيشگام امتياز ويژه خويش را يافتند. اينك مباد، كه شيطان را در خود سهمى بگذارى و يا بر خويشتن خويش چيره اش گردانى. والسلام
نامه 018-به عبدالله بن عباس
نامه اى به عبدالله پسر عباس كارگزار حضرتش در بصره اى پسر عباس، بدان كه بصره شيطان را بارانداز است و فتنه ها را كشتزار! پس بصريان را با نيكى كردن، شيوه اى نوين بنماى، و گره ترس را از دلهاشان بگشاى. گزارشى را كه بيانگر درشتى و خشونت با بنى تميم است دريافت كردم، همان قوم كه آسمان تاريخ هيچگاه از ستارگانش خالى نبوده است، و هرگز- چه در جاهليت و چه در اسلام- با كينه و خشونت كسى برايشان پيشى نگرفته است. بگذريم كه ايشان را با ما خويشاوندى ويژه و پيوندى ناگسستنى است كه پاسدارى آن موجب پاداش است، و گسستن آن بار سنگينى از گناه! اينك اى ابوالعباس- كه خدايت رحمت كناد - دست و زبانت را در خير و شرى كه بر آن جارى مى شود، پاس بدار كه ما نيز در آن با تو شريكيم و چنان باش كه در گمان نيك منى و هرگز مباد كه انديشه من در مورد تو به سستى گرايد. والسلام
نامه 019-به يكى از فرماندهان
نامه اى به بعضى از كارگزاران اما بعد، كشاورزان منطقه ات از خشونت و سختى و بى اعتنايى و بى مهريت شكايت كرده اند، در بررسى اين شكايت دريافتم كه : نه اينان نزديك شدن را شايسته اند، كه مشرك اند، و نه سزاوار راندن و بى مهرى، كه به هر حال با ما هم پيمانند، پس- به خواست خدا- نرمش و سختى را تار و پود سياست خويش با آنان ساز، و در روابطت با آنان ميانگينى از خشونت و مهر را برگزين، و نزديكى و فراخوانى را با فاصله گرفتن و دورى درهم بياميز.