از قيامت مى شنيدند، يقين داشتند. زين پس، از آنان خواسته نمى شود، تا به كردار خويش بيفزايند، يا از لغزشهاشان توبه كنند. آيا شما، فرزندان، پدران، برادران و خويشان آن گروه نيستيد؟ كه از شيوه ى آنها پيروى مى كنيد؟ و به راه رفته ى آنان، گام مى نهيد. كه دلها، از بهره گرفتن خويش سخت شده اند. از رشد خويش، باز مانده اند. و در مسير اصلى مسابقه ى خود، گام بر نمى دارند. چنانكه گويى، منظور، ديگران بوده اند. و مسير رشد آنان، در كسب دنياست.و بدانيد! كه گذرگاه شما، بر صراط است، و به ناگهان فرو افتادن از لغزشگاه ها. و نيز، بيم از لغزندگى هاى صراط و چيزهاى ترسناكى كه در پى آنست. پس، از خشم خدا بپرهيزيد، پرهيز كردن خردمندى كه خردش، او را از انديشيدن در هر چيز ديگر، بازداشته است. و ترس از خدا، بدن او را به رنج انداخته. و شب زنده دارى، خواب اندك او را از ميان برده است. و اميد به خدا، او را در نيمروز گرم، به تشنگى واداشته و پرهيز از دنيا، او را از شهوات، باز داشته است. و ذكر خدا، زبانش را به حركت آورده است. (چنان كه شتر سوار، شتر را به رفتار مى آورد) و ترس از خدا را براى در امان ماندن خويش، از پيش فرستاده است. و جز از راه راست، از راه هاى ديگر بازمانده، و استوارترين راه را پيموده و فريبنده هايى كه سبب انحرافند، او را به ترديد و انصراف، وانداشته اند. و امور شبهه انگيز، چشم او را نگرفته. (اينك!) به مژده ى شادى و عيشى گسترده، در آرامترين خواب و آسوده ترين عيش، در امن ترين روز، به پيروزى رسيده است، و گذرگاه دنيا را به ستودگى پيموده. و نيكبختانه، توشه ى آخرت از پيش فرستاده، و از بيم سختيها، به كردار نيك پيشدستى كرده، و به روزگار زندگى كوشيده و به خرسندى خدا تمايل داشته و از گناه گريخته و امروز، پاس فرداى خويش داشته و در آنچه از پيش فرستاده، نگريسته و (اينهمه،) بهشت و پاداش و بهره ى آخرت، كافى ست. و دوزخ، سزاى گناه و سختى آخرت، بس است. و بس است، كه خدا، انتقام گيرنده و ياور انسان باشد، و بس است، كه قرآن، منكران خدا را دشمن بدارد.شما را به ترس از نافرمانى خدايى سفارش مى كنم، كه با بيم دادن شما، (از سركشى) معذورتان نداشته. و به راهنمايى تان، حجت بر شما تمام داشته است. و شما را از دشمنى بيم داده است، كه پنهانى، در سينه ها نفوذ مى كند و رازناك در گوشها فرو مى خواند. و گمراه و هلاك مى كند، و وعده مى دهد و آرزوهاى دروغ را تجسم مى بخشد. و بديهاى گناهان را زينت مى دهد، و كيفر گناهان بزرگ را آسان مى كند، تا او را از راه كمال، به گمراهى مى كشد و مى بندد، كه رهايى او ممكن نيست. آنگاه، شيطان، از آن كس كه گمراه كرده است، بيزارى مى جويد و آنچه را كه بر او كوچك شمرده بود، بزرگ مى شمارد و او را از كارهايى كه ايمن ساخته بود، دورباش مى دهد.با اين انسان، كه او را در تيرگيهاى زهدان، و پرده هاى مشيمه، ايجاد كرد. نطفه اى لبريز از عوامل زندگى
و پاره خونى بسته، كه هر شكل و صورتى در آن، پنهانست. سپس، از آن، جنين ساخت، و پس، طفلى شيرخوار. پس آنگاه، كودكى، يا نوجوانى شد. آنگاه، او را دلى نگهدار بخشيد، و زبانى سخنگو، و چشمى نگرنده. تا پند گيرد، و خود را از زشتى هاى خلقى باز دارد. تا قامتش اعتدال گيرد، و در رشد، به آنچه در تقدير اوست، برسد، در اين حال، غرور ورزيد و سر از فرمان حق باز زد، همانند شترى كه چون دستهايش را به زمين زند، هيچ چيز نتواند، او را باز دارد، و خود، نداند و مهم نشمارد كه چه هدفى دارد. و چون كسى ست كه دلوى بزرگ، سرشار از هوى و هوس را از چاه برآورد، و كوشنده ايست، كه نهايت سعى خويش را براى هدفهاى دنيوى به كار مى برد. تا به خوشيهاى طرب انگيز خود برسد، و همانند راهگذريست، كه خواسته هاى رغبت انگيزش را مى بيند، بى آن كه آسيبها و آفتهاى آن را بر خويش بشمرد، يا از ترس خدا، فروتنى پيشه كند. پس، در فتنه اى، مغرورانه مى ميرد. اندك روزگارى در غفلت و لغزش، زيست، بهره اى از ثواب، به پاداش نبرد، و واجبى را بجا نياورد، دردهاى مرگ، در آخرين روزگار جوانى، او را فرو گرفت. به هنگامى كه به سختى در غرور شادمانى بود. روزها، بيخود از خويش، و شبها بيدار، در انبوه رنجها، با بيماريها و دردها دست به گريبان. برادرى كه همانند نيمى از وجود او بود، و پدرى مهربان. يكى، از بيتابى فريادكنان، و به سينه زنان از اضطراب، و او، در سكرات مرگ، به حالى كه زبانش از دهان بيرون افتاده، و از آرزوها بريده، ناله سر مى داد، جذبه هاى احتضار، او را فروگرفته بود و دردمندانه به جدا شدن روح، تلاش مى كرد. آنگاه، نوميد از رحمت حق، در كفن نهاده و رام و بى تلاش، از زمين برداشته شد. آنگاه، بر چوبهاى تابوت افكنده شد، خسته و رنجور، از رنج سفر و لاغر از بيمارى. برادران و ياران شتابان در يارى رساندن، او را به سراى بى كسى، كه روزيى ندارد و ترسناك از بيم تنهايى ست حمل كردند و هنگامى كه تشييع كنندگان و سوگواران بازگشتند، در گورش نهاده شد، و او، متحير از پرسش و وحشت زده از لغزش، آهسته سخن مى گفت. و بزرگترين بلاى آنجا، ريختن آب داغ، و وارد شدن به دوزخ، و فوران شعله هاى آتش، و صداى آتش افروخته بود، و توقفى در اين همه نبود، تا عذاب شونده، بياسايد، و نه آسايشى، تا رنجش را بزدايد. نه نيروى بازدارنده اى، و نه مرگى حاضر، و نه چرت زدنى آرامش بخش، ميان مرگهاى گوناگون و آنگاه، عذاب، دم به دم (و) از اين پيشامدها به خدا پناه مى بريم!(اى) بندگان خدا! كجايند؟ آنان كه زندگى كردند و از نعمتها بهره بردند، آموخته شدند و دانستند. مهلت يافتند و به خوشگذرانى پرداختند. سلامتى يافتند و از ياد بردند. مهلتى دراز و بخششهايى نيكو يافتند و از عذابى سخت ترسانده شدند، و به نعمتهاى بزرگ وعده داده شدند. از گناهان تباهگر بپرهيزيد! و از عيبهايى كه خشم خدا را از پى دارد، دورى كنيد!شما كه چشم و گوش داريد، و شما كه سلامتى و سرمايه داريد، آيا راه گريز و رهايى نيز داريد؟ يا پناهگاهى (كه بدان پناه بريد؟) يا بگريزيد، و يا به دنيا بازگرديد؟ يا نه. »پس كى باز مى گردى؟« قرآن كريم: س 6 آ 95. و به كجا مى رويد؟ يا به چه چيز فريفته ايد؟ و همانا كه بهره ى هر يك از شما از زمين به اندازه ى درازا و پهناى قد يك انسان است. بدان حال، كه گونه اش بر خاك نهاده شده است. (اى) بندگان خدا! هنوز، ريسمان مرگ، بر گردنتان محكم نشده است، روحتان رهاست، و در هنگام استوارى، و راحت تن، در عرصه اى هستيد، كه ديگران هستند. مهلت باقى ست، تجديد اراده و فرصت توبه هست و مجال حاجت هم. پيش از شدت و تنگى، و ترس و نابودى. و پيش از رسيدن مرگ، و پيش از گرفتار شدن به عذاب خدايى كه چيره است و توانا.شريف گفت: در خبر آمده است كه چون امام عليه السلام اين خطبه ايراد كرد، بدنها به لرزه درآمد و چشمها گريست، و دلها بى آرام شد و گروهى از مردم، اين خطبه را »الغراء« (مساوى نورانى و برجسته) مى نامند.
خطبه 083-درباره عمرو بن عاص
درباره ى عمرو بن عاصشگفتا از پسر نابغه!نام مادر عمروعاص. (كه) شاميان را به اين پندار مى اندازد، كه من، مردى شوخ و بس شوخم، و همواره بدين كار سرگرم. به حقيقت كه او باطل گفته و زبان به گناه گشوده است. بدانيد! و بدترين سخن، دروغ است. (و) همانا كه او، مى گويد، و دروغ مى گويد. عهد مى بندد، و بر عهد خود، خلاف مى كند. و مى خواهد و اصرار مى ورزد. و به عهد، خيانت مى ورزد، و قطع خويشاوندى مى كند.اصطلاحا «قطع صله ي رحم». پس، چون به ميدان نبرد روى آرد، چه نهى و امر كننده اى كه اوست!! تا شمشيرها از غلاف برگرفته نشده اند، و چون از نيام برآيند، بزرگترين حيله اش، آنست كه نشيمنگاه خويش به مردم نشان دهد. بدانيد! و به خدا سوگند! كه ياد مرگ، مرا از شوخى باز مى دارد. و از ياد بردن مرگ، او را از گفتار حق باز مى دارد. او، با معاويه بيعت نكرد، مگر بدين شرط، كه او را بخشش دهد، و به رشوه ى كمى، او را ترك دين دهد.
خطبه 084-در توحيد و موعظه
هشت صفت، از صفات جلاله ى خداوندىگواهى مى دهم، كه خدايى نيست، مگر خداى يگانه اى كه همانندى ندارد. نخست آن كه پيش از او هيچ چيز نبود. و آخر است و او را نهايتى نيست. گمانها به هيچ يك از صفات او نمى رسند، و او را كيفيتى نيست، تا دلها، بدان حكم كنند. و هيچ تجزيه و تبعيضى بدو، راه نمى يابد، و چشمها و دلها بر او احاطه نمى يابند.و از همين خطبه: (اى) بندگان خدا! از پندهاى سودمند، اندرز گيريد! و از نشانه هاى روشن و آشكار (قرآن كريم) پند گيريد! و از آنچه به بيانى رسا، از آن بيم داده شده ايد، دورى كنيد! و اندرزها را به ياد آريد! و بهره گيريد! گويى چنگالهاى مرگ، به شما درآويخته است، و دلبستگيهاى آرزومندانه، از شما باز بريده است. كارهايى سخت رسواگر، و راندن به ورودگاهى (ناگزير) (: مرگ) شما را فرا گرفته است، كه »با، هر كسى سوق دهنده و گواهى دهنده ايست.« قرآن كريم: س 50 آ 21. سوق دهنده اى (مساوى مرگى) كه او را به عرصه ى قيامت مى راند، و گواهى دهنده اى كه به كردار او گواهست.(بهشت را) پايه هاييست برتر از يكديگر. و منزلهايى ممتاز از هم. خوشيهاى آن، پايدارست، ساكن آن، كوچنده نيست، و پيرى، به آن كه در او جاويدست، راه نمى يابد، و باشنده ى آن را نيازمندى نيست.
خطبه 085-صفات پرهيزكارى
و در آن، صفات خدا را بيان مى دارد، آنگاه، مردم را به پاكدامنى و همفكرى پند مى دهد.پنهانى ها را مى داند، و از انديشه ها آگاهست. او، بر هر چيز احاطه دارد، و بر هر چيز، چيره و توانمندست.پس، عمل كننده ى شما، بايد به روزگارى كه مهلت از آن اوست، عمل كند، پيش از آن كه مرگ براو فرا رسد و به گاه آسودگى، پيش از آن كه كار بر او درآيد. و در آن زمان، كه راه نفس كشيدن بر او بازست، پيش از آن كه ببندد و توشه اى براى خودش و براى آخرتش فراهم آرد، و از ديار كوچ خويش (دنيا) توشه اى به سراى اقامت خود، فرستد. پس، خدا را! خدا را! اى مردم! از آنچه در كتاب خويش، پاس داشتن آن را از شما خواسته و در آنچه از حقوق خويش، شما را امانت نهاده است، خدا را به ياد داريد! كه پروردگار، شما را بيهوده نيافريده است، و بى فايده و بيكار، رها نكرده، و در نادانى و كورى، وانگذاشته. و كارهاى شما را بر شما معلوم و محدود داشته است. و به كارهايتان داناست. و مدت زندگى شما را معين كرده است، و كتاب خويش را كه برهان هر چيزيست، بر شما فرستاده است. و پيامبر خود را روزگارى در ميان شما زنده داشت، تا هر آنچه از كتابش كه نازل شده است، بر او و بر شما تمام كرد. دينى كه پسند اوست. و به زبان او، دوست داشته ها و ناخوش داشته هايش را و امر شده ها و نهى شده هايش را به شما ابلاغ كرد. و راه عذر را بر شما بست، و حجت بر شما تمام داشت، و شما را به عذاب، بيم داد، و ترسانيدتان پيش از عذاب سخت. روزگار بازمانده ى عمر خويش را دريابيد! و شكيبايى پيش گيريد، كه اين روزهاى بازمانده، در برابر روزهاى بسيارى كه به غفلت، و رويگرداندن از اندرز و پند گذرانده ايد، اندكست. به نفسهاى خويش، فرصت مدهيد! كه اين فرصتها، شما را به راه هاى ستمگران كشاند. و سهل انگار مباشيد! كه سهل انگارى، شما را به ناگهان به گناه درآورد. (اى) بندگان خدا! اندرزگوترين مردم به خودش، فرمانپذيرترين آنان، به خداست. و فريبكارترين آنان به خودش، سركش ترينشان به خداست. و زيانكار، كسيست كه خويش را زيان رساند، و خرسند، كسيست كه دين او به سلامت ماند. و خوشبخت كسيست كه از ديگران اندرز گيرد، و بدبخت، آنست كه از خواهش نفس و غرور خويش فريب خورد. و بدانيد! كه اندكى از ريا، شركست. و همنشينى با هوس پرستان، خاستگاه از ياد بردن ايمان و حضور شيطانست. از دروغ، دورى كنيد! كه از ايمان به دور است. راستگو، مشرف به رستگارى و بزرگواريست. و دروغگو، بر بلنداى مشرف بر دره هاى تباهى و خوارى است. بر يكديگر حسد مبريد! كه حسد، خورنده ى ايمانست. همچنان كه آتش، هيزم را مى خورد. و با يكديگر، دشمنى مورزيد! كه هر خير و بركتى را نيست و نابود مى كند. و بدانيد! كه آرزو، عقل را به غلط مى افكند، و ياد خدا را از خاطر مى برد، آرزو را دروغ پنداريد، كه فريبيست. و آرزوورز، فريب خورده ايست.