روزيها، دو گونه اند: يكى روزى اى كه تو در جست و جوى آنى، دو ديگر روزى اى كه تو را مى جويد ، آنچنانكه اگر تو به سراغش نروى، به سويت مى آيد. چون چنين است، اندوه سال را بر اندوه امروزت بار مكن كه درگيرى ويژه هر روز، تو را بسنده است. اگر سال از عمرت باشد، خداى در هر روز سهمت را ارزانى مى دارد، و اگر از عمرت نباشد، تو را با اندوه آنچه از آن تو نيست چه كار؟ هرگز جوينده اى ديگر در ربودن آنچه روزى تو است بر تو پيشى نجويد، هرگز چيره گرى بر تو چيره نگردد و آنچه برايت مقدر باشد، بى كمتر كاستى تو را مى رسد.
حکمت 372
بسا كسان كه روزى را به پيشباز شتابند كه بدرقه اش را فرصتى نيابند، و بسا افراد كه در آغاز شب مورد غبطه باشند و در پايان همان شب بر آنان بگريند.
حکمت 373
تا لب به گفتار نگشوده اى، سخن را در بند دارى، اما چون لب گشودى، اين تويى كه به بندش گرفتار آمده اى. پس زبانت را- چونان كه زر و سيمت- نگاه دار، كه گاه كلمه اى نعمتى را به نقمت بدل كند.
حکمت 374
نه تنها از گفتن آنچه بدان علم ندارى خوددارى كن، بلكه پاره اى از آنچه را كه مى دانى نيز بر زبان مياور، چرا كه بى گمان خداوند هر يك از اندامهايت را مسووليتى رقم زده است كه روز قيامت بر تو احتجاج كنند.
حکمت 375
زنهار، كه خدا در صحنه نافرمانيش ببيندت، اما در صحنه فرمانبردارى باز نيابدت، كه در اين صورت از زيان زدگانى. اگر نيرومندى، نيرويت را در راستاى فرمانبردارى خدا به نمايش بگذار، و اگر ناتوانى، در ميدان گناه ناتوانيت را بنماى.
حکمت 376
با توجه به آنچه از دنيا ديده اى، اعتماد به آن نادانى سره است و با اطمينان به پاداش ، كاهلى در نيكوكارى غبن محض. و پيش از آزمون، اعتماد كردن به هر كسى، سند درماندگى است.
حکمت 377
اين نشانى از بى ارجى دنيا در نزد خدا باشد، كه نافرمانى حق جز در پهنه آن انجام نگيرد و آنچه نزد خدا است جز با وانهادن دنيا فراچنگ نيابد.
حکمت 378
آنكه كمكارى به كندروى دچارش سازد، نژاد در پيشرفتش شتابى ارزانى ندارد.
حکمت 379
آنكه در جستجوى چيزى تلاش كند، سرانجام تمام يا پاره اى از آن را فراچنگ آرد.
حکمت 380
ارزشى كه آتش را در پى دارد، ارزش نباشد و شرى كه بهشت را فراروى دارد، شر به شمار نيايد. هر نعمتى در برابر بهشت، و هر بلايى در برابر دوزخ ناچيز باشد.