خطبه 110-در نكوهش دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بشتابيد به ذكر خدا! كه همانا، آن، نيكوترين ذكرست. و رغبت كنيد! به آنچه كه خدا، به پرهيزگاران وعده داده است. كه وعده ى او راست ترين وعده است. و از راهنمايى پيامبرتان پيروى كنيد! كه بهترين راهنمايى هاست. و به شيوه ى او كار كنيد! كه آن، رهنماترين شيوه هاست.

قرآن بياموزيد! كه آن، نيكوترين سخن است. و در آن، انديشه كنيد! كه (قرآن،) بهار دلهاست. و از روشنى آن، شفا خواهيد! كه قرآن، شفاى سينه هاست. و آن را نيكو بخوانيد! كه سودبخش ترين داستانهاست. و همانا، دانشمندى كه دانش خود را به كار نگيرد، همانند نادان سرگردانى است، كه از نادانى خويش، به هوش نيايد. بلكه، دليل عليه او، از دليل عليه نادان بيشترست. و پشيمانى، با او همراه تر و در نزد خدا (نيز) نكوهيده تر است.

خطبه 110-در نكوهش دنيا

در نكوهش دنيا
اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس، همانا، شما را از دنيا مى ترسانم، و بى گمان، (دنيا) شيرين و سبز و تر است. به شهوتها پيچيده شده است. و با كالاهايى كه به زودى، نابود مى شوند، از در دوستى در مى آيد. و با اندك (چيزى) به شگفتى وا مى دارد. و براى آرزوها، خويش را آراسته و در راه فريب، خود را زينت داده است. سرور و نعمتش پايدار نيست، و از درد و رنج آن، آسوده نمى توان زيست. بس فريبنده و زيان رسانست. دگرگون كننده است، و نيست شونده، نيستى پذير و تباهگر. شكمباره ايست كشنده. چون، آرزومندان دنيا، در آن، به منتهاى كام خويش رسيدند، از آنچه خداى تعالى فرمود، در نمى گذرد كه: »به آبى ماند، كه از آسمان فرو فرستاديم، و به آن آب، درختان و نباتات گوناگون زمين، در هم پيچيده و خرم برويد، سپس، صبحگاهى، همه، در هم شكسته و خشك شود، و به دست بادهاى رويدادى، زير و زبر گردد. خدا بر هر چيز در عالم، اقتدار كامل دارد.« قرآن كريم: 18-45. هيچ انسانى، در شادى و نعمت نبوده است، مگر آن كه در پى آن، به بغضى گلوگير، دچار شده است. و در شادى هايش، به اقبالى نرسيده است، كه دنيا، او را ادبارى نداده. و باران ملايم و وافرى را بر كسى نباريده است، مگر آن كه تند باران رنج و بلا را بر او فرود آورده است. و سزاوار دنياست، كه بامدادان، كسى را يارى دهد، و شامگاهان، او را نشناسد. اگر گوشه اى از آن، خوشگوار و شيرين باشد، بخش ديگر آن، تلخ

و وباخيز مى شود. هيچ انسانى، از نعمت و وسعت عيش زندگى دنيا بهره نمى گيرد، مگر آن كه بارى از رنج و سختى، به دوشش نهد، و شبى را به آسايش، سر بر پر خويش ننهد، مگر آن كه روز خويش را بر پرهاى پيشين بال، به بيم آغاز كند. فريبنده اى سخت فريبكارست، و هر چه در اوست، فريبى بيش نيست. نيست شونده ايست، كه هر چه در اوست، نيست مى شود، جز تقوا، در (ديگر) توشه هاى دنيا، هيچ خيرى نيست. آن كه به اندك دنيا بسنده كند، از امن و آسايش بيشترى بهره دارد. و آن كه از دنيا بيشتر بهره گيرد، مايه هاى هلاك او بيشترست، و به زودى، از دست خواهد داد. و چه بسيار كسان كه به دنيا اعتماد كرده و دنيا، آنها را به درد و رنج گرفتار ساخته است. و چه بسيار آرامش يافتگان را كه به ناگاه، به زمين زده است. و چه بسيار صاحب شكوهانى را كه به حقارت انداخته، و چه بسيار متكبران را كه به خوارى آورده! چيرگى دنيايى، دگرگون مى شود، و خوشى و شادمانى آن تيرگى مى پذيرد، و گوارائيش شور است، و شيرينش تلخ، و خوراكيهايش زهرآگين، و وسايلش پوسيده، زنده اش در معرض مرگ است، و تندرستش در آماج، بيمارى، فرمانروائيش از دست رفته، توانمندش شكست خورده، بهره مند از نعمت بسيارش، به نكبت دچار آمده، همسايه اش ساكن در دنيا. غارت شده. آيا، در خانه هاى كسانى كه پيش از شما مى زيستند، زندگى نمى كنيد؟ (آنان كه) بيش از شما زيستند، و آثارشان پاينده تر بود و آرزوهاشان درازتر، و شمارشان از شما فزونتر و سپاهيانشان انبوه تر. دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى!! و خويش را بدو بخشيدند، چه بخشيدنى!! آنگاه، بى هيچ توشه اى كه با خويش برند، يا چارپايى كه بر آن نشينند، كوچ كردند. آيا به گوشتان رسيده است، كه دنيا، به مالى سربها، جان يكى از آنها را بخشيده باشد؟ يا به يارى رساندنى، آنها را يارى داده باشد؟ يا، از براى آنها، همنشين خوبى بوده باشد؟ بلكه آنان را به آفتهاى كشنده در بر گرفت. و با پيش آمدهاى دردناك، سستشان كرد. و به بلاها و مصيبتها خوارشان داشت. به خواريشان درافكند و بينى هاشان را به خاك ماليد، و پايمال سختى هاشان كرد. و رويدادهاى روزگار را يارى داد، تا بر آنها فرود آيند. پس، به حقيقت، ديديد، كه دنيا، به فروتنان خويش، و آنان كه بر او اعتماد كردند، ناآشنايى نشان داد، تا آنگاه، كه براى هميشه از آن، كوچ كردند و آيا جز گرسنگى، توشه ى ديگرى زاد راه آنان كرد؟ و يا جز تنگى و سختى بر آنان فرود آورد؟ و يا جز تيرگى، نورى فرا راه آنان داشت؟ و يا جز پشيمانى از پس آنان فرستاد؟ آيا چنين دنيايى را بر مى گزينيد؟، يا آنرا پشتوانه ى خويش مى سازيد؟ و يا، بر آن، آز مى ورزيد؟ پس، دنيا، چه خانه ى بديست!! براى كسى كه بر آن، بدگمان نيست، و يا در آن، ترسى به خود، راه نمى دهد. و بدانيد! (كه) مى دانيد. كه دنيا را ترك گفته، از آن، كوچ مى كنيد. و در دنيا، از سخن كسانى پند گيريد! كه گفتند: »چه كسى نيرومندتر از ماست؟« آنها، به

گورهاشان برده شدند، و آنان را »سوار« نمى نامند زيرا، «سوار» كسي ست، كه اختيار داشته باشد، و رد مركب خويش، تصرف كند، و مرده، چنين اختياري ندارد. و در گورها فرود آورده شدند، و آنها را »ميهمانان« نمى خوانند. از سطح زمين: گورها، و از خاك: كفنها، و از استخوانهاى پوسيده: همسايگان، براى آنان، نهاده شد. همسايگانى كه دعوتى را پاسخ ندهند، و ستمى را باز ندارند، و ندبه و ناله ى ديگران را به چيزى نمى نگرند. اگر باران بر آنان بارد، شاد نشوند، و اگر تنگدستى به آنان روى آرد، نوميد نشوند، گرد آمدگانند و تنها، همسايگانند و از هم دور. به هم نزديكند، و از هم ديدار نكنند. نزديكانند و به هم نزديك نشوند. بردبارانى هستند، كه كينه هاشان از ميان رفته است. نادانانى كه كينه هاشان مرده است. كسى را از درد و اندوهشان، باكى نيست. و كسى را اميدى به ياريشان نه. به داد و ستدى، روى زمين دادند و درون آن گرفتند. و عرصه اى گشاده دادند و (گورى) تنگ ستاندند خانمان خويش دادند و غربت گزيدند، و روشنى دادند و تاريكى گرفتند. (عريان) به عرصه ى خاك آمدند، چنان كه (برهنه) از آن، جدا شدند. از دنيا، با كردارهاشان، به زندگى جاويد، و سراى پايدار كوچيدند. چنان كه خداى تعالى گفت: »آفريدگان را بدان سان باز گردانديم، كه در آغاز آفريديم. وعده ايست، كه به عهده ى ماست، و همانا، انجام دهنده ى آنيم.« قرآن كريم: 104:21.

خطبه 111-درباره ملك الموت

و در آن، فرشته ى مرگ و قبض روح كردن او و ناتوانى آفريدگان را از توصيف خدا ياد كرده است.

آيا، داخل شدن فرشته ى مرگ را به خانه اى، حس مى كنى؟ و آيا، آنگاه كه جان كسى را مى گيرد، او را مى بينى؟ و چگونه، روح كودكى را كه در شكم مادرش است، مى گيرد؟ آيا، از برخى از اندامهاى مادر، داخل مى شود، يا دعوت او را به اجازه ى خدا مى پذيرد؟ يا در اندرون مادر، با جنين جاى گرفته است؟ كسى كه از وصف آفريده اى همچون خويش، درمانده است، چگونه تواند، تا خداى خويش را توصيف كند؟

خطبه 112-در نكوهش دنيا

در نكوهش دنيا
شما را از دنيا دورباش مى دهم، كه از آن شما نيست. و سرايى نيست كه بتوان در آن فرود آمد،

و نه برآرنده ى آرزوهاست. خود را به فريبها آراسته و ديگران را به زينت خويش فريفته است. خانه ايست كه خداوندش، به خوارى در آن مى نگرد، حلالش به حرام آميخته است، و نيكيش به بدى، و زندگيش به مرگ، و شيرينيش به تلخى. خداى تعالى، آن را براى برگزيدگان خويش، از كدورتها نپالوده است، (اما،) آن را بر دشمنان خويش، دريغ نكرد، خوبى آن، دورى گزيده است و بديش حاضر. گرد آورده اش پراكنده شود و فرمانروائيش بازگرفته و آباد شده اش، به ويرانى گرايد. پس، سرايى كه شكست خورد و به ويرانى رسد، نيكوسرايى نيست. و عمرى كه چون توشه اى پايان پذيرد، (نه نيكو عمريست) و روزگارى كه همچون راه پيمودن مسافرى سپرى شود، (نه نيكو روزگاريست). به انجام رساندن آنچه را كه خدا از شما خواسته است، هم از او بخواهيد. و از او درخواست كنيد، اداى حقى را كه از شما خواسته است.

دعوت مرگ را به گوشهاتان بشنويد! پيش از آن كه به آن، فراخوانده شويد. دلهاى از دنيا گوشه گيران، مى گريد، گرچه به ظاهر بخندند. و اگر شادمانه باشند، اندوهشان شدت گيرد. چون ديگران، به داده هاى خدا بر ايشان غبطه خورند، بغضشان بر خويش، فزونى گيرد. به حقيقت، ياد مرگ، از دلهاتان رفته و آرزوهاى دروغين بر شما راه يافته است. و دنيا، بيش از آخرت مالكتان شده است. و جهان گذران، آخرت را از يادتان برده است. همانا، شما، برادران دينى يكديگريد. و شما را جز پليدى هاى درونى، و بدى باطن، پراكنده نساخته است. از اين رو، به يارى هم نمى شتابيد، و خيرخواه يكديگر نيستيد. به هم بخشش نمى كنيد، و يكديگر را دوست نداريد. شما را چه مى شود؟ كه به اندكى از دنيا شاد مى شويد، و بسيارى از آخرت را محروم مى مانيد، و اندوهگين نمى گرديد. و چون اندكى از دنيا را از دست دهيد، نگران شويد. چنان كه آن، از چهره هاتان آشكار شود، و ناشكيبى تان، بدانچه از دست داده ايد پديدار گردد. گويى دنيا، سراى پايدار شماست. و گويى كالاى آن، بر شما جاويد خواهد ماند، و هيچ چيز، شما را باز نمى دارد، كه عيب برادر خويش را رو در روى او بگوييد. جز به ترس از اين كه او نيز مقابله ى به مثل كند. در واگذارى دنيا و دوستى آخرت، با هم يكدل شده ايد. دين يكايك شما، اقرار به زبان، و مخالفت دل است. رفتار شما، همانند رفتار كسيست، كه از كار خويش فراغت يافته و خشنودى سرور خود را فراهم آورده است.

خطبه 113-در اندرز به مردم

و در آن، اندرزهاييست، مردم را
سپاس خدايى را كه سپاس را از پى نعمت آورده است و نعمت را به شكر پيوند داده. او را به نعمتهايش سپاس مى گوييم. همچنان كه او را بر آزمونش مى ستاييم. و از او، يارى مى خواهيم در هدايت مردمى كه در برابر امر شده ها كند كارند و در نهى شده ها شتابان. و آمرزش مى خواهيم، از آنچه كه دانش او، بدان احاطه دارد، و كتابش آن را شمارش كرده است. دانشى كه كوتاهى بدان راه ندارد، و كتابى كه به همه چيز احاطه دارد، و هيچ چيز، در آن، فروگذار نشده. و به او، ايمان مى آوريم، ايمان آوردن به كسى كه نهانى ها را مى بيند، و بر آنچه وعده داده شده است، آگاهست. ايمانى كه پاكيش، شرك را نفى مى كند، و يقينش، شك را از ميان مى برد. و گواهى مى دهيم، بر اين كه خدايى نيست، جز خداى يكتا، كه شريكى ندارد. و به اين، كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده ى اوست. دو شهادتى كه گفتار را بالا مى برد، و كردار را بلندى مى بخشد. و ترازويى كه اين دو، در آن نهاده شوند، سبك نباشد، و ترازويى كه اين دو (شهادت) از آن برداشته شود، سنگين نگردد.

(اى) بندگان خدا! شما را به پرهيز (از خشم خدا) سفارش مى كنم. (تقوايى،) كه توشه ى آخرت است، و پناهگاه (رستگارى) است. توشه اى كه (شما را به سر منزل) رساند، و پناهگاهى كه به رستگارى انجامد. كسى فرا خواند، كه بهترين بود، براى فراخواندن. و بهترين كسى آن را فهميد، و فرا گرفت. پس، فراخواننده، دعوت را شنواند، و شنونده، رستگار شد.

(اى) بندگان خدا! همانا، كه پرهيز (از خشم خدا) اولياى خدا را از كارهاى حرام بازداشت، و دلهاى آنان را با ترس از خدا، همراه كرد. چنان كه شبهاشان به بيدارى گذشت و گرماى روزشان به تشنگى سپرى شد. آنان، آسايش را در رنج يافتند و سيرابى را در تشنگى، سرآمدن زندگى را نزديك شمردند، و در كردار نيك، پيشدستى كردند و آرزو را دروغ شمردند، و مرگ را پيش چشم داشتند. پس، اين دنيا، سراى نابودى و رنج است، و دگرگون شونده و عبرت آميز. از جمله ى اسباب فنا و نيستى اش، آن كه روزگار، تير خويش را در كمان نهاده است. و تيرهايش به خطا نمى روند. و جراحتهايش، درمان نپذيرد. زنده را به مرگ مى زند، و تندرست را به بيمارى. و نجات يافته را به تباهى. خورنده ايست، كه سيرى نپذيرد، و آشامنده ايست كه تشنگين فرو ننشيند. و رنج آور آنست كه گرد آورد آنچه را كه نخورد، و بسازد آنچه را كه در آن آرام نگيرد. آنگاه، به سوى خدا مى رود، بى آن كه مالى با خود ببرد، يا بنايى را انتقال دهد، و از دگرگونى هايش،

آن كه ببينى: آن كس كه در او به ترحم مى نگريستند، بر او، رشك برند و آن كه بر او غبطه مى خوردند، بر او، رحم آرند. و آن، نيست، مگر آن كه: نعمتى رفته و عذابى فرود آمده است. و از اندرزهاى دنيا، آنست كه آدمى، به آرزوهاى خويش نزديك شود، پس، اجل، رشته ى آرزوهايش ببرد. آنگاه، نه آرزو برآورده مى شود و نه آدمى (از مرگ،) رها. پاك خدايا! شادى دنيا، چه فريبنده است!! و سيرابيش چه تشنگى آور!! و سايه اش، چه گرم و سوزنده است!! نه آينده باز داشته شود، و نه گذشته بازگردد. پس، پاك خدايا! چه نزديك است زنده به مرده، به سبب پيوستن زنده به مرده. و چه دور است مرده از زنده!! زيرا، مرده از زنده باز بريده است.

همانا كه هيچ چيزى بدتر از »بدى« نيست، مگر آن بدى كه در كيفر بدى باشد. و هيچ چيزى بهتر از »نيكى« نيست، مگر پاداشى كه بر خوبى مقرر است. و هر چيز دنيا، آوازه اش، از ديدنش بزرگتر است. و هر چيزى از آخرت، ديدنش بزرگتر از آوازه اش. پس، ديدنى (هاى آخرت) و (نهانى هاى) غيب را به شنيدن، بسنده كنيد! و بدانيد! كه از دنيا كم شود، و به آخرت افزايد، نيكوتر از آن است، كه از آخرت كم شود، و به دنيا افزايد. و چه بسيارند، كاستى يافته هاى سودآور، و فزونى يافته هاى زيانمند. همانا، آنچه كه به آن فرمان داده شده ايد، بسى گسترده تر است، از آنچه كه باز داشته شده ايد. و آنچه كه بر شما رواست، بيش از آنهاست كه بر شما نارواست. پس، براى آنچه بيشترست، كمتر را فروگذاريد! و آنچه را كه بر انجام آن، در تنگنائيد. به خاطر چيزهايى كه بر انجام آنها در گشايشيد، فرو گذاريد! به حقيقت خداوند، عهده دار روزى شماست. پس، به يقين، نبايد، آنچه براى شما تضمين شده است، در نزد شما، سزاوارتر از آن چيزى باشد، كه عمل به آن بر شما مقرر است. با اينهمه، به خدا سوگند! كه شك، به شما روى آورده است و (فساد اوهام،) به يقينتان درآميخته. چنان، كه گويى آنچه از سوى خدا تضمين شده است، رسيدن آن، بر شما واجب است. از عهده يتان برداشته شده است. پس، در عمل، پيشدستى كنيد! و بترسيد! از آمدن ناگهانى اجل. زيرا، آنچنان كه به بازگشت روزى (از دست رفته) مى توان اميد داشت، به بازگشت عمر (بر باد رفته) نمى توان اميدوار بود. رزقى كه امروز از دست رود، اميدست كه فردا بيفزايد و اما، اينك، اميدى به بازگشت ديروز گذشته ى عمر نيست. به آينده، اميدواريست، و در گذشته، نوميدى. پس، از (خشم) خدا بترسيد! چنان كه بايد. و نميريد! مگر آن كه به مسلمانى درگذريد.

/ 97