ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همانا، بدترين وزيرانت آنى است كه پيش از تو وزارت اشرار كرده است، و در جناياتشان شريك بوده است، پس به هيچ روى همرازشان مگير، كه آنان به هر حال، جنايتكاران را يارند و ستمگران را برادر! و تو به يقين به جاى آنان نيروهاى بهترى در اختيار دارى كه، در نيروى انديشه و اجرا، دست كمى از آنان ندارند، بى آنكه جنايات و بار گران ستمهاى پيشين، بر خاطره هاشان سنگينى كند، چرا كه در ستم و جنايتى، همكار ستمگر و جنايت پيشه اى نبوده اند. و امتيازهاى برترشان چنين است: هزينه هاشان سبكتر، كارشان بيشتر و بهتر، گرايششان به تو افزونتر و دلبستگى شان به بيگانه كمتر است. پس در نشستهاى سرى و محافل انس، اينان را برگزين. اما گزيده ترين همكاران برگزيده ات مى بايد كسى باشد كه با تو سخن تلخ حق را بى پرده تر بگويد، و در كارى كه خدا براى اولياى خود ناخوش دارد و تو از سر هوسرانى بدان دست يازيده اى كمتر ياريت دهد. و هر چه بيشتر خود را به پاكان و راستان نزديك كن، و همكارانت را بياموز كه تو را مجيز نگويند و با بر شمردن كارهاى ناكرده، بيهوده شادمانت نكنند ، كه ثناگويى فراوان خودخواهى مى آورد و به تكبر مى كشاند.

هرگز مباد كه نيكوكار و بدكار را در كنارت جايگاهى يكسان باشد، كه اين مايه سرخوردگى نيكان از نيكى و خو گرفتن بدان به بدى گردد. هر كسى را به همان جايگاه بنشان كه خود بر مى گزيند. اين را نيز بدان كه در خوش بينى زمامدار به ملتش، چيزى از خدمت به آنان، كاستن هزينه هاى زندگيشان و حذف تحميلها كارسازتر نباشد، از اينرو مى بايدت كه سياستى پيشه كنى كه با تكيه بر آن خوش بينى و اعتمادت به ملتت فراهم شود كه بى گمان خوش بينى و اعتماد به مردم رشته اى دراز از رنجهاى تو را بگسلد. آنكه اعتمادت را سزاوارترين است، كسى است كه به سياست تو خوش بين باشد، و آنكه بدبينى تو را سزاوارترين، كسى است كه سياستت را با بدبينى بنگرد. هيچ سنت شايسته اى را مشكن كه معيار عمل بزرگان اين امت بوده است و همبستگى و كار ملت بر محورش سامان يافته است و هيچ راه و رسم جديدى ايجاد مكن كه به سنتى از اين سنتها آسيب رساند كه در اين صورت بنيان گزاران اين سنتها را پاداش باشد، و تو را سنت شكنى بار گناهى. در تثبيت آنچه بدان كار كشورت سامان مى گيرد و در استوار ساختن آنچه امر مردم با آن پيش از اين بر پا بوده است، بكوش و در اين راستا بر ميزا

ن گفت و شنود با دانايان و همدمى با حكيمان بيفزاى.

و بدان كه ملت آميزه اى از قشرهاى گوناگون باشد كه هر جز آن جز در پيوند با جز ديگر سامان نمى يابد و بخشى بى نياز از بخش ديگر نباشد ، بخشى لشگريان خدايند و گروهى دبيران ديوانى و مردمى، برخى برپاى دارندگان دادند و جمعى كارگزاران انصاف و ارفاق، بعضى اهل ذمه اند و جزيه پرداز و شمارى مسلمان و خراج گزار بعضى تاجرند و برخى ديگر پيشه وران و صنعتگران و سرانجام، گروهى از قشرهاى پايين جامعه اند، نيازمند و زمينگير. و خداوند سهم خاص هر يكشان را در كتاب خود و سنت پيامبرش- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- رقم زده، در جايگاه بايسته شان نشانده است كه به عنوان پيمانى از او در نزد ما سپرده است. پس لشگريان با رخصت حق، دژهاى ملت، آرايه زمامداران، شكوه دين و راههاى تحقق امنيتند و ملت، جز با تكيه بر آن، بر پاى خود ايستادن نتواند. و ايستادن و بر پاى ماندن سپاهيان، وابسته به بهره اى است كه خداوند از خراج، به آنان اختصاص داده است تا پيكار با دشمنان خود را نيرو گيرند، در سامان بخشيدن به زندگى بر آن تكيه كنند و برآوردن نيازمنديهاشان را پشتوانه اى يابند. پس نيروهاى مسلح و كارگزاران خراج نيز توان بودنشان ن

باشد جز با تكيه بر داوران و كاركنان و دبيران كه بستن قراردادها، فراهم كردن درآمدها و جلب اعتماد جامعه در امور شخصى و عمومى بر عهده آنان باشد. و اين همه بر پا نمانند جز با تكيه بر بازرگانان و صنعت داران، با نيازمنديهاى زودگذرى كه برآورده مى كنند و بازارهايى كه به پاى مى دارند و به نيروى دست و بازوى خويش، نياز ديگر اصناف را به گونه اى بر مى آورند كه تلاش ديگران به مرز آن نمى رسد. و سرانجام آن پايين ترين قشر، يعنى نيازمندان و زمينگيران، و حق اين است كه از يارى ديگران، بهره مند شوند. و در نظام خدايى همگان در راحت و گشايش اند و هر يك را بر زمامدار حقى باشد برابر آنچه وضع او را سامان دهد. و زمامدار مسلمانان نمى تواند از زير بار وظيفه اى كه در اين خصوص خداوند بر دوش او نهاده است، به شايستگى بيرون آيد، جز با تلاش، كمك گرفتن از خدا و آماده كردن خود بر پايبندى به حق، و صبر در تمامى موارد، سبك يا سنگين

پس فرماندهى نيروهاى مسلحت را به كسى بسپار كه: خدا و رسول خدا و امامت را از همه خيرخواه تر و دلسوزتر باشد. پاكدامن ترين و در متانت بر جسته ترين كسان باشد. كسى كه دير به خشم آيد و با شنيدن پوزشى آرام گيرد. با ناتوانان مهربان و بر توانمندان پرخاشگر باشد. درشتى بيجا برنينگيزدش، و احساس ناتوانى، در رويارويى لازم بر جاى ننشاندش. وانگهى با فرماندهى بيشتر در- پيوند تنگاتنگ- باش كه از خانواده هاى ريشه دار و شايسته باشند و داراى پيشينه اى درخشان و آنهايى كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، كه اينان به مجموعه اى از بزرگواريها آراسته اند و ريشه در ارزشها و نيكيها دارند. آنك، چونان والدين كه به كار فرزندانشان مى رسند، تو نيز امور اينان را رسيدگى كن، و هر چه را كه براى تقويتشان انجام مى دهى، بزرگ مشمار و هيچ بهانه اى را كه براى مهر پروى و دلجوييشان به دست مى آورى، ناچيز مپندار، كه اين همه، بر وفادارى و اعتمادشان به تو و فداكاريشان مى افزايد. نيازهاى خرد و ناچيزشان را با تكيه بر نيازمنديهاى سنگين، بى پاسخ مگذار كه از مهربانيهاى اندكت سود مى برند و لطفهاى چشمگير و بزرگت را نيز جايگاهى ويژه اس

ت كه از آن بى نياز نيستند بايسته است كه گزيده ترين سران لشگريانت در نزد تو، كسى باشد كه كمك و يارى خويش ارزانيشان دارد و از بودجه خود بى دريغ به آنان ببخشد، به گونه اى كه خانواده هاشان، كه پس پشت مى گذارند و مى روند، در آسايش كامل باشند تا در نبرد با دشمن تنها به يك هدف بينديشند. آرى، با گرايش معنوى تو به آنان، قلبهاشان به سوى تو مى گرايد. و بى گمان آنچه بيش از همه شادى و خشنودى فرمانروايان را سبب مى شود، برپايى داد در كشور، و گسترش دوستى ملت باشد. و بى گمان عشق و مهر افراد ملت به يكديگر جز با داشتن سينه هايى وارسته از كينه چهره ننمايد، و خيرخواهى مردم هنگامى باشد كه بر گرد زمامدارانشان پروانه سان حلقه زنند و از وجود دولت مردانشان احساس سنگينى نكنند و از درازى مدت فرمانروايى آنان به ستوه نيايند. پس به آرمانهاشان ميدان بده و پياپى به نيكى يادشان كن و آفرينشان گوى و گرفتارى و تلاش نيروهاى درگيرشان را مدام بشمار و ياد كن، كه يادآورى بسيار كارهاى نيكشان دليران را نشاط مى بخشد و واپس نشستگان را بر مى انگيزد. به خواست خداى بزرگ

وانگهى رنج تلاش هر كسى را عادلانه ارج بنه و به ديگرى نسبت مده و در شناخت و بها دادن بدان كوتاهى مكن. هرگز مباد كه شرافت و شخصيت كسى وادارت كند كه كار و رنج كوچكش را بزرگ بشمارى يا گمنامى كسى برانگيزدت كه كار بزرگ و تلاش او را كوچك ببينى. مسايل پيچيده اى كه به ستوهت مى آورند، و نيز تمامى امورى را كه برايت شبهه ناكند، به خدا و رسول خدا ارجاع ده، كه خداوند به قومى كه ارشادشان را مى خواسته است، فرمود: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خداى، رسول خدا و اولى الامرى را كه از خود شمايند، فرمان بريد. پس هر گاه در موردى به كشمكش دچار آمديد، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد.) (قرآن كريم، سوره 4، آيه 59( و ارجاع به خدا، يعنى تمسك به كتاب محكم او و ارجاع به پيامبرش، يعنى چنگ يازيدن به سنت او كه وحدت بخش است، نه پراكنده ساز.

سپس براى داورى بين مردم، افرادى را برگزين كه نزد تو، برترينانند. آنانى كه امور گوناگون و پراكنده در تنگناشان نگذارد، برخورد خصمانه طرفهاى درگير به خشمشان نياورد، در لغزش خود پاى نفشارند، و پس از شناخت، بازگشت به حق را دشوار نيابند، خويشتن را ميدانى ندهند تا با كوته نظرى به ورطه آز فرو افتند، پيش از غور و بررسى كامل، به فهم سطحى بسنده نكنند، بيش از هر كسى در شبهه درنگ كنند و در گردآورى دلايل پاى فشارند، كسانى كه از مراجعات طرفهاى درگير كمتر به ناشكيبى دچار آيند و براى هر چه روشنتر شدن جريانها، بيش از همه بشكيبند و چون حكم روشن شد، از همه برنده تر باشند، كسانى كه ثناخوانيها، به خودخواهى گرفتارشان نسازد و با چرب زبانى شاهين ترازوشان به كژى نگرايد، و چنين كسانى سخت كمياب اند. آنك وضع داوريشان را زياده رسيدگى كن و دست بخشش خويش را چنانشان بگشاى كه نياز خود را پاسخگو يابند و به مردم كمتر نيازمند شوند، و در كنار خويش چنان جايگاهشان ببخش كه هيچ يك از خواص تو در آن به چشم طمع ننگرند، تا از سخن چينى ديگران در امان باشند. در آنچه گفته شد، ژرف بينديش كه اين دين چندى اسير اشرار بود: كه از آن

چارچوبى براى هوسرانى ساختند و با آن به دنياپرستى پرداختند.

سپس در امور كارگزارانت ژرف بنگر ، و بر مبناى ارزيابى درست به كارشان بگمار، نه به انگيزه گرايشهاى شخصى و نه بر مبناى خودكامگى، كه اين دو، شاخه هاى جور و خيانت را ريشه اند، به ويژه، براى كارها كسانى را برگزين كه از تجربه و نجابت بهره مندند و از خانواده هاى ريشه دار و شايسته و پيشتاز پيش از پيروزى اسلام بر خاسته اند، كه چنين كسانى در اخلاق برترند و در آبرومندى سالمتر، به آزمنديهاى مادى كمتر چشم دارند و به پايان كارها بيشتر مى انديشند. آن گاه، روزيشان را به فراوانى بر آنان فرو ببار كه اين، نيروى خودسازى آنها است و هم از دست يازيدن به آنچه در اختيار دارند، عامل بى نيازى، و نيز برهانى بر ضد آنها است، اگر از فرمانت سر بپيچند، يا امانت را خدشه دار سازند. سپس چگونگى كاركردشان را نگران باش و از ياران راست كردار و وفادار ميانشان بگمار، كه بازرسى ناپيداى تو، به رعايت امانت و مداراى با مردم ناگزيرشان مى كند. بدين ترتيب همكارانت را پيوسته نگاهبانى كن و اگر تنى از ايشان دست به خيانت يازيد، و گزارش بازرسانت، از راههاى گوناگون، چنين خبرى را تاييد كرد، بى نياز از گواهى گواهان به تنبيهش دست بگشا و

همسنگ كردار نادرستش، باز خواستش كن. و سپس در جايگاه خوارى بنشانش، داغ خيانت بگذارش و قلاده ننگ و بدنامى به گردن بياويزش.

جريان خراج را چنان وارسى كن كه وضع خراج دهندگان سامان يابد ، كه بى ترديد سامان تمامى اصناف جامعه در گرو سامان خراج و خراج دهندگان باشد و ديگران جز با تكيه زدن بر اينان سامانيشان نباشد، چرا كه تمامى مردم، نان خور خراج و خراج دهندگانند. و سزاوار است كه بيشتر از گردآورى خراج، به عمران زمين بينديشى، زيرا خراج جز از راه عمران به دست نمى آيد و هر كه بدون عمران خراج بگيرد، كشور را ويران و ملت را نابود مى كند و فرمانرواييش چندانى نمى پايد. پس هرگاه مردم از سنگينى ماليات يا عللى ديگر- چون نايابى آب از زمين يا آسمان، يا غرقاب زمين يا خشكى آن- شكايت آوردند، به اميد سامان يافتن كارشان تخفيفشان بده، و هرگز بار مالى تخفيفى كه براى خراج دهندگان قايل مى شوى تو را گران نيايد كه اين اندوخته اى باشد كه در عمران كشور و آراستن قلمرو فرمانروايى، به كارت آيد، و سودش ثنايى است كه نثارت مى كنند و نشاطى است كه در قبال دادگسترى احساس مى كنى. با تكيه زدن به نيروى بيشترشان- كه با بازگذارى دستشان اندوخته اى و اعتمادى كه، با خو دادنشان به داد و مداراى خود، فراهم آورده اى- چه بسا كه در ضمن جريانهاى گوناگون رويد

ادهايى پيش آيد و تو از پس اين رفتار خوش، از آنان يارى بخواهى و آنان از جان و دل پذيرفتارت شوند، كه تا بخواهى آبادانى زمين توسعه پذير است و تنها زمينه ساز ويرانيش ورشكستگى زمينيان است كه يگانه رمز آن ، در آزمندى نفسانى زمامداران به خواسته اندوزى، بدگمانيشان به پاييدن و بهره گيرى ناچيزشان از عبرتها خلاصه مى شود.

وانگهى در كار دبيران خويش بينديش و سرنوشت جريانهايت را به بهترينشان بسپار، فرمان نامه هاى محرمانه ات را- كه بازگوى سياستها و اسرار تو است- به جامع ترينشان واگذار كه برخوردار از شايسته ترين خوى و خصلتها است، كسى كه: گرامى داشت تو، چنان گستاخش نكند كه در حضور جمع با تو از در مخالفت درآيد، در ارجاع نامه كارگزارانت به تو و صدور پاسخهاى درستى از تو، كوتاهى نكند، در آنچه به نمايندگى از سوى تو مى بخشد و مى ستاند غافل نشود، در تنظيم هيچ قراردادى سستى نورزد و در حل مسايل قراردادهايى كه به امضاى تو رسيده است، در نماند. در برخورد با هر جريان، موقعيت خويش بشناسد، كه هر كه قدر خويش نداند در شناخت قدر ديگران ناتوانتر باشد. مباد كه در گزينش چنين دبيران، بر تيزهوشى و شناخت شخصى و خوش باورى خويش تكيه كنى، كه فرصت طلبان جامعه مى كوشند تا با تصنع و خوش خدمتى، خود را در نگاه زمامداران بيارايند، در حالى كه در پس آن نقاب تزوير، نشانى از امانت و دلسوزى ندارند، آنچه مى تواند شناختت را ملاك آزمون باشد، چگونگى همكارى افراد است با شايستگان پيش از تو، پس تكيه بر كسانى داشته باش كه از خود در انبوه مردم، خاطر

ه هايى زيباتر به يادگار گذاشته اند و به امانت شهره ترند كه اين باريك بينى خيرخواهى تو را براى خدا و امامت به اثبات رساند. بر تارك هر شاخه كارهايت چنان سرپرستى بگمار كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد و بسيار كار آشفته اش نكند، و بدان كه هرگاه در كار دبيرانت كمبودى باشد و تو بى خبر بمانى، دامنگير تو گردد.

اينك سفارش مرا در مورد بازرگانان و صنعتگران در هر رشته بپذير و خود نيز در موردشان به نيكى سفارش كن! چه آنها كه محل كارشان ثابت است و چه آنها كه با سرمايه در گردش اند، و چه كسانى كه نيروى جسمى شان را به كار گرفته اند، كه اينان سرچشمه هر سودند و تامين كننده ابزار زيست، و فراهم آورنده اين همه از نقاط دور افتاده، در كوه و دشت، خشكى و دريا كه ديگران را نه با جاذبه هاى جاى جاى آن آشنايى است و نه با پر دلى سرمايه گذارى. آرى اينان سازگارانى نابند كه بيم شورششان نمى رود، و صلح مطلق اند كه از آشوبشان جاى نگرانى نباشد. تو خود در مركز فرمانروايى و شهرهاى پيرامون به امورشان رسيدگى كن. با اين همه بدان كه در بسياريشان تنگ چشمى آشكار، بخل زننده، احتكار كالاهاى سودآور و زورگويى در داد و ستد ديده مى شود كه اين به زبان انبوهه مردم و لكه ننگى بر دامان زمامداران باشد. پس احتكار را راه ببند كه رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- از آن جلوگيرى مى كرد. بايد خريد و فروش به سادگى و با موازين دادگرى انجام گيرد، با نرخهايى كه به فروشنده و خريدار فشارى وارد نيايد. پس هر كه پس از اخطار و نهى تو، باز

هم احتكار كرد، با دورى گزيدن از تندروى، چنان كيفرش ده كه عبرت ديگران شود.

/ 106