بدانيد كه فقر و تنگدستى نوعى بلا است، اما سخت تر از تنگدستى بيمارى تن است و سخت تر از بيمارى تن، بيمارى قلب. و نيز بدانيد كه گشايش مادى نوعى نعمت است، و برتر از ثروت مادى تندرستى، و برتر از تندرستى تقواى قلب.
حکمت 382
مومن را در برنامه زندگى سه زمان مشخص است: زمانى كه در نيايش با پروردگارش مى گذرد، زمانى را كه به ترميم گذران خويش مى كوشد، و زمانى كه نفس را با لذات آن در قلمروى كه مشروع و زيبا است، تنها و آزاد مى گذارد. خردمند را نيز نسزد كه جز در يكى از اين سه، به صحنه درآيد: سامان دادن به زندگى و تلاش اقتصادى، برداشتن گامى در راه معاد، و لذت بردنى بى ارتكاب گناه.
حکمت 383
وابستگى به دنيا را از خود بزداى تا خدايت زشتيهاى آن را بنماياند، و به غفلت مگراى كه آنى از تو غفلت نشود.
حکمت 384
سخن بگوييد تا شناخته شويد، چرا كه مرد زير زبان خويش پنهان است.
حکمت 385
مشك عطر خوبى است، كه هم سبك است و هم خوشبو.
حکمت 386
فخرفروشى را وانه، تكبرت را بزداى و گورت را به ياد آر.
حکمت 387
از بهره هاى مادى هر آنچه را كه به سراغت آمد بستان و از هر آنچه از تو روى برتافت روى بگردان. اگر چنين نمى كنى، دست كم، در تلاش، شيوه اى نيكو برگزين.
حکمت 388
بسا سخن كه از يورشى كارسازتر است.
حکمت 389
هر آنچه بدان بسنده كنى، تو را بسنده تواند بود.
حکمت 390
مرگ آرى، پذيرش پستى هرگز! تنگدستى و فقر آرى، دست به دامن هر كس و ناكس شدن هرگز! اگر به انسان نشسته بر جايگاه خويش چيزى ندهند با برخاستن نيز چيزى نتواند گرفت، روزگار را دو چهره گونه گون است: روزى به سود تو و روزى به زيانت. پس آنگاه كه به سود تو است، بدمستى مكن و زمانى كه به زيان تو است، شكيبايى ورز.