خطبه 047-درباره كوفه
كه در آن، از كوفه سخن گفته استاى كوفه! گويى مى بينمت، كه چون چرم عكاظى، گسترده شوى. در حادثه ها، محو و ناچيز گردى، و پيشامدهاى دردناك بر تو سوار شوند. و همانا مى دانم كه هيچ ستمگرى، قصد آزردن ترا ندارد، جز اين كه خدا او را به چنين دل مشغولى مبتلا كند، و يا كشنده اى را بر او چيره سازد.
خطبه 048-هنگام لشكركشى به شام
هنگام رفتن به شام گفته شده است كه در »نخيله« بيرون از كوفه، به سوى صفين ايراد كرده است.ستايش خداى را چندان كه شب درآيد، و تاريكى بيفزايد. و ستايش خداى را چندان كه ستاره برآيد و فرو رود. و ستايش خدايى را كه نعمتهاى او بر بندگانش بر دوام است و هيچ چيز در برابر احسان او قرار نگيرد.اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، همانا كه پيشاهنگان سپاه خويش را برانگيختم، و آنان را فرمان دادم، تا در كنار اين رود (فرات) بمانند. تا فرمانم به ايشان رسد. و قصدى چنين دارم، كه از اين آب بگذرم، و نزد گروه كوچكى از شما، كه در دو سوى دجله جاى گرفته اند، روم، و ايشان را با شما به سوى دشمن بسيج كنم و آنان را نيروى كمكى شما سازم.سيد شريف گفت: مى گويم: منظور امام عليه السلام از لفظ »ملطاط« در اينجا، موضعى بوده است، در كنار فرات، كه پيشگامان سپاه خود را در آنجا فرمان فرود داده است. و به ساحل دريا هم »ملطاط« گفته مى شود. و اين واژه، در اصل، به معنى زمين هموار است. و مقصود امام عليه السلام از واژه ى »نطفه«، »آب فرات« است. و اين، از عبارات شگفت انگيز است.خطبه 049-صفات خداوندى
و در آن، از صفات خدايى و دانش الهى گفته شده.سپاس خدايى را كه از كارهاى پنهانى آگاه است. و دليلهاى آشكار، بر او دلالت دارد. و چشم بينا، به ديدن او، توانا نيست. و چشمى كه او را نديده است، منكر او نيست. و نه دل كسى كه وجود خدا بر او ثابت شده است، تواناى شناخت حقيقت اوست. در بلندى، بر هر چيزى پيشى گرفته است، و هيچ چيز فراتر از او نيست. و در نزديك بودن، چنانست، كه هيچ چيز، نزديكتر از او نيست. پس، برتريش، او را از آفريدگانش دور نداشته، و نزديكيش نيز او را با آنان برابر نساخته. خردها را بر تعريف صفات خويش آگاه نساخت، و حجابى بر عقلها ننهاد، تا او را به حد لزوم بشناسند. او خدايى ست، كه نشانه هاى هستى، بر وجودش گواهند، و زبان دل منكر، گوياى اين حقيقت است. خدا، از آنچه شبيه سازان، يا منكران وجود او مى گويند، برترست.خطبه 050-در بيان فتنه
در بيان فتنه هايى كه جهان را به ويرانى مى كشاند، و بيان اين فتنه هاهمانا آغاز فتنه ها، هواهاى نفسانى ست، كه پيروى مى شوند. و احكامى كه به نادرستى پديد مى آيند. در آنها، با كتاب خدا مخالفت مى شود. و در آنها، مردانى، از مردان ديگر، برخلاف دين خدا، يارى مى جويند. پس اگر حق و باطل، از هم جدا باشند، حق، بر خواهندگانش، پنهان نمى ماند و اگر حق، به باطل پوشانده نباشد، زبان كينه ورزان، از آن، بريده مى شود. وليكن، بخشى از حق و بخشى از باطل، به هم درآميخته مى شوند، و از اينجاست، كه شيطان، بر دوستان خود، چيره مى گردد. »و آنان كه پيش از آن، مورد لطف خدا بوده اند، نجات مى يابند.« قرآن كريم: س 21-آ 101
خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات
زمانى كه ياران معاويه، بر ياران امام عليه السلام پيروز شده، راه ورود به آب فرات را در جنگ صفين بر آنان بستند.از شما خواستند، تا مزه ى پيكار را به آنان بچشانيد. اينك! يا در خوارى پاى فشاريد! و از جايى كه در آنيد پس نشينيد! يا شمشيرهايتان را از خون سيراب كنيد! تا از آب سيراب شويد. اگر دشمن بر شما چيره شود، مردگان زنده ايد. و اگر در چيرگى بر دشمن جان باختيد، به حقيقت زنده ايد. آگاه باشيد! كه همانا معاويه گروهى اندك از گمراهان را رهبرى مى كند، كه آنها را در تاريكى نادانى فرو برده است. چنان كه آنان، كوركورانه خويش را به كام مرگ مى كشند.خطبه 052-در نكوهش دنيا
در دورى جستن از دنيا و پاداش خدا به دورى جويان از دنيا و نعمتهاى او بر آفريدگان.آگاه باشيد! و همانا كه دنيا سپرى شده و اعلام بدرود كرده است. چهره اش پوشانده شده و شتابان روى گردانده است. و باشندگان در خويش را به نيستى مى برد. و همسايگانش را به سوى مرگ مى كشاند. و آنچه در او شيرين بود، به تلخى گراييد، و روشنيهايش تيره شد. پس، از دنيا باز نمانده است مگر اندكى از آب حوض، كه در آفتابه مانده باشد. يا جرعه اى كوچك، در متن «جرعة المقلة» است و مقلة: سنگريزه اي است، كه در ظرفي مي نهند و آب مي ريزند تا سنگ را فرا گيرد، و به هر يك نفر از اين مقدار آب مي دهند و اين شيوه، در مسافرت هايي كه در بيابان ها با كمي آب رو به رو شده اند، تداول داشته است. حواشي صبحي صالح بر نهج البلاغه -شماره ي 535. كه اگر تشنه لبى آن را بمكد، او را سودمند نيفتد. پس، اى بندگان خدا! كوچ را آماده شويد! از اين سراى، كه در تقدير باشندگان آن، نيستى مقدر شده است. مباد، كه آرزو بر شما چيره شود! و عمر، بر شما طولانى نشود.به خدا سوگند! اگر همچون شتر بچه ى مرده، ناله كنيد، و همانند كبوتر جفت از دست داده بانگ برآريد، و بسان راهبان از دنيا بريده بانگ برداريد، و در راه خدا، از مال و فرزند بگذريد تا پايگاهتان بيفزايدو به او نزديك شويد، يا آمرزش گناهى، كه در دفترهاى او شمارش شده و فرشتگانش آن را ضبط كرده اند، از آنچه از پاداشش بر شما اميد دارم، يا از عقابش بر شما مى ترسم، اندك خواهد بود.به خدا، اگر دلهاى شما در گداختگى ذوب شود، و ديدگانتان در دوستى، يا ترس از او، خون ببارد، و پس آنگاه، تا بقاى دنيا باقى بمانيد، كردارهاى شما، هر چند در نهايت كوشش باشد، نعمتهاى بزرگ خداوند، را و اين كه شما را به سوى ايمان رهنمون شده است، كفايت نكند.درباره ى روز عيد قربان، و صفات حيوان قربانى
از شرايط كامل بودن حيوان قربانى، آنست، كه گوشش بريده نباشد، و چشمش سالم باشد. پس، هر گاه، گوش و چشم قربانى سالم بود، آن قربانى، كامل است. هر چند كه شاخش شكسته باشد، يا در رفتن به قربانگاه بلنگد.سيد شريف گفت: »منسك« در اينجا به معنى قربانگاه است.
خطبه 053-در مساله بيعت
در آن، ياران خود را توصيف مى كند، كه در زمانى دراز، او را از پيكار با شاميان باز مى داشتند.مردم، براى بيعت، بر من گرد آمدند، همچون شتران تشنه اى كه در روز آب خوردن، شتربان، زانوبندهاشان بگشايد و آنها را رها سازد. چنان كه گمان بردم، كشندگان منند. يا پيش روى من، برخى شان برخى ديگر را خواهند كشت. و من، چندان پشت و روى كار را سنجيدم، كه خواب به چشمم راه نيافت. و سرانجام، جز اين، راهى نيافتم كه: با آنان پيكار كنم، و يا آيين آورده ى محمد صلى الله عليه و آله و سلم را انكار. پس، پيكار را آسانتر از تحمل عذاب الهى يافتم. و از دست دادن دنيا،برايم آسانتر بود، تا نابودى آخرت.