خداى را، خداى را، در خصوص فرو دستان، زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران و دردمندانى كه دردشان را هيچ چاره اى نيست، چه، در ميان اين قشر كسانى به دريوزگى كشيده مى شوند و كسانى با نياز آبرودارى مى كنند. پس، براى خدا، پاسدار حقى باشد كه خداوند برايشان تعيين كرده است و تو را به رعايتش فرمان داده است و از بيت المال و محصول زمينهاى غنيمتى اسلام- در هر شهرى- سهمى بر ايشان در نظر بگير، چرا كه براى دورترين مسلمانان، همانند نزديكترينشان سهمى هست و تو مسوول رعايت حق همگانى. پس هرگز مباد كه سرمستى رياست از آنان بازت دارد، كه انجام گرفتن كارهاى فراوان و مهم، زمين ماندن مسووليتهاى پيش پا افتاده را پوزشى نباشد، پس انديشه از آنان بر مدار و روى مگردان! و به ويژه امور كسانى از اين قشر را بيشتر پرس و جو كن كه چندان كوچك و بى شمارند كه به چشم نمى آيند و دست يافتن به تو را نمى توانند. بدين منظور، براى اين گروه از نيازمندان بخشى از نيروهاى مورد اعتمادت را- كه خداى ترس و افتاده اند- آزاد بگذار تا گزارش امورشان را نزد تو فراز آورند، سپس در موردشان به گونه اى اقدام كن كه در روز ديدار با خدايت پوزشى باشد، كه
اين قشر را به انصاف تو بيش از ديگران نياز است هر چند كه عملكرد تو بايد به گونه اى باشد كه در پيشگاه خداوندت در ارتباط با حقوق همگان، پوزشى پذيرفته باشد. از يتيمان خردسال و پيران سالخورده كه چاره شان نيست و خود را در موضع درخواست نمى نشانند، پيوسته دلجويى كن و اين مسووليتى است بس گران بر دوش زمامداران، و حق در هر شكل و مصداق گران باشد، ولى بسا كه خداوند آن را براى مردمى كه آخرت خواهند و با تكيه زدن بر راستى وعده خداوندى شكيبايى مى ورزند، سبك سازد.
براى كسانى كه نيازمند مراجعه به تواند، بخشى از وقت خود را آزاد بگذار كه شخصا آماده پذيرفتنشان باشى و در جلسه اى همگانى با آنان حضور يابى، پس براى همان خداوندى كه تو را آفريده است، فروتن باش و به نيروهاى مسلح خويش از تيره هاى نظامى و انتظامى، اجازه حضور مده، تا سخنگوشان بى هيچ لرزشى و لكنتى، به روشنى كامل با تو سخن بگويد كه من از رسول خدا شنيدم كه بارها و بارها مى فرمود: هيچ امتى كه در آن با صراحت و بى لكنت، حق ناتوان از زورمند باز گرفته نشود، از ستم پاكسازى نگردد. وانگهى بكوش كه ناآگاهيها و برخوردهاى تند و ناتوانيشان در سخن گفتن را تاب آرى و از هر سخت گيرى و خشونتى نسبت به آنها، مانع شوى، تا در برابر آن، خداوند آغوش رحمت به رويت بگشايد و مستوجب ثواب طاعت خويشش سازد. آنچه مى دهى با روى باز، و از آنچه دريغ مى ورزى با نيك خويى و پوزش خواهى باشد.
آنك پاره اى از كارها است كه به ناگزير خود بايد انجامشان دهى: يكى رسيدگى به امور كارگزاران است در مواردى كه دبيرانت از عهده اش بر نمى آيند، و دو ديگر برآوردن نياز مردمى است كه به تو روى مى آورند و معاونانت در انجام دادنشان ناتوانند. هر روز را به كار همان روز اختصاص بده، كه هر روزى را كارى است در حد گنجايشش. در وظايف عبادى خويش، كه در رابطه با خدا و تو است، بهترين وقتها و نيكوترين سهمها را قرار بده، هر چند كه اگر انگيزه اى شايسته در كار باشد و ملت از آن انگيزه در سلامت باشند، تمامى وقتها و سهمها از آن خدا است. در ميان نيايشهايى كه تو بدان دين خويش را محض خدا مى پالايى، براى به جاى آوردن فرايضى كه ويژه او است، بايد حسابى ويژه بگشايى. پس در هر شب و روز، بخشى از نيروهاى بدنيت را به خدا تقديم كن و بكوش كه هديه اى را كه بهانه تقرب به خدا قرار مى دهى، پر و سرشار، و در چند و چون، كامل و بى هيچ كم و كاست باشد، هر چند كه تنت را آزرده و فرسوده كند. و هرگاه كه با مردم به نماز جماعت ايستادى، نه با طولانى كردنش مردم را به ستوه آور و نه، با شتاب بيش از حد، نماز را ناچيز شمار كه بى گمان بيمارانى
در ميان مردم اند و گرفتاريهاى ويژه اى دارند كه رعايت حالشان لازم است. و من از رسول خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- در هنگامى كه به يمن اعزامم مى كرد، پرسيدم : نماز را با آنان به چه سان بگزارم؟ و رسول خدا پاسخ داد: چونان ناتوانترين فردشان با آنان نماز بگزار و نسبت به مومنان مهربان باش.
و اما پس از اين همه، مباد كه دور از چشم مردم ديرى در سراپرده سياست بمانى كه غيبت زمامداران از ملت، منشا كم آگاهى از جريانهاى كشور باشد، و غيبت از مردم پيوندشان را با آنچه پس پرده است، مى گسلد، و در نتيجه، مسايل كوچك در چشمشان بزرگ و مسايل بزرگ، كوچك، زيباييها، زشت و زشتيها، زيبا جلوه مى كند و حق و باطل در هم مى آميزد. واقعيت جز اين نيست كه زمامدار، آدمى بيش نباشد، و جريانهايى را كه ديگران از او پوشيده مى دارند، نمى تواند دريابد و بدرستى بشناسد، و بر پيشانى حق نشانه هاى خاصى نباشد كه به يارى آنها راست و دروغ باز شناخته شود. وضع تو از دو حال بيرون نيست، يا چنانى كه با دل و دستى گشوده به حق بذل و بخشش مى كنى- كه براى پرداخت حقى لازم و عملى بزرگوارانه، دليلى نيست كه در پشت پرده بمانى- يا به وضعى سخت و دشوار گرفتارى و اين بخششها را نمى توانى، و مردم چون از دهشهايت نوميد شدند ، از باز نمودن خواستهاشان خوددارى مى كنند. وانگهى بيشتر نيازهاى مردم به تو چيزهايى است كه برآوردنش را هزينه اى نيست، چونان شكايت آوردن از ستمى، يا درخواست رعايت انصاف در داد و ستدى، يا همانند اينها چيزى.
از آن گذشته، زمامداران را خواص و نزديكانى است كه در وجودشان خصلتهايى هست چون خودكامگى، چپاولگرى و نامردمى در روابط اقتصادى با ديگران، پس بر تو است كه اسباب چنين خصلتهايى را ريشه كن كنى. هيچ گاه به هيچ يك از حاشيه نشينان و خواصت زمينى مبخش و هرگز رخصت مده كه بر تو در احداث كشتزارى طمع كنند كه كشاورزان مجاورش، در سهم آب، يا كارى كه همگان به يارى يكديگر انجام داده اند، زيان ببينند، يا اين كه هزينه كشتزار اينان بر آنان تحميل شود كه در اين صورت، در عيش و نوششان بهره اى نبرى، اما ننگ كردار بدشان را در اين جهان و آن جهان به دوش كشى. حق را در هر كجا و در مورد هر كسى كه بايسته بود- دور يا نزديك- اجرا كن، و در اين راه با اميد به بازده نيكويش پاى بفشار! هرگاه كه حق، خويشان و نور چشمهايت را بيازارد، در برابر سنگينى خاصى كه اين امر بر تو دارد، به فرجامش بينديش كه بسى ستايش انگيز باشد. با اين همه، اگر مردمت بر تو گمان ستمگرى بردند، پوزش خويش را با آنان آشكارا در ميان بگذار، و با توضيحت سمت گيرى گمانشان را با حق همسو ساز، كه اين رياضتى است در جهت خودسازى و نرمشى با ملتت. و در عين حال پوزشى باش
د كه با آن خواست تو، كه به پا داشتن آنان بر حق است، تامين مى شود.
پيشنهاد هيچ صلحى را كه خشنودى خدا در آن باشد- هر چند كه دشمنت مطرح كند- رد مكن كه آسايش رزمندگان، آرامش خود و امنيت كشورت در صلح تامين مى شود. اما از پس صلح، از دشمن سخت بر حذر باش كه گاهى براى غافلگير كردنت خود را به تو نزديك مى كند. پس جانب احتياط فرو مگذار و خوش بينى را از خود بران. و اگر با دشمن پيمانى بستى تا او را در پوشش پناه خويش بگيرى، به پيمان خود وفادار بمان و ذمه ات را با امانت كامل پاس دار و جان خود را سپر عهد و پيمان خويش ساز كه در ميان واجبات خداوندى، بزرگ شمردن وفاى به عهد بزرگترين است و ملتها ، به رغم جدايى گرايشها و پراكندگى بينشها در اين مورد همداستانند، تا آنجا كه مشركان نيز پيش از مسلمانان در روابطشان بدان پايبند بودند، كه از پيامدهاى پيمانشكنى، تجربه هاى تلخى داشتند. پس به تعهد خود خيانت مكن و پيمان خويش مشكن و در صلح فريب دشمن را آهنگ مكن كه جز نادان نگونبخت كسى بر خدا چنين گستاخى نكند، و خداوند عهد و ذمه خود را فضاى امنى رقم زده است، با مهر خويش پرتوش را ميان بندگانش گسترده و حريميش ساخته، كه در آن پناه گيرند و در سايه اش بيارمند. پس در آن، جايى براى دغلكار
ى، فريب و نيرنگ نيست. مباد كه قراردادى را امضا كنى كه در آن براى بهانه تراشى جايى گذارى. و پس از محكم كارى در تنظيم قرارداد، ديگر به قوانين خارجى به هيچ روى تكيه مكن و هيچ تنگنايى را از ناحيه التزام به فرمان خدا برايت پيش آمده است بر آنت وا ندارد كه به ناحق در پى گسستنش برآيى كه ايستادگى در تنگناى جريانى كه همواره اميد گشايشى در آن- با عاقبت برتر- هست، بهتر از خيانتى است كه نگران كيفرش باشى و از جانب خدا چنان مورد پى گرد قرار گيرى كه در دنيا و روز بازپسين پوزش خواهى نتوانى.
از خون و خونريزى ناروا سخت بپرهيز كه آن به خشم خدا نزديكترين باشد و بزرگتر كيفرى را پيامد دارد و هم زوال نعمت و سرنگونى را زمينه سازترين باشد. و خداوند سبحان در روز قيامت خود- بدون دادخواست- بر خونهاى به ناحق ريخته بندگانش حكم مى كند. پس به هيچ روى با ريختن خون حرام، پايه هاى فرمانروايى خويش را استوار مكن ، كه اين از عوامل ناتوانى و سستى، و حتى نابودى از دست رفتن فرمانروايى است. و در مورد قتل عمد، هيچ عذرى در نزد خدا و من پذيرفته نيست، چرا كه در اين باره قصاص رقم خورده است. با اين همه اگر به خطا دچار شدى و در كيفر تازيانه، شمشير يا دستت تو را به تندروى كشاند- كه گاه مشتى سبب قتلى مى شود، چه رسد به بيش از آن- مباد كه غرور قدرت از پرداخت خونبها به اولياى مقتول بازت دارد و به سركشى دچارت كند.
از خودپسندى و تكيه زدن بر توانمنديهاى خويش كه به شگفتى وا مى دارد و گرايش گوش سپردن به چاپلوسيها را در تو زنده مى كند، سخت دورى كن كه اين مطمئن ترين فرصتى است شيطان را، براى پايمال كردن نيكى نيكوكاران. با خدمتهايت به مردم، بر آنان منت منه، و در عملكردهايت گزافه گويى مكن، و از وعده دادنهايى كه به جاى آوردنشان را نتوانى و به آنها پشت پا مى زنى، دورى گزين كه منت خدماتت را بى بها مى كند، گزافه گويى فروغ حق را بى رنگ مى سازد و خلف وعده خشم خدا و خلق را بر مى انگيزد. كه خداى متعال مى فرمايد: گفتن آنچه بدان عمل نمى كنيد، خشم بزرگ خدا را موجب مى شود. (قرآن كريم، سوره 61، آيه 3( زنهار كه در جريانها، پيش از فراهم شدن اسباب لازم، شتاب ورزى، يا به هنگام امكان عملى فرصت را از دست دهى، يا به گاه ناشناختن راه، سر سختى پيش گيرى، يا به هنگام روشنيش، كاهلى كنى. پس، هر كارى را در جاى بايسته خود انجام ده، و براى هر عملى، در موقعيت فراخورش اقدام كن. در آنچه تمامى مردم حقى برابر دارند، خودكامگى مكن و از پوشاندن آنچه براى مردم آشكار است بپرهيز كه سرانجام حق مردم را از تو باز مى ستانند و بزودى پرده ها ب
الا مى رود و به سود ستمديدگان محكوم خواهى شد. باد غرورت، فوران خشمت، يورش دست و تندى زبانت را با قدرت مالك باش، و با دورى از شتاب و پس افكندن خشم، تا آرامش روحى و تسلط كامل بر نفس، از آسيب اين همه بپرهيز، و در سراشيب نفس به چنين استوارى نتوانى دست يافت جز اين كه به بازگشت بسوى پروردگارت فراوان بينديشى.
تو را تكليف واجب است كه همواره حكومتهاى دادگستر پيشين، سنتهاى پر فضيلت گذشتگان روشهاى پسنديده، آثار پيامبران، و واجباتى را كه در كتاب خدا است، به ياد داشته باشى. پس عمل ما را الگو بگير. و نيز بر تو واجب است كه در جهت پيروى از آنچه در اين فرمان با تو پيمان بسته ام و خود به عنوان برهانى در برابر تو بدان تكيه دارم- تا هرگاه نفس بسوى هوسهايت شتاب دهد، تو را بهانه اى نباشد- سخت بكوشى، هر چند عصمت از بدى و توفيق نيكى جز از جانب خداى متعال نباشد! پيامبر خدا- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- در فرمانهايش به من، همواره بر نماز و زكات و حقوق بردگان تاكيدى خاص داشت و من نيز با همان تاكيد فرمانم را پايان مى دهم: لاحول و لاقوه الا بالله العلى العظيم.
و من از خدا مى خواهم كه با رحمت گسترده و قدرت عظيمش در برآوردن هر آرزويى مرا و تو را توفيق دهد به آنچه خشنودى او در آن باشد: حركتى كه ما را در نزد او و بندگانش، عذرى روشن باشد همراه با آوازه اى نيك در ميان بندگان، يادگار نيك در شهرهاى كشور، كمال نعمت، و كرامت فزاينده، و اين كه زندگى من و تو را به نيكبختى و شهادت پايان بخشد، كه همه از اوييم و بسوى او باز خواهيم گشت. و سلام بر پيامبر خدا كه درود خدا همواره بر او و بر خاندان پاك و پاكيزه اش باد.