خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خواست، تا »شما را بيازمايد، كه كدامينتان، كردارى نيكوتر دارد؟«بخشي از آيه ي هفتم از سوره ي هود )سوره ي 11(.@ پس، كردارهاى نيك خويش را دريابيد! تا، با همسايگان او، در سرايش همراه باشيد. همسايگانى كه پيامبران خويش را با آنان همنشين كرده است و فرشتگانش از آنان ديدار مى كنند، و به بزرگداشت، گوشهاشان را از آواى كم آتش، هماره، نگاه داشته است. و تنهاشان را از آسيب رنج و سختى حفظ كرده. »آن، فضل خداست، كه به هر كه خواهد، بخشد، و خدا، داراى فضلى بزرگست.« قرآن كريم-21:52.

مى گويم، آنچه مى شنويد، و خداست، آن كه براى جان من و شما، از او يارى خواسته شده است. خدا، ما را بسنده است و وكيلى نيكوست.

خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر

آن را به »برج فرزند مسهر طايى« فرمود. و او، چنان كه امام عليه السلام شنيد، گفت: »حكمى نيست، جز از سوى خدا« و او، از خوارج بود.

خاموش باش! كه خدا ترا زشت گرداناد!

يا: خدا ترا از خوبي دور داراد!، يا: خدا ترا بشكناد!. اى دندان پيشين افتاده! به خدا سوگند! كه حق آشكار شد، و تو، در آن، ناتوان بودى. آوايت نهفته بود، تا آنگاه، كه باطل نعره كشيد و تو، همانند شاخ بز، پيدا شدى.

خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران

در وصف پرهيزگاران
روايت شده است، كه دوستى از آن امام عليه السلام كه او را »همام« مى گفتند، و مردى عبادتگر بود، امام عليه السلام را گفت: اى اميرمومنان! صفات پرهيزگاران را بر من، بازگوى! چنان كه گويى بينمشان و امام، در پاسخ وى، درنگ ورزيد. سپس گفت: اى همام! از خدا بترس! و نيكوكار باش! كه »همانا، خداى، با پرهيزگاران و نيك كردارانست.« قرآن كريم-128:15. و همام، بدين سخن، بسنده نكرد، تا او را سوگند داد، پس، امام عليه السلام، خدا را سپاس گفت، و ستود و بر پيامبرش درود فرستاد، و آنگاه، گفت:

اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، خداى تعالى، به هنگام آفرينش آفريدگان، از فرمانبريشان بى نياز بود، و از سركشى شان آسوده. زيرا، نه گناه ورزى گناه ورزان، او را زيانى رساند و نه فرمانبرى فرمانبران، او را بهره اى دهد. روزيهاشان را ميانشان بخش كرد، و آنان را در مراتبشان جاى داد. پس، پرهيزگاران دنيا، صاحبان فضيلت اند، كه گفتارشان از روى راستيست، و جامه هاشان ميانه بها، و شيوه شان فروتنى. چشمها بر هر آنچه خدا حرام داشته است، بر بسته اند، و گوشها، بر دانش سودمند به خويش فرا داشته. در سختى چنانند، كه در آسودگى. و اگر روزگار زندگى، در سرنوشتشان نبود، جانهاشان، چشم به هم زدنى در اشتياق پاداش نيك و بيم كيفر در تنشان پايدار نمى ماند. خدا، در انديشه شان بزرگست، چنان كه جز او، به چشمشان كوچك آيد. بهشت، در باورشان چنانست، كه گويى ديده اند، و در آن، به خوشى مى گذرانند، و دوزخ بر آنان چنانست، كه گويى ديده اند و در آن، عذاب مى شوند. دلهاشان غمگين است، و بديهاشان بى آزار، و تنهاشان لاغرست و نيازهاشان اندك و جانهاشان پاكيزه. روزگارى كوتاه را شكيبا شدند و در پى آن، به آسايشى پايدار رسيدند. تجارتيست پرسود، كه خدايشان برايشان فراهم آورده است.

دنيا، به آنان روى آورد و ايشان روى گرداندند. اسيرشان كرد و جان به فديه دادند و رها شدند. اما، شب هنگام، گامهاى خويش هموار مى دارند و بخشهاى قرآن را به روشنى مى خوانند و با انديشه كردن در آن، خويش را غمگين مى سازند و به هيجان مى آيند و با آن، داروى درد نادانى خويش را بر مى انگيزند. و چون به آيه اى برخورند، كه اشتياقشان را برانگيزد، به آز، بر آن تكيه كنند، و جانهاشان، به اشتياق، به آن، روى آورند. و پندارند كه آنچه بدان برانگيخته شده اند، اينك! پيش رويشان است. و چون به آيه اى رسند، كه آنان را به بيم دچار سازد، گوش دلشان را بدان گمارند، و گمان برند، كه آواى فروزش آتش دوزخ، و تندى آن، در بيخ گوشهاشانست. از ميان خم شوند، گونه ها و كفها و زانوها و »اطراف قدم« انگشتان پا كه به هنگام سجده بر زمين نهاده مي شود. بر زمين نهاده، رهايى خويش از خدا خواهند. و اما، به روز، آنان، مردمانى، بردبار، دانا، و پرهيزگارند، كه بيم از خدا، آنان را تراشيده است، همانند تيرها كه تراشيده شوند، چنان كه بيننده پندارد كه بيمارند، و بيمار نيند، و گويد: ديوانه شده اند.

اما، كارى بزرگ، بدانان در آميخته است. كه از كارهاى اندك خويش، خشنود نيند، و بسيار را بسيار ندانند.

پس خويش را متهم دارند. ترسان كردارهاى اندك خويشند. اگر يكى از آنان، ستوده شود، از آنچه او را گويند، ترسد و گويد: من، بيش از ديگرى، به خويش آگاهم و پروردگارم. بيش از خودم، به من آگاهست. خدايا! بدانچه گويند، مرا مگير! و مرا بهتر از آن كن! كه پندارند و بدانچه ندانند، بر من ببخش!

و از نشانه هاى يكى از پرهيزگاران، آنست كه در دين تواناست و در خوشخويى دورانديش و در ايمان، به يقين رسيده و به دانايى آزمند و در بردبارى دانا، و در توانگرى ميانه رو، و در بندگى فروتن و در نيازمندى، به ظاهر توانگران آراسته، و در سختى شكيبا، و در خواستن، جوياى حلال، و در هدايت و رهنمايى، پرنشاط، و از آزمندى دورى جوى. نيكو كردارست و از خدا، ترسان. روز را به پايان برد و همتش در سپاسگزارى به كار رود. و شب را به روز رساند و كوشش او به ذكر، به كار رود. شب را ترسان گذراند و روز را به شادمانى. ترسان، از آن كه بيم داده شده ى غفلت است و شادمان از آنچه از بخشش خدا بهره ى اوست. اگر در آنچه ناخوش دارد، نفسش از او فرمان نبرد، او

نيز نفس خود را در آنچه دوست دارد، فرمان نبرد. روشنى چشمش در چيزهاى پايدارست و از هر آنچه كه ناپايدارست، دورى جويد. شكيبايى را به دانائى و علم را به عمل درآميزد. مى بينى اش، با آرزويى كوتاه، لغزشى اندك، دلى فروتن، نفسى قانع، خوراكى كم، كارى آسان، دينى پاس داشته، شهوتى مرده، خشمى فروخورده، مردم به نيكويى او چشم داشته و از بديش آسوده. اگر در ميان بيخبرانست، از يادآوران خداست، و اگر در ميان يادآوران خداست، از بيخبران نيست. چون كسى به او ستم كند، در گذرد، و به آن كه او را محروم دارد، بخشد. و به آن كه از او ببرد، پيوندد. از بد زبانى به دور است، و در سخن نرمگوست كار ناپسند از او ديده نشود، و كردار نيكش، آشكارست. نيكى اش روى آورده است و بديش روى گردانده. در سختيهاى سخت، پريشان نگردد. و در ناخوشيها شكيباست. و در ناگواريها صبور. به آن كه او را دشمن دارد، ستم نكند و به آنچه دوست دارد، گناه نورزد. به حق اعتراف كند، پيش از آن كه بر آن، گواه آرند. آنچه را كه به او سپارند، تباه نسازد، و آنچه را كه به يادش آرند، از ياد نبرد. كسى را با لقبهاى زشت ياد نكند، و به همسايه زيان نرساند و به مصيبتهاى ديگران شاد نشود و به راه باطل گام ننهد و از راه حق به در نرود. چون خاموش نشيند، خاموشيش، او را اندوهگين نسازد. و اگر بخندد، آوايش بلندى نگيرد. و چون بر او ستم رود، شكيبايى كند، تا خدا، داد او بخواهد. نفسش از او به رنج است و مردم از او به آسودگى. نفس خويش را از بهر آسايش آخرت، به رنج افكند، و از خويش به مردم راحتى رساند. از هر كه دورى كند، به پاس زهدورزى و پاك داشتن خويش از آلودگيهاست. و نزديكيش به هر كس، به سبب نرمخويى و مهربانيست. دوريش به انگيزه ى خودپسندى و خويش بزرگ پندارى نيست، و نزديكيش ريشه در نيرنگ ندارد.

(راوى) گفت: همام از هوش برفت، و هم در آن بيهوشى، از دنيا بشد.

و اميرمومنان عليه السلام فرمود: خدا را سوگند! به حقيقت، كه از رويداد اين حال، بر وى مى ترسيدم. و آنگاه گفت: آيا اندرزهاى رسا، به آنان كه شايسته اند، چنين كند؟
و گوينده اى، او را گفت: اى اميرمومنان! پس، حال تو چيست؟ چرا باعث مرگش شدي؟.

پس، امام عليه السلام فرمود: هر اجلى را هنگاميست، كه از آن، در نگذرد، و سببيست، كه از آن، تجاوز نكند، باز ايست! و زين پس، از اين گونه مگوى! كه شيطان به زبانت دميد.

خطبه 185-در وصف منافقان

در وصف دورويان
خداى را سپاس گوييم، كه ما را توفيق فرمانبرى از خويش داد، و از گناه، بازداشت. و از او خواهيم، تا نعمت خود، بر ما كامل گرداند، و دست ما را به ريسمانش درآويزد. و گواهيم بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و پيامبر اوست. كه به پاس خشنودى وى، به سختيها روى آورد، و هر اندوهى را جرعه جرعه نوشيد. و خويشانش بر او، پايدار نماندند، دوران بر او گرد آمدند، و عربان، مهار گسيخته، روى به او نهادند، و براى جنگ با وى، به شكمهاى شتران خويش زدند. تا، آن كه از دورترين سراى، و دورترين جاى ديدار، به عرصه ى دشمنى اش، فرود آمدند.

اى بندگان خدا! شما را به پرهيز از خشم او سفارش مى كنم. و از دورويان، دورباشتان مى دهم، كه آنان، گمراهان گمراه كننده اند، و لغزندگان لغزاننده. به گونه گون، رنگ، گردانند و هر روز، به راهى روند. شما را در پيروى از خويش، به هر وسيله استوار دارند، و در هر كمينگاه، به كمين شما نشسته اند. دلهاشان به دشمنى، بيمارست و رخسارشان از كينه، بى غبار. در پنهانى راه روند، همانند كسى كه در ميان درختان انبوه جنگل مى جنبد. وصفشان به درمان ماند، و گفتارشان بهبودى دهد. و كردارشان درد بى درمانست. به آسايش ديگران حسد ورزند، و به رنج ديگران افزايند، و اميدواران را نوميد سازند. در هر گذرى به خاك افتاده اى دارند، و در هر دلى همدلى. و براى هر اندوهى اشكى. به يكديگر ستايش به وام دهند، و در انتظار تلافى اند. چون از كسى بخواهند، اصرار ورزند، و اگر نكوهش كنند، (عيبهاشان را) آشكار كنند، و چون به فرمانروايى رسند، اسراف ورزند، هر حقى را باطلى آماده دارند. و براى هر استوارى، نااستوارى يى. و براى هر زنده اى، كشنده اى. و براى هر درى، كليدى. و براى هر شبى، چراغى. آزمندى نوميدانه را وسيله سازند، تا بازار خويش را به پا دارند، و كالاى بى رواج خود را رواج دهند. سخن گويند و در دلها شبهه افكنند. و چون چيزى را توصيف كنند، آن را بيارايند. راه را به ديگران آسان جلوه دهند، اما، تنگنايش را كج كنند (تا بر گذرنده دشوار شود و او را هلاك سازد.) پس، آنان، گروه شيطانند، و زبانه ى آتش. »آنان، گروه شيطانند. آگاه باشيد! كه پيروان شيطان، زيانكارند.« قرآن كريم-بخشي از آيه ي نوزدهم، از سوره ي مجادله.

خطبه 186-در ستايش خدا و پيامبر

خدا را سپاس مى گويد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مى ستايد و (مردم را) اندرز مى دهد.

سپاس خدايى را كه از قدرت و بزرگى عظمتش، چنان آثارى را آشكار ساخت، كه شگفتيهاى قدرتش، چشمها را به تحير واداشت. و انديشه ها را از شناخت حقيقت صفت خويش، بازداشت.

گواهى دهم، كه جز خداى يكتا، خدايى نيست. گواهى يى انگيخته از ايمان، و باورى بى گمان از ريا و به اخلاص و فرمانبرى. و گواهى دهم بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده ى اوست. و آنگاه او را فرستاد، كه نشانه هاى رستگارى و راه هاى دين، فرسوده و زدوده شده بودند. پس، حق را آشكار ساخت. و مردم را اندرز داد، و به راستى و درستى، رهنمون شد. و به ميانه روى فرمان داد. درود خدا بر او و دودمان وى باد!

اى بندگان خدا! بدانيد! كه شما را بيهوده نيافريده است و بيهوده رها نساخته. اندازه ى نعمتهاى خود را بر شما مى داند و بخشش خويش را به شما برشمرده. فتح و پيروزى از او خواهيد! و در كردارهاى خويش رستگارى از او. خواسته ى خويش، از او خواهيد! و بخشش از او! كه پرده اى شما را از وى باز نداشته است و درى بر شما بسته نيست. و او، به هر جا و هر زمان، هست و با هر انس و جنى. بخشش، (نعمتهاى) او را رخنه دار نمى كند، و آن را كم نمى سازد. خواستن خواهنده اى، نعمت او را نابود نمى دارد، و آرزومندى به پايان نعمتهايش نمى رسد. و كسى، او را از پرداختن به ديگرى باز ندارد. و آوايى او را از آواى ديگر غافل نسازد. و بخشيدن، او را از گرفتن باز ندارد. و خشم، او را از مهربانى دور نكند. و مهربانى، او را از كيفر دادن به فراموشى نيندازد. و پنهان بودنش، مانع آشكاريش نيست. و آشكار بودن، او را از نهان بودن، جدا نكند. نزديكست و دور. بالا و پايين. آشكار و پنهان. و پنهان و آشكار و جزا دهنده و جزا داده نشده. آفريدگان را به انديشه نيافريد. و به ملال، از آنان يارى نخواست.

اى بندگان خدا! شما را به پرهيزگارى و ترس از او سفارش مى كنم. كه آن، مهارست و بر پاى دارنده. پس، به بندهاى استوار آن، بياويزيد!

و به حقايقش چنگ زنيد! كه شما را به فراخاى زندگى و عرصه هاى توانگرى و پناهگاه هاى استوار و سرزمينهاى عزت و بزرگى، مى برد، در »روزى كه چشمها، در آن، خيره و حيرانست.« بخشي از آيه ي چهل و دوم، از سوره ي ابراهيم عليه السلام. و همه جا تاريك، و قطارهاى شتران ده ماهه ى آبستن، بى سرپرست، رها مى شوند، و در صور دميده مى شود. بدانگاه، هر جانى، از تن به در رود، و هر زبانى، لال گردد. بلنداى كوه ها، پست شود، و خاره سنگهاى استوار فرو ريزد، و نرمى سنگهاى سخت آن، چون سرابى لرزان به نظر آيد و جايگاه كوه هاى آن، زمينى هموار شود. شفاعتگرى نماند كه شفاعتگرى كند، و خويشاوندى نه، كه بهره اى رساند و پوزش خواهى نيز سودمند نيفتد.

/ 97