ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عبدالمجید معادیخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روزى را با انفاق و صدقه فرود آريد، كه آنكه بازيافت را باور دارد، در دهش دستى گشاده يابد.

حکمت 133




روزى به اندازه هزينه فرود مى آيد.

حکمت 134




آنكه با اقتصاد بزيد، به نيازمندى درنيفتد.

حکمت 135




عيال اندك، يكى از دو گونه رفاه است، دوست يابى، نيمى از خرد است و افسردگى نيمى از پيرى.

حکمت 136




صبر فراخور مصيبت فرود آيد و آنكه بى تاب از درد، بر ران خويش مى كوبد، اجرش نابود گردد.

حکمت 137




بسا روزه دارانى كه جز از گرسنگى و تشنگى از روزه خويش بهره اى نبردند، و بسا شب زنده دارانى كه از به پا خاستن خود جز رنج و بى خوابى نصيبى نيابند. چه خوش است خواب رندان و روزه خوارى آنان!

حکمت 138




با صدقه، پاسدار ايمان خويش باشيد. خواسته هاتان را از زكات، دژى فراهم كنيد و امواج بلا را با دعا از خود برانيد.

حکمت 139




به روايت مرحوم رضى، كميل مى گويد: شبى اميرمومنان دستم را گرفت و از شهر به سوى جبان بيرون برد. چون به صحرا رسيد، آهى عميق كشيد و گفت: اى كميل، اين قلبها، در حقيقت، ظرفهايى را مانند كه فراگيرترينشان بهترين آنها است. پس آن چه را مى گويمت نگاه دار، مردم سه گروه اند: عالم ربانى، شاگردان راستين عالمان كه به اميد يافتن راه نجاتى علم مى آموزند، و پشه هاى دستخوش باد و طوفان كه هر آوازه اى را پى مى گيرند و با هر وزش باد، به سويى رانده مى شوند. نه از روشناى علم، فروغى يافته اند و نه بر تكيه گاه محكمى تكيه كرده اند. اى كميل ، دانش، به از دارايى است، چرا كه دانش تو را پاسدار است، در حالى كه دارايى را تو بايد پاسدارى كنى. دارايى با انفاق كاسته مى شود، اما دانش با انفاق مى بالد و به برگ و بار مى نشيند، و شخصيت ساخته و پرداخته خواسته، با نابودى خواسته، خود نيز نابود باشد. اى كميل، دانش راستين ، آيينى است كه انسان پذيرايش شده است و بدان پايبند مى شود. با كمكش در حيات خود راه و رسم فرمانبرى را مى آموزد و از پس مرگ، از خود نام نيكى به يادگار مى گذارد. دانش فرمانروا است و ثروت فرمان پذير. اى كميل

پسر زياد، خزانه داران ثروت، در زندگى خويش نيز نابودند، اما دانشمندان عمرى به بلنداى تاريخ دارند. تنهاشان نابود مى شود، اما تمثال آنان در قلبها مى ماند. در اين پهناى سينه، دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مى يافتم كه بار رسالتش را به دوش كشند! چرا، تيزهوشانى را مى يابم كه اعتماد را نشايند كسانى كه دين را به عنوان ابزارى براى اهداف مادى به كار مى گيرند، با نعمتهاى خدا، و با برهانهاى الهى به بندگان و اوليايش فخر مى فروشند و خودنمايى مى كنند. دسته ديگر كسانى هستند كه تسليم و منقاد پرچمداران حق اند، اما بى آنكه از پيچيدگيهايش بينشى داشته باشند، با اولين شبهه كه پيش آيد، آتش شك در قلبشان شعله ور مى شود. هشدار، نه آن گروه اول و نه اين دسته دوم ، صلاحيت فراگيرى اين اسرار را ندارند. سه ديگر گروه كسانيند كه در لذتها افراط مى كنند و زمام خويش را به شهوت سپرده اند. و در پايان سر سپردگان خواسته اند كه مال اندوزى را هدف خويش قرار داده اند. اين دو گروه نيز به هيچ وجه پاسدارى دين را نشايند، كه بيش از هر چه چهارپايانى را مانند كه به چرا رهاشان كرده اند آرى، چنين است كه دانش نيز با مرگ دارندگانش مى ميرد

.

بار خداوندا، بلى، البته كه هيچگاه زمين از آن كس كه براى خدا با تكيه بر برهان خداوندى قيام كند، تهى نماند، يا آشكار و بلند آوازه، يا بيمناك و در پرده تقيه، اين بدان روى است كه براهين خداوندى و رهنمودهاى روشنگرش به پوچى نگرايد. ولى اين قامتهاى برافراشته و راست قامتان راستين تاريخ چند تنند و كجايند؟ به خدا سوگند كه آنان در شمار اندك اند ولى نزد خدا بسى گراميند، خداوند به دست ايشان براهين و رهنمودهاى روشنگرش را پاسدارى مى كند تا آنها را به كسانى چونان خويش به رسم اماناتى خدايى بسپرند و چونان دانه هايى در قلب همانندها بيفشانند. دانش بر قلب پر بينششان يورش آورده است و روح يقين را لمس كرده اند، از اين رو، آنچه را خوشگذرانها دشوار مى شمرند، آسان گرفته اند و با اوضاعى كه مردم نادان از آن هراس زده هستند، مانوسند، ايشان با بدنهايى در دنيا به سر مى برند كه روح بلندشان به جايگاه برترى وابسته است. تنها اين چنين كسان جانشينان خدا در زمين، و دعوتگران راستين دين اويند. آه، آه كه من چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! اينك تو اى كميل هر وقت مى خواهى برو و مرا تنها بگذار.

حکمت 140




آدمى، مخفى است در زير زبان.

حکمت 141




/ 106