خطبه 057-با خوارج - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 057-با خوارج

به خوارج فرموده است، هنگامى كه از حكومت، دورى گزيدند و ندا در دادند »حكمى نيست، مگر از سوى خدا«.

بادى تند، كه سنگريزه ها را برانگيزد، بر شما بوزد! چنان كه كسى نماند، تا حديثى از شما باز گويد. آيا پس از ايمان آوردن به خدا و جهادى كه همراه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم داشتم، اكنون به كفر خود گواهى دهم؟ »و همانا كه در اين صورت، من، به گمراهى رفته و از هدايت شدگان نيستم« قرآن كريم: س 6-آ 56. به بدترين عاقبت، بازگرديد! و به پس، بازگردانده شويد! همانا كه پس از من، به خوارى يى فرا گيرد و شمشيرى برنده و استبدادى كه ستمگران، آن را شيوه ى خود شمارند، دچار شويد!

شريف (رضى) گفت: سخن آن حضرت كه »لا بقى منكم آبر« در نسخه ي صبحي صالح، اصل جمله اينست: «لا بقي منكم آثر» و «آثر» به معني : « نقل كننده ي حديث» است.- توضيحات صبحي صالح. شماره ي 566 و نيز منتهي الا رب اما، در نسخه هاي ديگر «آبرو» و «آبز» نيز آمده است. به سه وجه، روايت شده است: يكى از آنها، چنانست كه ياد كرديم »آبر« با »راء« از گفته ى عربهاست و به كسى كه نخل خرما را هرس مى كند،-يا-اصلاح مى كند گويند. مثل: »رجل آبر« و دوم »آثر« كه مراد از آن، كسى ست كه حديثى روايت مى كند، يا سخنى حكايت مى نمايد. و اين قول، نزد من، صحيحترين وجوه است. گويا حضرت فرموده است: گوينده اى از شما باقى نماند، و سوم »آبز« به »زاء« نقطه دار روايت مى شود، و آن، به

معنى »واثب«-يعنى برجهنده-است و نيز »آبز« به معنى »هالك« يعنى: تباه شونده استعمال مى شود.

خطبه 058-درباره خوارج

هنگامى كه قصد رزم با خوارج داشت، او را گفتند كه: آنان، از پل نهروان گذشتند.

كشتنگاه هاى آنان، اين سوى آبست. به خدا سوگند! شمار آنان كه از كشته شدن برهند، كمتر از ده تن است، و شمار آنان كه از شما كشته شوند، كمتر از ده تن خواهد بود.

خطبه 059-خبر دادن از پايان كار خوارج

چون خوارج كشته شدند، به او گفته شد: يا اميرمومنان! همه ى آنان هلاك شدند (و امام فرمود):

چنين نيست. به خدا سوگند! كه آنها نطفه هايى هستند، در پشت مردان، و زهدانهاى زنان كه چون كسى از آنان به سرورى رسد، او را از پاى درآورند، تا آن زمان كه آخرين آنان، دزدانى شوند كه مال مردم ربايند.

خطبه 060-در باب خوارج

و امام عليه السلام گفت:

پس از من، با خوارج پيكار نكنيد! زيرا، آن كه حق جويد و به خطا رود، همچون كسى نيست، كه باطل جويد و به دست آورد.

شريف گفت: يعنى معاويه و يارانش.

خطبه 061-هشدار به كشته شدن

چون او را از كشتن ناگهانى ترساندند
و همانا كه از خدا بر من سپريست محكم، و چون روز مرگم فرا رسد، آن سپر شكافته شود، و مرا تسليم مرگ كند. در آن روز، تير به خطا نرود، و زخم، درمان نشود.

خطبه 062-نكوهش دنيا

از فتنه ى دنيا، دور باش مى دهد.

آگاه باشيد! و به راستى كه دنيا، خانه ايست، كه انسان، از گزند آن، بر كنار نيست مگر در آن. و هر آنچه كه بدان وابسته است، وسيله ى رستگارى نيست. مردم، براى آزمون، به دنيا گرفتار شده اند. پس، آنچه از دنيا، براى دنيا گرفته اند، از آنان بازگيرند، و به حساب كشيده شوند، و آنچه از دنيا، براى غير دنيا گرفته اند، بدان رسند، و در نعمت آن، بمانند. و همانا كه دنيا در نزد خردمندان، همانند بازگشت سايه است، كه در آن حال كه آن را گسترده بينى، فشرده و جمع شود، و در حال فزونى، رو به كاستى دارد.

خطبه 063-تشويق به عمل صالح

در اقدام به كارهاى نيك
اى بندگان خدا! از خدا بترسيد! و به كارهاى خويش، بر مرگ، پيشدستى كنيد! چيزى پايدار را با ناپايدار بخريد! كوچ كنيد! كه در كوچ دادن شما، شتاب دارند. مردن را آماده شويد! كه به حقيقت، بر شما سايه افكنده است. و از گروهى باشيد، كه بر آنان فرياد زده شد، و بيدار شدند. و دانستند، كه دنيا سراى آنان نيست. پس، آن را (با جهان ديگر) مبادله كردند. پس همانا، كه پروردگار، شما را بيهوده نيافريده است و بيهوده رها نمى كند. و ميان هر يك از شما تا بهشت، يا

دوزخ، جز مرگ فاصله نيست، كه بر او فرود مى آيد. و به راستى! فرصتى كه هر چشم به هم زدنى آن را كوتاهتر مى كند، و هر ساعتى، آن را ويران مى سازد، سزاوارست كه آن را كوتاه بشمريم. غايبى (مرگ) كه روز و شب، آن را سوق مى دهند، شايسته است، كه به شتاب فرا رسد. و به راستى! مسافرى كه رستگارى، يا بدبختى با خويش مى آورد، شايسته ى بهترين توشه است. در دنيا، از دنيا توشه اندوزيد! توشه اى كه به آخرت، شما را پاس دارد، (و اين توشه، آنست، كه) بنده از خداى خويش بترسد، خويش را اندرز دهد، توبه ى خود را مقدم دارد، و بر شهوت خود چيره گردد. كه زمان مرگش بر او پوشيده است. و آرزوهايش، او را مى فريبند و شيطان، او را پاسدارى مى كند، گناه را در نزد او مى آرايد، تا بورزد، و به توبه اميدش مى دهد، تا آن را به تاخير اندازد. و چون مرگ بر او تازد، از هر وقت ديگر غفلت زده تر است. دريغ بر غفلت زده ى حسرتناكى كه زندگى او، دليلى بر غفلت اوست، و گذران روزگار، او را به بدبختى مى كشاند. از خداى سبحان مى خواهيم، كه ما و شما را از آنان قرار دهد، كه نعمت، او را به سركشى دچار نسازد. و هيچ هدفى، موجب كوتاهى كردن او از فرمانبرى پروردگار نشود، و پس از مرگ، پشيمانى و اندوهى بر او فرود نيايد.

خطبه 064-در علم الهى

مباحثى ظريف از دانش خدايى
سپاس خدايى را كه، از حالات و صفات او، يكى بر ديگرى پيشى نيست، تا در آغاز باشد، پيش از اين كه در پايان باشد. و پيش از اين كه »نهفته« باشد، »آشكار« است. جز او، هر آن كه به تنها بودن ناميده شود، ناچيزست. و جز او، هر عزيزى خوارست، و جز او، هر نيرومندى، ناتوانست، و جز او، هر دارنده اى، برده ايست. و جز او، هر دانايى، (از ديگرى) آموزنده است. و جز او، هر توانايى، (گاه) توانا و (گاه) ناتوانست. و جز او، هر شنوايى از شنودن آواهايى بس ظريف، ناشنواست، و بانگهاى درشت، او را كر سازد، و آواهايى كه دور از اوست، از برد شنوايى او، به در مى رود. و جز او، هر بينايى، از ديدن رنگهاى پنهان و جسمهاى (بس) ظريف، نابيناست. و جز او، هر آشكارى (به حقيقت،) نهفته است. و جز او، هر نهفته اى (به حقيقت،) آشكارست. آنچه را آفريد، نيافريد، تا سلطه او را استوار دارد، و از ترس پى آمدهاى روزگار نبود،

و نه يارى جستن از همانندى از همانندان خويش، در رويارويى با حريفى جنگجو، يا شريكى كه به بيش داشتن خويش ببالد، يا مخالفى رمنده و بيزار و برترى جوى. بل آفريدگانى از بندگان وى. و بردگانى خوار. در آفريدگان خويش حلول نكرد، چنان كه گويند در آنهاست. و نيز از اشياء دور نشد، تا گفته شود: از آنها دور است. آفرينش و چاره انديشى آنچه آفريد، او را به رنج نيفكند و آنچه آفريد، او را ناتوان نساخت، بلكه تقديريست استوار، و دانشى محكم و امرى حتمى. با همه ى سختى كه در عقوبت اوست، بدو اميد دارند، و با همه ى نعمتهايش، از او هراس دارند.

خطبه 065-در آداب جنگ

در آموزش جنگ و پيكار
و معروف است، كه در »ليله الهرير« يا در آغاز رويارويى صفين، آن را براى يارانش ايراد فرمود.

اى گروه هاى مسلمان! ترس از خدا را شعار خويش سازيد! و آرامش را همچون جامه اى بر تن خود گيريد! و دندانهاى پسين خويش را بر هم فشاريد! كه (اين كار،) شمشيرها را از سرها دور سازد. و زره خويش را كامل كنيد! و شمشيرها را پيش از آن كه از غلاف بكشيد، با گوشه ى چشم، به نشانه ى خشم بنگريد! و نيزه را به چپ و راست بگردانيد! و با تيزى شمشير، ستيز كنيد! و شمشير را به گامهاى دشمن وصل كنيد. و بدانيد! كه شما، در سايه ى عنايت پروردگاريد و با پسر عموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم. پس، پى در پى به دشمن حمله بريد! و از گريختن شرم بداريد! كه ننگ آيندگان شماست و (موجب) آتش روز شمار. مرگ را بر خويش آسان سازيد! و آسان به سوى آن، گام برداريد. بر شماست، كه به ميان سپاهى چنين بزرگ (سپاه معاويه) و اين چادر برافراشته به طنابها بزنيد. كه به راستى، شيطان در گوشه ى آن كمين كرده و دست پيش داشته است، تا برخيزد و پاى پس نهاده است، كه بگريزد. پس، در راه هدف خويش، پايدارى كنيد! پايدارى! تا ستون حق، بر شما تجلى كند. »و شما، بلند مقامتر خواهيد بود، و خدا با شماست، و از اعمالتان هيچ نمى كاهد.« قرآن كريم-35:47.

/ 97