خطبه 083-درباره عمرو بن عاص - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديد. پس، خواهان شتافت. و گريزان، رهايى يافت. (از طاعت خويش) بهره گرفت و اندوخته كرد، و درون خويش پاكيزه كرد. و آخرت خويش آباد ساخت، و براى روز كوچ خويش، و مقصدى كه در پيش داشت و جايى كه او را نياز افتد، خود را به توشه پشتگرم داشت، و براى جايگاه ابدى خويش، از پيش فرستاد. پس، اى بندگان خدا، از ناخرسندى خدا بپرهيزيد! و راهى را كه براى پيمودن آن، آفريده شده ايد، بپيماييد! و از منع شده هايى كه شما را از آنها بازداشته اند، دورى كنيد! تا شايسته ى آن چيزى باشيد، كه برايتان تدارك ديده است و وعده ى او را به پيمانش خواستار باشيد و از بيم رستاخيز او بترسيد!

از همين خطبه: و شما را گوش داد، تا چيزى را كه به آن توجه داريد، در خود نگه دارد. و چشم داد، كه تاريكى شب را بر شما روشن سازد. و اندامهايى، كه اندامهاى ديگر را در خويش جاى داده است، و با اندامهاى خم شونده، هماهنگ است. تركيب اين اندامها را متناسب با مدت زندگى انسان، و با بدنى استوار آفريد، كه نيازمنديهايش را تامين كند. و دلهايى خواستار روزى بدن، جوياى يافتن نعمتهاى بزرگ پروردگار، بدانچه موجب احسان اوست، و عافيتى بازدارنده. و شما را عمرهايى داد، كه اندازه ى آنها از ديد شما پنهانست. و براى شما، اندرزهايى از آثار گذشتگان باز نهاد. از آن كسانى كه از بهره هاى بزرگ بهره مند بودند، و از آنان كه فرصتى گسترده داشتند و مرگ گلويشان فشرد. مرگ بر آنان تاختن آورد، پيش از آن كه به آرزوهاشان دست يابند، آنان را پاره و پراكنده كرد، هر چند كه از سلامتى جسم برخوردار بودند. و (براى مردن) آماده نبودند و در بهار عمر، اندرز نگرفتند. آيا، آنان كه از رنگ و بوى جوانى بهره دارند، بجز خميدگى پيرى، انتظار ديگرى دارند؟ و آنان كه از وفور سلامتى برخوردارند، چيزى جز عوارض بيمارى را انتظار مى كشند؟ و آنان كه روزگار هستى را دريافته اند، جز فنا را منتظرند؟ با نزديكى نيستى، و فرا رسيدن كوچ و اضطرابى همانند سكرات مرگ، و دردى كه از غم دل روى دهد، و اندوهى كه راه آب دهان را در گلو بندد. و آگاهى بر يارى خواستن از نوادگان و نزديكان و عزيزان و همگنان. پس، آيا خويشان، مرگ را دور كردند، يا نوحه ى نوحه گران سودمند افتاد؟ و به حقيقت، كه او، به كوى مردگان كوچانده شد، و در گرو ماند، و در تنگناى گور، تنها. حشرات زهرناك پوست بدنش دريدند، و سختيها طراوتش بردند و بادهاى تند، آثار او را از ميان برداشتند، و روز و شبان، نشانه هاى او ستردند، جسمها طراوت و تازگى خود را به دگرگونى سپردند، و استخوانها از نيرومندى به پوسيدگى افتادند و روحها در گرو بار سنگين گناه خويش ماندند. گرچه به خبرهايى كه

از قيامت مى شنيدند، يقين داشتند. زين پس، از آنان خواسته نمى شود، تا به كردار خويش بيفزايند، يا از لغزشهاشان توبه كنند. آيا شما، فرزندان، پدران، برادران و خويشان آن گروه نيستيد؟ كه از شيوه ى آنها پيروى مى كنيد؟ و به راه رفته ى آنان، گام مى نهيد. كه دلها، از بهره گرفتن خويش سخت شده اند. از رشد خويش، باز مانده اند. و در مسير اصلى مسابقه ى خود، گام بر نمى دارند. چنانكه گويى، منظور، ديگران بوده اند. و مسير رشد آنان، در كسب دنياست.

و بدانيد! كه گذرگاه شما، بر صراط است، و به ناگهان فرو افتادن از لغزشگاه ها. و نيز، بيم از لغزندگى هاى صراط و چيزهاى ترسناكى كه در پى آنست. پس، از خشم خدا بپرهيزيد، پرهيز كردن خردمندى كه خردش، او را از انديشيدن در هر چيز ديگر، بازداشته است. و ترس از خدا، بدن او را به رنج انداخته. و شب زنده دارى، خواب اندك او را از ميان برده است. و اميد به خدا، او را در نيمروز گرم، به تشنگى واداشته و پرهيز از دنيا، او را از شهوات، باز داشته است. و ذكر خدا، زبانش را به حركت آورده است. (چنان كه شتر سوار، شتر را به رفتار مى آورد) و ترس از خدا را براى در امان ماندن خويش، از پيش فرستاده است. و جز از راه راست، از راه هاى ديگر بازمانده، و استوارترين راه را پيموده و فريبنده هايى كه سبب انحرافند، او را به ترديد و انصراف، وانداشته اند. و امور شبهه انگيز، چشم او را نگرفته. (اينك!) به مژده ى شادى و عيشى گسترده، در آرامترين خواب و آسوده ترين عيش، در امن ترين روز، به پيروزى رسيده است، و گذرگاه دنيا را به ستودگى پيموده. و نيكبختانه، توشه ى آخرت از پيش فرستاده، و از بيم سختيها، به كردار نيك پيشدستى كرده، و به روزگار زندگى كوشيده و به خرسندى خدا تمايل داشته و از گناه گريخته و امروز، پاس فرداى خويش داشته و در آنچه از پيش فرستاده، نگريسته و (اينهمه،) بهشت و پاداش و بهره ى آخرت، كافى ست. و دوزخ، سزاى گناه و سختى آخرت، بس است. و بس است، كه خدا، انتقام گيرنده و ياور انسان باشد، و بس است، كه قرآن، منكران خدا را دشمن بدارد.

شما را به ترس از نافرمانى خدايى سفارش مى كنم، كه با بيم دادن شما، (از سركشى) معذورتان نداشته. و به راهنمايى تان، حجت بر شما تمام داشته است. و شما را از دشمنى بيم داده است، كه پنهانى، در سينه ها نفوذ مى كند و رازناك در گوشها فرو مى خواند. و گمراه و هلاك مى كند، و وعده مى دهد و آرزوهاى دروغ را تجسم مى بخشد. و بديهاى گناهان را زينت مى دهد، و كيفر گناهان بزرگ را آسان مى كند، تا او را از راه كمال، به گمراهى مى كشد و مى بندد، كه رهايى او ممكن نيست. آنگاه، شيطان، از آن كس كه گمراه كرده است، بيزارى مى جويد و آنچه را كه بر او كوچك شمرده بود، بزرگ مى شمارد و او را از كارهايى كه ايمن ساخته بود، دورباش مى دهد.

با اين انسان، كه او را در تيرگيهاى زهدان، و پرده هاى مشيمه، ايجاد كرد. نطفه اى لبريز از عوامل زندگى

و پاره خونى بسته، كه هر شكل و صورتى در آن، پنهانست. سپس، از آن، جنين ساخت، و پس، طفلى شيرخوار. پس آنگاه، كودكى، يا نوجوانى شد. آنگاه، او را دلى نگهدار بخشيد، و زبانى سخنگو، و چشمى نگرنده. تا پند گيرد، و خود را از زشتى هاى خلقى باز دارد. تا قامتش اعتدال گيرد، و در رشد، به آنچه در تقدير اوست، برسد، در اين حال، غرور ورزيد و سر از فرمان حق باز زد، همانند شترى كه چون دستهايش را به زمين زند، هيچ چيز نتواند، او را باز دارد، و خود، نداند و مهم نشمارد كه چه هدفى دارد. و چون كسى ست كه دلوى بزرگ، سرشار از هوى و هوس را از چاه برآورد، و كوشنده ايست، كه نهايت سعى خويش را براى هدفهاى دنيوى به كار مى برد. تا به خوشيهاى طرب انگيز خود برسد، و همانند راهگذريست، كه خواسته هاى رغبت انگيزش را مى بيند، بى آن كه آسيبها و آفتهاى آن را بر خويش بشمرد، يا از ترس خدا، فروتنى پيشه كند. پس، در فتنه اى، مغرورانه مى ميرد. اندك روزگارى در غفلت و لغزش، زيست، بهره اى از ثواب، به پاداش نبرد، و واجبى را بجا نياورد، دردهاى مرگ، در آخرين روزگار جوانى، او را فرو گرفت. به هنگامى كه به سختى در غرور شادمانى بود. روزها، بيخود از خويش، و شبها بيدار، در انبوه رنجها، با بيماريها و دردها دست به گريبان. برادرى كه همانند نيمى از وجود او بود، و پدرى مهربان. يكى، از بيتابى فريادكنان، و به سينه زنان از اضطراب، و او، در سكرات مرگ، به حالى كه زبانش از دهان بيرون افتاده، و از آرزوها بريده، ناله سر مى داد، جذبه هاى احتضار، او را فروگرفته بود و دردمندانه به جدا شدن روح، تلاش مى كرد. آنگاه، نوميد از رحمت حق، در كفن نهاده و رام و بى تلاش، از زمين برداشته شد. آنگاه، بر چوبهاى تابوت افكنده شد، خسته و رنجور، از رنج سفر و لاغر از بيمارى. برادران و ياران شتابان در يارى رساندن، او را به سراى بى كسى، كه روزيى ندارد و ترسناك از بيم تنهايى ست حمل كردند و هنگامى كه تشييع كنندگان و سوگواران بازگشتند، در گورش نهاده شد، و او، متحير از پرسش و وحشت زده از لغزش، آهسته سخن مى گفت. و بزرگترين بلاى آنجا، ريختن آب داغ، و وارد شدن به دوزخ، و فوران شعله هاى آتش، و صداى آتش افروخته بود، و توقفى در اين همه نبود، تا عذاب شونده، بياسايد، و نه آسايشى، تا رنجش را بزدايد. نه نيروى بازدارنده اى، و نه مرگى حاضر، و نه چرت زدنى آرامش بخش، ميان مرگهاى گوناگون و آنگاه، عذاب، دم به دم (و) از اين پيشامدها به خدا پناه مى بريم!

(اى) بندگان خدا! كجايند؟ آنان كه زندگى كردند و از نعمتها بهره بردند، آموخته شدند و دانستند. مهلت يافتند و به خوشگذرانى پرداختند. سلامتى يافتند و از ياد بردند. مهلتى دراز و بخششهايى نيكو يافتند و از عذابى سخت ترسانده شدند، و به نعمتهاى بزرگ وعده داده شدند. از گناهان تباهگر بپرهيزيد! و از عيبهايى كه خشم خدا را از پى دارد، دورى كنيد!

شما كه چشم و گوش داريد، و شما كه سلامتى و سرمايه داريد، آيا راه گريز و رهايى نيز داريد؟ يا پناهگاهى (كه بدان پناه بريد؟) يا بگريزيد، و يا به دنيا بازگرديد؟ يا نه. »پس كى باز مى گردى؟« قرآن كريم: س 6 آ 95. و به كجا مى رويد؟ يا به چه چيز فريفته ايد؟ و همانا كه بهره ى هر يك از شما از زمين به اندازه ى درازا و پهناى قد يك انسان است. بدان حال، كه گونه اش بر خاك نهاده شده است. (اى) بندگان خدا! هنوز، ريسمان مرگ، بر گردنتان محكم نشده است، روحتان رهاست، و در هنگام استوارى، و راحت تن، در عرصه اى هستيد، كه ديگران هستند. مهلت باقى ست، تجديد اراده و فرصت توبه هست و مجال حاجت هم. پيش از شدت و تنگى، و ترس و نابودى. و پيش از رسيدن مرگ، و پيش از گرفتار شدن به عذاب خدايى كه چيره است و توانا.

شريف گفت: در خبر آمده است كه چون امام عليه السلام اين خطبه ايراد كرد، بدنها به لرزه درآمد و چشمها گريست، و دلها بى آرام شد و گروهى از مردم، اين خطبه را »الغراء« (مساوى نورانى و برجسته) مى نامند.

خطبه 083-درباره عمرو بن عاص

درباره ى عمرو بن عاص
شگفتا از پسر نابغه!

نام مادر عمروعاص. (كه) شاميان را به اين پندار مى اندازد، كه من، مردى شوخ و بس شوخم، و همواره بدين كار سرگرم. به حقيقت كه او باطل گفته و زبان به گناه گشوده است. بدانيد! و بدترين سخن، دروغ است. (و) همانا كه او، مى گويد، و دروغ مى گويد. عهد مى بندد، و بر عهد خود، خلاف مى كند. و مى خواهد و اصرار مى ورزد. و به عهد، خيانت مى ورزد، و قطع خويشاوندى مى كند.

اصطلاحا «قطع صله ي رحم». پس، چون به ميدان نبرد روى آرد، چه نهى و امر كننده اى كه اوست!! تا شمشيرها از غلاف برگرفته نشده اند، و چون از نيام برآيند، بزرگترين حيله اش، آنست كه نشيمنگاه خويش به مردم نشان دهد. بدانيد! و به خدا سوگند! كه ياد مرگ، مرا از شوخى باز مى دارد. و از ياد بردن مرگ، او را از گفتار حق باز مى دارد. او، با معاويه بيعت نكرد، مگر بدين شرط، كه او را بخشش دهد، و به رشوه ى كمى، او را ترك دين دهد.

خطبه 084-در توحيد و موعظه

هشت صفت، از صفات جلاله ى خداوندى
گواهى مى دهم، كه خدايى نيست، مگر خداى يگانه اى كه همانندى ندارد. نخست آن كه پيش از او هيچ چيز نبود. و آخر است و او را نهايتى نيست. گمانها به هيچ يك از صفات او نمى رسند، و او را كيفيتى نيست، تا دلها، بدان حكم كنند. و هيچ تجزيه و تبعيضى بدو، راه نمى يابد، و چشمها و دلها بر او احاطه نمى يابند.

و از همين خطبه: (اى) بندگان خدا! از پندهاى سودمند، اندرز گيريد! و از نشانه هاى روشن و آشكار (قرآن كريم) پند گيريد! و از آنچه به بيانى رسا، از آن بيم داده شده ايد، دورى كنيد! و اندرزها را به ياد آريد! و بهره گيريد! گويى چنگالهاى مرگ، به شما درآويخته است، و دلبستگيهاى آرزومندانه، از شما باز بريده است. كارهايى سخت رسواگر، و راندن به ورودگاهى (ناگزير) (: مرگ) شما را فرا گرفته است، كه »با، هر كسى سوق دهنده و گواهى دهنده ايست.« قرآن كريم: س 50 آ 21. سوق دهنده اى (مساوى مرگى) كه او را به عرصه ى قيامت مى راند، و گواهى دهنده اى كه به كردار او گواهست.

(بهشت را) پايه هاييست برتر از يكديگر. و منزلهايى ممتاز از هم. خوشيهاى آن، پايدارست، ساكن آن، كوچنده نيست، و پيرى، به آن كه در او جاويدست، راه نمى يابد، و باشنده ى آن را نيازمندى نيست.

خطبه 085-صفات پرهيزكارى

و در آن، صفات خدا را بيان مى دارد، آنگاه، مردم را به پاكدامنى و همفكرى پند مى دهد.

پنهانى ها را مى داند، و از انديشه ها آگاهست. او، بر هر چيز احاطه دارد، و بر هر چيز، چيره و توانمندست.

پس، عمل كننده ى شما، بايد به روزگارى كه مهلت از آن اوست، عمل كند، پيش از آن كه مرگ بر

او فرا رسد و به گاه آسودگى، پيش از آن كه كار بر او درآيد. و در آن زمان، كه راه نفس كشيدن بر او بازست، پيش از آن كه ببندد و توشه اى براى خودش و براى آخرتش فراهم آرد، و از ديار كوچ خويش (دنيا) توشه اى به سراى اقامت خود، فرستد. پس، خدا را! خدا را! اى مردم! از آنچه در كتاب خويش، پاس داشتن آن را از شما خواسته و در آنچه از حقوق خويش، شما را امانت نهاده است، خدا را به ياد داريد! كه پروردگار، شما را بيهوده نيافريده است، و بى فايده و بيكار، رها نكرده، و در نادانى و كورى، وانگذاشته. و كارهاى شما را بر شما معلوم و محدود داشته است. و به كارهايتان داناست. و مدت زندگى شما را معين كرده است، و كتاب خويش را كه برهان هر چيزيست، بر شما فرستاده است. و پيامبر خود را روزگارى در ميان شما زنده داشت، تا هر آنچه از كتابش كه نازل شده است، بر او و بر شما تمام كرد. دينى كه پسند اوست. و به زبان او، دوست داشته ها و ناخوش داشته هايش را و امر شده ها و نهى شده هايش را به شما ابلاغ كرد. و راه عذر را بر شما بست، و حجت بر شما تمام داشت، و شما را به عذاب، بيم داد، و ترسانيدتان پيش از عذاب سخت. روزگار بازمانده ى عمر خويش را دريابيد! و شكيبايى پيش گيريد، كه اين روزهاى بازمانده، در برابر روزهاى بسيارى كه به غفلت، و رويگرداندن از اندرز و پند گذرانده ايد، اندكست. به نفسهاى خويش، فرصت مدهيد! كه اين فرصتها، شما را به راه هاى ستمگران كشاند. و سهل انگار مباشيد! كه سهل انگارى، شما را به ناگهان به گناه درآورد. (اى) بندگان خدا! اندرزگوترين مردم به خودش، فرمانپذيرترين آنان، به خداست. و فريبكارترين آنان به خودش، سركش ترينشان به خداست. و زيانكار، كسيست كه خويش را زيان رساند، و خرسند، كسيست كه دين او به سلامت ماند. و خوشبخت كسيست كه از ديگران اندرز گيرد، و بدبخت، آنست كه از خواهش نفس و غرور خويش فريب خورد. و بدانيد! كه اندكى از ريا، شركست. و همنشينى با هوس پرستان، خاستگاه از ياد بردن ايمان و حضور شيطانست. از دروغ، دورى كنيد! كه از ايمان به دور است. راستگو، مشرف به رستگارى و بزرگواريست. و دروغگو، بر بلنداى مشرف بر دره هاى تباهى و خوارى است. بر يكديگر حسد مبريد! كه حسد، خورنده ى ايمانست. همچنان كه آتش، هيزم را مى خورد. و با يكديگر، دشمنى مورزيد! كه هر خير و بركتى را نيست و نابود مى كند. و بدانيد! كه آرزو، عقل را به غلط مى افكند، و ياد خدا را از خاطر مى برد، آرزو را دروغ پنداريد، كه فريبيست. و آرزوورز، فريب خورده ايست.

/ 97