خطبه 126-درباره تقسيم بيت المال
زمانى كه به تندى از او پرسيدند كه: چرا عطا و بخشش (بيت المال) را به تساوى بخش مى كند، ايراد فرمود:مرا فرمان دهيد، تا به ستم يارى بخواهم از كسى كه بر او فرمانروا شده ام؟ خدا را سوگند! تا گردش روزگار پايدارست، و تا ستاره اى، در پى ستاره ى ديگرست، صنعت شريطه. چنين نكنم. اگر مال (بيت المال) از آن من بود، نيز به تساوى بخش مى كردم. و چگونه كه اينك، مال، از آن خداست. آگاه باشيد! كه بى حقى، مال را بخشيدن، پراكندن آنست و اسراف كردن. و اسراف كننده را در دنيا بالا مى برد و در آخرت، فرو مى نهد. و در نزد مردم گرامى مى سازد و در نزد خدا خوار مى دارد. و هيچ مردى، مالش را بيجا صرف نكرد، و به آن كه شايستگى نداشت، نداد، مگر آن كه خدا او را از سپاس آنان بى بهره داشت، و محبت آنان، متوجه غير او شد. و اگر روزى، رويدادى بر او پديد آيد، و به ياريشان نيازمند شود، آنان، بدترين يار(ان) و نكوهش كننده ترين دوست(ان)اند.خطبه 127-در خطاب به خوارج
و در آن، برخى از احكام دين را بيان مى دارد، و از خوارج، رفع شبهه مى كند، و حكم حكمين را بى اعتبار مى شمارد.و اگر با من مخالفت مى ورزيد، بدين گمان كه لغزيده و گمراه شده ام، پس، از چه رو، همه ى امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به گمراهى من، گمراه مى شماريد؟ و آنان، را به لغزش من مى گيريد؟ و به گناه من تكفير مى كنيد؟ شمشيرهايتان را كه بر دوشهايتان نهاده ايد، هم بر درستى فرو مى نهيد، و هم بر نادرستى، و با گناه و بى گناه را به هم مى آميزيد. و به حقيقت مى دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم زناكار همسردار را سنگسار كرد، آنگاه، بر او نماز گزارد، و سپس، ميراثش را به ميراثدارانش داد. و كشنده را كشت، و ميراثش را به كسانش داد، و دست دزد را بريد، و زناكار بى همسر را تازيانه زد. سپس، از مال غنيمتى، به آن دو نيز سهم داد، و آنان نيز زنهاى مسلمان را به همسرى گرفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنان را به گناهانشان گرفت، و حق را بر آنان بر پاى داشت، اما بهره شان از اسلام را از آنان باز نگرفت. و نامهايشان را از ميان مسلمانان برنداشت. آنگاه، (اينك!) شما، بدترين مردميد، (از آنان كه) شيطان، ايشان را به بيراهه ى خويش، در انداخته است و به وادى گمراهى خود برده. و به زودى، دو گروه، درباره ى من، هلاك خواهند شد. يكى، دوستى، كه دوستى بسيارش او را به دورى از حق كشاند، (و ديگرى)، دشمنى، كه دشمنى بسيارش، او را به غير حق وادارد، و بهترين مردم، درباره ى من، آنانند كه راه ميانه را برگزينند. پس، اين راه ميانه را همراهى كنيد! زيرا، دست خدا، با جمعيت است، و بپرهيزيد، از پراكندگى!و آن كه از جمع كناره گيرد، سهم شيطانست. به همان سان كه گوسفندى كه از گله جدا شود، از آن گرگ است آگاه باشيد! كسى كه ديگرى را به اين روش فرا خواند، او را بكشيد! حتى اگر دستار مرا بر سر داشته باشد. و همانا، كه حكمها برگزيده شدند، تا آنچه را كه قرآن زنده كرد، زنده كنند، و هر آنچه را كه قرآن ميراند، بميرانند و زنده كردن قرآن، در راستاى آنست، و ميراندنش، جدايى از آن، پس، اگر قرآن، ما را به سوى آنان كشد، از آن، پيروى كنيم. و اگر آنان را به سوى ما كشد، آنان، از ما پيروى كنند.اى بى پدرها! من، كار بدى نكردم، و فريبى در كار شما ننهادم. و حقه اى در كارتان روا نداشتم، همانا، راى همه ى شما، بر اين بود، كه دو مرد، برگزيده شوند (و ما نيز) از آنها پيمان گرفتيم، كه از قرآن در نگذرند، و آن دو، به گمراهى افتادند. و حق را رها كردند، (گرچه) هر دو، به حق بينا بودند. و خواست آن دو، ستم بود، كه به آن، رفتار كردند و پيشتر، از آنان، بر قصد به حق، پيمان گرفتيم. و بد رايى آن دو در حكميت، ميان ما، جدايى افكنده است.خطبه 128-فتنه هاى بصره
از رويدادهاى سخت بصره خبر مى دهداى احنف! گويى او را مى بينم، كه با سپاهى بيرون مى آيد، كه نه غبارى (از رفتنشان برمى خيزد) و نه همهمه اى (دارند) و نه صداى لگام و به هم فشردن دندان اسبان به گوش مى رسد. زمين را به گام، مى كوبند، گويى، گامهاى شتر مرغانست!!شريف رضى گفت: به قيام صاحب الزنج اشاره دارد.سپس (امام عليه السلام) فرمود: واى بر كوچه هاى سرراست، و خانه هاى آراسته تان!! كه بالهايى، چون بالهاى كركسان دارند، و خرطومهايى، چون خرطومهاى فيل(ان) از آنان كه كسى بر كشته شان نمى گريد، و به دنبال گمشده شان نمى گردند، من، دنيا را به رو، درانداخته، و قدر آن را سنجيده ام. و به حقيقت آن، بيناام. گويى آنان را مى بينم!! قومى كه گويى روى هاشان سپرهايى چكش خورده است. جامه هايى از حرير سپيد و ديبا پوشيده، و اسبهاى نيكو را يدك مى كشند. در آنجا كشتار سختى است، چنان كه مجروح بر كشته راه مى رود. و گريخته، كمتر از اسير است.آنگاه، يكى از ياران امام عليه السلام كه از دودمان كلب بود، او را گفت: اى اميرمومنان! ترا علم غيب داده اند؟ و امام عليه السلام خنديد و مرد را گفت:اى برادر كلبى! (آنچه گفتم،) علم غيب نيست. و آن، آموختنيست، كه از صاحب دانش آموخته ام. و علم
غيب، آگاهى به قيامت است. و آنچه كه خداوند سبحان، شمار كرده است به گفته اش (كه): »همانا، علم قيامت، نزد خداست، و او، باران را فروباراند و آنچه در زهدانهاست، مى داند و هيچ كس نمى داند كه فردا، چه، كسب خواهد كرد، و هيچ كس نمى داند كه مرگش، به كدام سرزمين فرا رسد؟ همانا كه خدا، عالم و آگاهست.« قرآن كريم-35:31. و خداوند سبحان، آنچه را كه از نر و ماده، و زشت و زيبا و بخشنده يا بخيل و بدبخت، يا نيكبخت، كه در زهدان هاست مى داند، و (نيز) مى داند كه چه كسى هيزم دوزخ خواهد بود، يا در بهشت، با پيامبران همنشين است. و اين، »علم غيب« است، كه جز خدا، كسى نمى داند. و جز آن، دانشيست، كه خداوند، به پيامبر خويش آموخته است، و او، مرا آموخته. و مرا دعا كرده است كه: سينه ام بتواند، آن را نگاه دارد، و پهلوهايم آن را فراگيرند.
خطبه 129-درباره پيمانه ها
در بحث از پيمانه ها و ترازوها(اى) بندگان خدا! همانا، شما، و آرزوهايتان، مهمانان اين دنياييد، در مدتى معين. و وامدارانى هستيد، كه پرداخت وامتان را خواسته اند. در روزگارى كوتاه، و كردارى كه شمار آن را داشته اند. چه بسيارند، آنان كه پيوسته كار مى كنند و تباه مى سازند! و چه بسيارند كه مى كوشند و زيان مى بينند! و به حقيقت، شما، به روزگارى سر برآورده ايد، كه نيكى، بدان پشت كرده است و بدى، به آن، روى آورده است. و شيطان، به تباه كردن مردم، آز ورزيده است. و اينك! روزگاريست كه آمادگيش نيرو گرفته است. و حيله ورزيش همه گير شده. و شكار گرفتنش آسان شده است. نگاهت را به هر سويى از مردم كه خواهى، بينداز! و آيا، جز نيازمند(ان)ى را مى بينى، كه از نادارى رنج مى برند؟ يا بى نياز(ان)ى كه نعمت خدا را به كفر بدل كرده اند؟ يا بخيل(ان)ى كه به مال خدا بخل مى ورزند؟ يا سركشى كه گويى، گوشش، براى شنيدن اندرز، گران است. برگزيدگان و نيكانتان، كجايند؟ و كجايند آزادگان و كرم پيشگانتان؟ و كجايند آنان كه در كسب و كارشان پرهيزگارى پيشه دارند؟ و آنان كه در كردارشان پاكيزه اند؟ آيا چنين نيست كه همه ى آنان، از اين دنياى پست تيزگرد كدورت آميز،
كوچ كرده اند؟ و آيا شما، در ميان مردمى پست آفريده شده ايد؟ «آفريده شده ايد» ترجمه ي «خلقتم» است، در نسخه ي اساس كار من، در برخي نسخه ها «خلفتم» آمده به معني «جانشين شده ايد». كه از ناسزاواريشان، به هنگام ذكر نامشان، دو لب بر هم نمى افتند. »پس، ما، از خداييم و به سوى او باز مى گرديم.« »فساد آشكار شد.« نه انكار كننده ايست، كه آن را دگرگون كند، و نه بازدارنده ايست، كه آن را باز دارد. آيا، بدين (گونه) مى خواهيد در بهشت خدا، در جوار او باشيد؟ و از گرامى ترين دوستان او، به شمار آييد؟ دور است!! خدا را نمى توان در رفتن به بهشت فريب داد. و جز به اطاعت از وى، خشنوديش را به دست نمى آوريد. نفرين خدا، بر آنان باد! كه ديگران را به نيكوكارى فراخوانند و خود به جا نياورند! و آنان كه ديگران را از زشتكارى باز مى دارند و خود، زشتكارند!
خطبه 130-سخني با ابوذر
به »ابوذر«-كه خدا او را رحمت كند-فرموده است، چون او را (از مدينه) به »ربذه« فرستادند.اى ابوذر! تو براى خدا، خشمگين شدى. پس، به كسى كه برايش خشمگين شدى، اميد دار! اين قوم، كه بر دنياشان، از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش، از آنان ترسيدى، پس، آنچه را كه براى آن، از تو مى ترسند، به آنان واگذار! و براى آن چيزى كه بر آن ترسانى، از آنان بگريز! و چه نيازمندند به آنچه كه از آنان بازداشتى!! و چه بى نيازى، از آنچه كه ترا بازداشتند! و زودا! كه فردا(ى قيامت) سود برنده را دريابى! و بر چه كسى، بيشتر حسد برند؟! و اگر آسمانها و زمينها، بر بنده اى بسته شود، و آن بنده، پرهيزگارى كند، پروردگار، براى او از (آسمانها و زمينها) راه بيرون شدنى قرار دهد. جز حق، با تو انس نگيرد. و جز باطل، از تو نرمد. پس، اگر دنيايشان را مى پذيرفتى، ترا دوست مى داشتند. و اگر از دنيا براى خويش چيزى جدا مى كردى، ترا در امان مى داشتند.خطبه 131-فلسفه قبول حكومت
در بيان علت حكم خواهى اش و وصف امام بحقاى مردمان گوناگون! كه دلهاى پراكنده داريد. بدنهاشان پيداست و خردهاشان از آنان ناپيدا.