(و سپس، حضرتش ادامه داد كه:) به من گزارش رسيده است كه بسر بر يمن چيره شده است. به خدا سوگند كه با چنين اوضاع و احوالى، به گمان خويش، آينده را چنين مى بينم كه آنان، با استفاده از نقطه هاى ضعف شما، دولت را در اختيار گيرند، چرا كه آنان بر محور باطل خويش فراهمند و شما از محور حقتان پراكنده ايد آنان در راه باطلشان مطيع رهبر خويشند، اما شما در راه حق خود از رهبرتان سر مى تابيد آنان در كشور و شهرهاى خود به عمران و آبادى پرداخته اند و شما حوزه حاكميت خويش را به تباهى كشيده ايد و هم بدين سبب است كه آنان در رابطه با فرماندهانشان نسبت به اداى امانتها و مسئوليتهاشان متعهدند، اما شما خيانت مى ورزيد و كار را به جايى رسانده ايد كه اگر به يكى از شما اعتماد كنم و قدحى چوبين به او بسپارم، نگرانم كه دستگيره آنرا بربايد!. خداوندا من و اصحابم يكديگر را سخت رنجيده و خسته كرده ايم. خداوندا، بجاى اينان، مرا يارانى بهتر ارزانى دار! و بجاى من، بر آنان رهبرى بدتر بگمار بار خدايا، به گونه اى كه نمك در آب حل مى شود، دلهاى اينان را در غصه آب كن. به خدا سوگند، آرزو دارم كه بجاى تمامى شما، هزار سوار سلحشور- چونا
ن سلحشوران بنى فراس پسر غنم- مى داشتم. گه خطر چو به پيكارشان فراخوانى سبك به صحنه رزم آورند رو چو شهاب (پس از آن، حضرت از كرسى خطابه فرود آمد).
خطبه 026-اعراب پيش از بعثت
گفتارى است از آن حضرت در بيان چگونگى عرب پيش از بعثت و حال خويشتن پيش از بيعت همانا خداوند محمد را- كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد- به عنوان هشداردهنده به جهانيان و امين وحى و قرآن مبعوث كرد، در حالى كه شما اى توده هاى عرب تكيه بر بدترين دينهاى جهان داشتيد و در بدترين ديار مى زيستيد، در ميان سنگلاخهاى مارآكند، مى غلتيديد، نوشابه تان، آبهاى گنديده بود و خوراكتان نانهاى خشكيده، خون يكديگر را مى ريختيد و پيوند خويشاوندى را مى گسستيد، بتها در ميانتان برپا، و زندگيتان آلوده به هر گونه خطا بود.
در ادامه همان گفتار پس براى ارزيابى نيروهايم به پيرامون خويش نظر افكندم، و به ناگهان دريافتم كه، جز از خاندان خويش، ياوريم نيست، و دريغم آمد آنان را به كام مرگ بفرستم، پس، بر خاك و خاشاك چشم فروبستم و با استخوانى در گلو، آب دهان فرو نوشيدم و در وضعى كه غم گلويم را به سختى مى فشرد، بر واقعيتى تلختر از حنظل، خاموش ماندم و صبر گزيدم.
بخشى ديگر از همان گفتار در اشاره به دوران جاهليت و فتنه هاى سياسى پس از بعثت عمروعاص تنها به شرط دريافت درهم و دينار بود كه دست بيعت به معاويه داد. پس چنين دست خودفروشى، كاميابى مبيناد، و امانتى كه اين سان در خريد و فروش است رسوا باد. اينك بر شما است كه پيكار را كمر بنديد و جنگ افزارهاى مناسب و لازم را فراهم آوريد و آمادگيهاى سزاوار را كسب كنيد كه آتش كارزار در كار شعله ور شدن است و دشمن در حال چنگ و دندانمان نمودن. صبر را شعار خود سازيد و آنرا عامل تعيين كننده پيروزى بشناسيد.
خطبه 027-در فضيلت جهاد
گفتارى ديگر اما بعد، بى ترديد، جهاد درى از درهاى بهشت است كه خدايش تنها به روى اولياى خاص خويش گشوده است، و آن، جامه خويشتن بانى است و زره نفوذناپذير الهى بر پيكر پيكارجويان و سپر اطمينان بخش او براى مجاهدان. پس هر آنكه از سر بى ميلى جهاد را وانهد، خداى جامه ذلت بر اندامش فروپوشد، و در گرفتاريش بپيچد ، از درون به خود كم بينى و بلاهت آلوده شود و پرده اى از كم انديشى و پرگويى بر قلبش فرود آيد، به كيفر تباه كردن جهاد، حق از او روى بگرداند، به سختى و رنج گرفتار شود و از عدل و انصاف محروم بماند.
به هوش باشيد كه من در هر شب و روز و در پنهان و آشكار، شما را به پيكار با اين قوم فراخواندم، و به تاكيد گفتم كه در پيكار با آنان ابتكار عمل را در دست خود بگيريد، و پيش از آنها، شما يورش بريد، چرا كه، به خدا سوگند، هر ملتى كه در قلب سرزمينش مورد تهاجم قرار گرفت، بى هيچ استثنايى خوار و زبون شد. اما شما از قبول مسئوليتها سر باز زديد و به ديگرانش وانهاديد و همديگر را تنها گذاشتيد، تا سرانجام دشمن يورش آورد و تاخت و تاز آغازيد و پايگاههاتان را، يكى پس از ديگرى، به تصرف خويش كشيد. اينك اين نابرادر غامد است كه با نيروى سوارش به انبار درآمده است و با كشتن حسان پسر حسان بكرى، لشگريانتان را از مواضع مرزى واپس رانده است. گزارش تاييد شده اى دريافت كرده ام كه مردان مهاجم بر زنان آن سرزمين- كه بعضى مسلمان و بعضى از اقليتهاى رسمى و ذمى بوده اند- حمله مى آورده اند و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره هاشان را برمى گرفته اند، و زنان، جز شيون و زارى و التماس، هيچ مدافع و پناه و پناهگاهى نداشته اند. و از پس اين همه، دشمن متجاوز، بى آنكه زخمى بردارد و از بينى يكيشان قطره خونى بريزد، سالم و با دستهاى پر
، به پايگاههاى خويش بازگشته است. به خدا سوگند كه اين گزارش چنان تلخ و تحمل ناپذير است كه اگر مسلمانى در پى شنيدن اين فاجعه از شدت اندوه جان بسپارد، نه تنها سرزنشى را سزاوار نباشد، كه- از ديدگاه من- واكنشى فراخور او باشد.
اى شگفتا شگفت! به خدا سوگند كه چنين وضعى، قلب را مى ميراند و از هر سو غم و اندوه برمى انگيزد، كه اين قوم بر باطل خويش متحد و همداستانند و شما از محور حقتان پراكنده ايد. رويتان سياه و نامتان ننگ آلوده باد، كه خود در آماج تيرهاى تجاوز دشمن نشسته ايد، بر شما مى تازند بى آنكه در مقابل تاخت و تازى داشته باشيد غارتتان مى كنند و شما ننگ نداريد در برابر چشمانتان فرمان خدا را سر مى زنند و گناه مى كنند و شما با سكوتتان رضايت مى دهيد. در گرماى تابستان به بسيجتان فرمان مى دهم، مى گوييد اينك هوا در اوج گرما است، بگذار تا كاستى گيرد و چون در زمستان حمله را فرمان مى دهم، مى گوييد اينك اوج سرما است، مهلتى ده تا سرماى سخت بگذرد. تمامى فرصتهامان در فرار از سرما و گرما گذشت. و راستى را، وقتى كه شما چنين از سرما و گرماى هوا مى گريزيد ، در برق شمشيرها چگونه پايمردى را توانا باشيد؟ اى مردنمايان نامرد، كه در خام رايى، كودكان را مانيد و در عقل، عروسان حجله آراى را، اى كاش نه شما را ديده بودم و نه مى شناختمتان، شناختى كه قسم به خدا- گرفتار پشيمانيم ساخت و اندوهى جانكاه در پى داشت. خداى شما را بكشد كه قلبم
را پر خون كرديد و سينه ام را به خشم و كين آكنديد، و همراه هر نفسى پيمانه اى از شرنگ رنج و اندوه به كامم فروريختيد و راى و تدبير مرا، با سركشى و بى اعتنايى، چنان به تباهى كشيديد كه قريش گستاخى چنين گفتارى را يافت: بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است، ولى دانش نظامى ندارد. خداى پدرشان را بيامرزد! آيا كسى از اين ياوه گويان تجربه هاى جنگى سخت مرا دارد؟ يا در پيكار، توان پيشى گرفتن از مرا داشته است؟ هنوز پا به بيست سالگى نگذاشته بودم كه در معركه حضور داشتم، تا اينك كه مرز شصت سالگى را پشت سر گذاشتم، اما دريغ كه هر آنكه را يارانى گوش به فرمان نباشد، رايى نتواند بود.
خطبه 028-اندرز و هشدار
گفتارى ديگر اما بعد، اينك دنيا روى گردانيده است و وداع مى گويد، اما طلايه هاى آخرت نمايان و نمايانتر مى شود. هشداريد كه امروز زمان ورزش و آماده سازى است و فردا هنگام مسابقه مسابقه اى كه بردش بهشت است و باخت آن، آتش. با اين همه، آيا در جمع شما توبه كننده اى نيست كه پيش از فرارسيدن مرگ، از خطاهاى خويش توبه كند؟ آيا در ميان شما كوشنده فعالى نيست، تا پيش از درماندگى و بيچارگيش، دست به كارى بزند؟. اكنون، هشدارتان مى دهم كه در روزگار آرزوهاييد و اجل را فراسوى داريد. آنكه فرصت را دريابد و دست به كار شود، عمل وى سودش دهد و اجل كمترين زيانى به او نرساند، و اما آنكه زمان آرزو و فرصت پيش از اجل را به كاهلى بگذراند، جز خسران پادافرهى نيابد و از اجل سخت زيان بيند. هلا! در روزگار كاميابى، بدان سان بكوشيد كه به هنگام ترس و دلهره مى كوشيد. هان! مايه اميدى چون بهشت نديدم كه جستجوگرش آسوده بخوابد، و نيز همانند دوزخ مايه ترس نيافتم كه گريزان از آن بستر بى خبرى غنوده باشد. هلا! هر كه را حق سودى نرساند، باطل ، آسيبش مى رساند و كسى را كه هدايت (الهى) در خط مستقيم قرار ندهد، گمراهى به سقوطش مى كشاند. ه
شداريد كه همگى به كوچ كردن از اين جهان فرمان يافته ايد و براى تامين زاد راه مناسب راهنمايى شده ايد ترسناكتر چيزى كه از آن بر شما بيمناكم، پيرويتان از هوسها و آرزوهاى دراز است. از دنيا چندان توشه برگيريد كه نيازهاى فرداتان را بسنده باشد.
خطبه 029-در نكوهش اهل كوفه
گفتارى است از آن حضرت الا اى مردمى كه بدنهاتان در كنار هم و گرايشهاتان ناهمگون و ناهمسو است، سخن و شعارتان سنگ سخت را نرم مى كند و عملكردتان، ديگ طمع دشمن را به جوش مى آورد. در نشستهاى سياسى تان، طرح كننده تندترين شعارهاييد و در هنگامه نبرد جز فرار، فرار، شعارى نداريد!. كسى را كه چونان شمايش مخاطبهايى باشد، دعوتش را هيچ ارجى نماند، و دلى كه همپاى رنج شما تپيد، هرگز نياسايد. عذرهاتان پوچ و بيراه است و به بهانه تراشيهاى بدهكاران بدحساب مى ماند! راستى را كه ذليل نمى تواند مانع و مدافع ظلم باشد و حق جز با تلاشى سخت فراچنگ نيايد. اگر امروز از خانه خود دفاع نكنيد، مى خواهيد مرزبان كدام وطن باشيد؟ اگر همپاى من از پيكار دريغ ورزيد، دوشادوش كدام رهبر به پيكار برمى خيزيد؟ آن كه شما فريبش دهيد، راستى را كه چه ابله و فريب پذير باشد، و كسى كه با تكيه بر شما آهنگ پيروزى كند، با كندترين پيكان به ميدان آمده باشد، و آنكه دشمن را با شما نشانه گيرد با تيرى شكسته دشمن را در آماج نشاند. من، ديگر نمى توانم هيچ سخنى از شما را راست بينگارم و به يارى شما هيچ اميدى ندارم و در تهديد دشمن نيروى شما را پشتوان
ه ندارم! راستى، شما را چه مى شود؟ دارويتان چيست؟ و شيوه درمانتان چه باشد؟ دشمن كه جز مردانى چون شما نباشد. بس كنيد ديگر اين همه گفتار بى دانش، غفلت بى پارسايى و آزمندى ناروا را!
خطبه 030-درباره قتل عثمان
گفتارى پيرامون جريان قتل عثمان بدان كار، اگر من فرمان داده بودم قاتل بودم، و اگر از آن باز مى داشتم، از ياوران عثمان بشمار مى آمدم. با اين همه، نبايد از ياد برد كه نه هواداران عثمان مى توانند مدعى باشند كه از واگذارندگانش بهترند، و نه واگذارندگانش مى توانند ياران عثمان را بهتر از خود ارزيابى كنند. و اينك من جريان واقعه را برايتان جمع بندى مى كنم: او، سياست بدى برگزيد كه خودكامگى و انحصارطلبى پيشه كرد، شما نيز با بى تابى واكنشى نشان داديد كه نيكو نبود، و خدا خود، خودكامگى و بى تابى را حكمى رقم زده است كه تحقق مى يابد.