خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(تا بى ريا را از رياكار بازشناسد.) و به حقيقت، گوينده اى كه بس بزرگست، گفته است:

»و براستى! كه در اين امور، نشانه هاييست. و ما، هر آينه بندگان خويش را مى آزماييم.« قرآن كريم: 30:23.

شريف رضى گفته است: مراد امام عليه السلام از »كل مومن نومه« آدم گمنامى است، كه شرى نداشته باشد، و »مساييح« جمع »مسياح« است، و او، كسيست كه ميان مردم فتنه و فساد و سخن چينى كند و »مذاييع« جمع »مذياع« است، و آن، كسيست، كه بدى و ناشايستى را كه از ديگرى مى شنود، فاش كند، و آشكارا بگويد. و »البذر« جمع »بذور« است، و آن، كسيست، كه نادانيش زياد باشد و سخن بيهوده گويد.

خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش

اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همانا خداوند سبحان، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به پيامبرى برانگيخت و كسى از عرب نبود كه كتابى از حق خواند، و دعوى پيامبرى، يا دريافت وحى كند. پس، با پيروان خويش، عليه مخالفانش پيكار كرد، و آنان را به سوى رستگارى راند. و پيش از آن كه رستاخيزشان فرا رسد، براى رهايى شان از گمراهى، پيشدستى كرد. عاجزى درمانده، يا سست اعتقادى در سير به حق وامانده را به راهنمايى خويش، توان ايستادن مى داد، و پيوسته آن را ادامه مى داد. مگر هلاك شده اى را كه خيرى در او نبود. تا، راه رستگارى را بدانان نشان داد، و آنان را به جايگاه خويش جاى داد. تا روزيشان فزونى گرفت، و نيزه شان استوارى يافت. و خدا را سوگند! كه من، در دنباله ى سپاه اسلام بودم، تا سران سپاهشان بازگشتند، و گرد آمدند و رام شدند، و من، نه ناتوان شدم، و نه ترسيدم. نه خيانت كردم، و نه سست شدم. و به خدا سوگند! كه باطل را به سختى مى شكافم، تا حق را از پهلوى آن، برآورم.

شريف رضى گفت: گزيده ى اين خطبه، پيش از اين، آورده شد. وليكن، چون، در اين روايت، آن را از حيث زيادى و كمى، بر خلاف خطبه ى پيشين يافتم، لازم ديدم كه بار ديگر آن را بنويسم.

خطبه 104-صفات پيامبر

در بيان برخى از صفات پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم و ترساندن امويان و اندرز به مردم.

تا آن كه خدا، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به پيامبرى برانگيخت: گواه، مژده دهنده، و ترساننده. به روزگار كودكى، نيكوترين آفريدگان بود، و در كهولت شريف ترين و پاك ترين پاكان، به خلق و خوى و فيض بخشى، بخشنده ترينى كه از او، بهره مى خواستند.

پس (اى امويان!) لذتهاى دنيا بر شما شيرين نشد، و شير از دو پستان آن ننوشيديد، مگر آن گاه، كه دريافتيد كه مهارش گسيخته است و تنگش نبسته. و حرام آن، نزد دودمانهايى همانند درخت سدر بى خار بود. و حلال آن، نايابى دور از دسترسى. و خدا را سوگند! كه شما، همانند سايه اى گسترده در زمانى معين، دنيا را دلخواه خويش يافته ايد. و زمين، به كامتان خالى ست و دستهايتان در آن گشاده، و دستهاى پيشوايانتان بر شما بسته، و شمشيرهاتان بر آنان چيره، و شمشيرهاى آنان بر شما بسته. آگاه باشيد! كه هر خونى را خونخواهيست. و هر حقى را خواهانى. و خونخواه خونهاى ما، همانند حاكميست، كه در حق خويش حكم مى كند. او خداييست، كه در خواستن ناتوان نيست. و گريخته از خويش را گم نكند. پس، به خدا سوگند! اى امويان! زودا! كه دنيا، در دستهاى كسى جز شما باشد، و در خانه ى دشمنانتان. آگاه باشيد! كه بيناترين چشمها، آنست، كه در نيكى بنگرد. آگاه باشيد! كه شنواترين گوشها، آنست، كه پند گيرد و پذيرد.

اى مردم! از زبانه ى چراغ اندرزگرى پندپذير، چراغ خويش بيفروزيد! و از زلال چشمه اى صافى شده از تيرگى، آب برداريد!

بندگان خدا! به نادانى خويش، تكيه مكنيد! و پيرو هوس هايتان مباشيد! و همانا، آن كه بدين منزل فرود آيد، بر لبه ى گذرگاه فرو ريخته از سيل، كه به زودى ويران خواهد شد، فرود آمده است. و هلاكت را بر پشت خويش، از جايى به جايى برد، تا انديشه اى را پس از انديشه ى ديگر پديد آرد، و دو چيز را كه به هم نمى چسبند، به يكديگر بچسباند. و آنچه را كه به هم نزديك نمى شوند، به هم نزديك كند. پس، از خدا بترسيد!

از خدا بترسيد! از شكايت بردن به نزد كسى كه نياز شما را برنياورد. و به راى خويش، گرهى را كه به كارتان زده شده، نگشايد. بر امام، وظيفه اى نيست، مگر آنچه از سوى خدا بر او، فرمان رفته است. رساندن پند، و كوشش در اندرز دادن. و زنده كردن سنت. و اجراى حدود، بر آن كه سزاوارست. و بهره رساندن به آن كه شايسته است. دانش را دريابيد! پيش از آن كه گياهش بخشكد. و پيش از آن كه به خويش مشغول شويد، و از خواستن آن از اهلش بازمانيد. كسان را از منكر باز داريد! و خويش نيز (گناه) نورزيد! زيرا شما را فرمان داده اند، كه خويش ارتكاب نكنيد و آنگاه، ديگران را باز داريد.

خطبه 105-وصف پيامبر و بيان دلاورى

و در آن، برترى اسلام را بيان مى دارد و پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم را مى ستايد و ياران خود را نكوهش مى كند.

سپاس، خدايى را كه دين اسلام را آشكار كرد، و راه هاى آن را آسان نهاد، براى آن كس كه بدان درآيد، و پايه هاى آن را استوار كرد، تا كسى بر آن چيره نگردد و آن را امن گردانيد، براى كسى كه بدان درآويزد، و وسيله ى سلامتيست، براى كسى كه بدان داخل شود. و دليليست، براى كسى كه به وسيله ى آن، سخن گويد. و گواهست، براى كسى كه بدان دادخواهى كند و نور است براى كسى كه از آن، روشنى خواهد. و درك است، براى كسى كه مى انديشد. و خردنابست، براى كسى كه نيك بينديشد. و نشانه ايست، براى كسى كه به فراست دريابد، و وسيله ى بيناييست، براى كسى كه مصمم شد، آگاهيست، براى كسى كه پند پذيرفت. رستگاريست براى كسى كه راستى پيشه كرد، اطمينانست، براى كسى كه خود را به خدا واگذاشت. راحتيست، براى كسى كه كار خويش به خدا تفويض كرد. سپر است براى كسى كه شكيبا شد و آن، روشن ترين راه هاست. و آشكارترين مذهبها، و نشانه هاى آن، در بلندى پديدارست. و راه هايش درخشان و چراغهايش روشنى بخش است و در ميدان مسابقه، پيش رونده. پايانش بلندست، گردآورنده ى اسبان مسابقه است. سواركارانش گرامى اند. گواهى (به خدا و پيامبر) راه آنست، اعمال نيكو، نشانه ى روشن آنست. و پايانش مرگ است. و دنيا ميدان تربيت آنست. جاى اسب دواندن آن، قيامت است. و بهشت، پاداش آنست.

تا شعله اى برافروخت، كه روشنى خواه، از آن، پرتو گيرد. و نشانه اى روشن كرد، براى آن كه، در سرگردانى، از رفتار بازمانده است، پس، او، امين اعتماد داشته ى تست. و به رستاخيز، گواه (بندگان) تست. و برانگيخته ى تست، به نعمتى كه بر بندگان خويش بخشيده اى. و فرستاده ى بر حق تست، تا نشانه ى رحمت تو بر بندگانت بود. خدايا! بهره اى از نصيب عدل خويش به

او ده! و نعمتهاى بيشمار. از نيكى بخشش خويش، او را پاداش ده! خداوندا! بناى (دين) او را از بناى ديگر بانيان، بلندتر دار! و بر خوان رحمت خويش، او را گرامى دار! و پايگاه او را در نزد خويش، بزرگ ساز! و او را وسيله ى نزديكى به خويش ده! و او را بلندى و برترى عطا فرما! و ما را چنان با او محشور گردان! كه شرمنده از كردار و پشيمان و منحرف از حق و عهدشكن و گمراه و گمراه كننده و در فتنه افتاده نباشيم.

شريف رضى گفت: اين سخن، پيش از اين گفته شده است. و ما، آن را تكرار كرديم، به سبب اين كه ميان دو روايت، اختلافى بود.

شما، بدان پايه از بزرگوارى خدا داده رسيده ايد، كه به سبب آن، كنيزان شما نيز بدان، گرامى اند، و همسايگانتان نيز از آن بهره مند. و كسى شما را بزرگ مى دارد، كه شما، هيچ برترى بر او نداريد، و هيچ نيكويى در حق او نكرده ايد، و كسى از شما مى ترسد، كه ترسى از شما ندارد، و شما را هيچ چيرگى بر او نيست، و فرمانتان بر او روان نه و مى بينيد، كه پيمانهاى خدا شكسته شده است، و به خشم نمى آييد. در حالى كه از شكسته شدن پيمانهاى پدرانتان به خشم مى آييد. فرمانهاى خدا، بر شما وارد و از شما، صادر مى شد، و به سويتان باز مى گشت، و شما، از پايگاه خويش، ستمگران را چنين پايه ور ساختيد. و زمان خويش را به سوى آنان افكنديد. و امور خدا را به آنان تسليم كرديد. به كارهاى شبهه ناك مى پردازند، و راه شهوت مى پيمايند. و به خدا سوگند! كه اگر شما را چنان پراكنده سازند، كه هر يك به زير ستاره اى فروافتيد. خدا، شما را براى سخت ترين روزى كه در سرنوشت آنانست، گرد آورد.

خطبه 106-در يكي از ايام صفين

در يكى از روزهاى جنگ صفين فرموده است
و به حقيقت، گريختن و كناره گرفتنتان را از صفت هايتان (در جنگ) ديدم. مردمى جفاكار و نادان و عربهاى شامى، شما را كه از پيشتازان عرب بوديد (از عرصه) راندند. و در شرف، برتريد، چون برترى سر از تن، و چون پيش آمدگى بينى و بلندترين جاى كوهان شتر. و به حقيقت، آنگاه، بهبودى يافتم و سوزش سينه ام آرام شد، كه ديدم، سرانجام، آنان را به پس رانديد، چنان كه

شما را رانده بودند و آنان را از توقفگاه هايشان گريز داديد، چنان كه شما را گريزانده بودند. با تير، آنان را به درماندگى كشتيد، و با نيزه زديد. (ديدم كه) اين يك، آن ديگرى را مى راند، همچون شترانى تشنه و رانده شده، كه از بركه هاى خود بازداشته، و از آبشخورهاى خود منع شده اند.

خطبه 107-حادثه هاى بزرگ

كه خطبه اى حماسى است
سپاس خدايى را كه به آفرينش آفريدگان، خويش را بر آنان متجلى ساخت. و با دليلهاى روشن خويش، بر دلهاى آنان، پديدار شد. آفريدگان را بى هيچ انديشه اى آفريد. زيرا كه انديشيدن، از لوازم كسانيست، كه ضمير، (و حسهاى جسمى) دارند، و پروردگار، در ذات خويش، از »ضمير« مبراست. و داناييش، ژرفاى نهانى ها را شكافت، و به پيچيدگيهاى دشوار پنهانى ها احاطه يافت.

و از اين خطبه است در ذكر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: پروردگار، او را از تبار پيامبران سلسله ي نسب حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت ابراهيم عليه السلام مي رسد. و از چراغدان روشنى، و پيشانى سربلندى، و از دل سرزمين بطحاء.

وادي مكه. (از ميان كسانى كه) همچون چراغها (در دل تاريكى) و (همانند) چشمه هاى حكمت بودند برگزيد.

و از اين خطبه است: (پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) چون پزشكى سيار، كه دانش پزشكى خويش را ارائه مى كند، و مرهمهاى او، بهترين درمانست، و ابزارهاى داغ كردن زخمها را گداخته. (و) مى گذارد، تا به هنگام نياز، آنها را به كار گيرد. در (درمان) دلهاى نابينا، و گوشهاى ناشنوا، و زبانهاى لال. در جستجوست، تا خاستگاه هاى بى خبرى و جايگاه سرگردانى را درمان كند. آنان كه نور حكمت را در نيافته اند. و دلهاشان به افروزه ى (مساوى آتش زنه) دانشهاى تابان بر نيفروخته است، پس، آنان، همانند چارپايان چرنده و سنگهاى خاره اند.

به حقيقت، نهانى ها، بر بيداردلان آشكار شد. و راه حق، بر پيراهه روان پديدار. و رستاخيز، چهره گشود. و نشانه ى حق، بر آنان كه به فراست در مى يابند، آشكار شد. چه شده است؟ كه شما را كالبدهايى بى روح، و روح هايى بى كالبد مى بينم و پارسايانى بى خير و نيكى و بازرگانى بى سود، و

بيدارانى خوابزده، و حاضرانى غايب، و نگرندگانى كور و شنوندگانى كر، و گويندگانى لال، پرچم گمراهى بر پايه ى خود ايستاده. و شاخه هاى آن، پراكنده شده، به پيمانه اش، شما را مى پيمايد، و به ضربه ى تند، برگ شما را مى ريزد كنايه از اين كه: شما را در اختيار مي گيرد. رهبر آن، از دين بيرونست، و بر گمراهى استوار. و در آن روز، از شما باقى نماند جز، سفله هايى، همانند تفاله هايى كه در ته ديگ مى ماند. يا غبار، كه (از جامه اى، يا) كيسه اى تهى شده بر مى خيزد. شما را همانند پوست دباغى شده، مى مالد، و چون محصول درو شده، مى كوبد. و مومنان را از ميان شمارهايى مى بخشد، همچنان كه پرنده، دانه هاى درشت را از ميان دانه هاى لاغر مى چيند.

اين راه ها، شما را به كجا مى برد؟ و تاريكى ها، چگونه شما را سرگشته مى دارد؟! و آرزوهاى دروغين، شما را به فريب مى گيرد؟ شما، از كجا آورده شده؟ و به كجا برده مى شويد؟ هر فرصتى را سرنوشتيست، و هر غيبتى را بازگشتى. پس، به سخن مرد خداشناس خويش، گوش كنيد! و دلهاتان را پيش او حاضر كنيد! و چون به شما فرياد زند، بيدار شويد! و ديدبان، بايد به مردم خويش راست گويد. و جمعشان را جمع دارد، و ذهن خويش را آماده كند. پس، به حقيقت، (ابهام) امور را برايتان شكافت، چنان كه مهره ها را سوراخ كنند و آنچنان كه پوست درخت سلم را بكنند. در آن هنگام، باطل، به ريشه ى خود مى رسد و پا بر جا مى شود، و نادانى بر مركبهاى خود سوار مى شود، و سركشى بزرگ شود، و دعوت كننده ى به حق، كاستى گيرد. و روزگار، حمله كند، چنان كه درنده اى گزنده. و باطل، چون شترى نر، خاموشى فرو گذارد و فرياد در دهد. و مردم، در بدكارى، با هم برادرى كنند، و در دين، از هم، دورى گزينند. و در دروغ، با يكديگر دوستى كنند، و در راستى با يكديگر دشمنى ورزند، و چون چنين شود، فرزند، وسيله ى خشم پدر شود، و باران، داغ شود (و بى فايده) و فرومايگان، بخشندگى كنند و بزرگواران همچون آبى كه به زمين فرو رود، نابود شوند. و مردم آن روزگار، گرگان اند، و فرمانروايانشان، درندگان. و طبقه ى متوسطشان طعمه ى آنان، و نيازمندانشان مردگان، چشمه ى راستى فرونشيند، و دروغ، جوشان شود. دوستى را زبان به كار گيرد، و دلها با هم به ستيز برخيزند، و بدكارى، سبب خويشى شود، و پاكدامنى، موجب شگفتى است. و اسلام، پوستينى خواهد شد، كه آن را وارونه پوشند.

/ 97