خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر
آن را به »برج فرزند مسهر طايى« فرمود. و او، چنان كه امام عليه السلام شنيد، گفت: »حكمى نيست، جز از سوى خدا« و او، از خوارج بود.خاموش باش! كه خدا ترا زشت گرداناد!يا: خدا ترا از خوبي دور داراد!، يا: خدا ترا بشكناد!. اى دندان پيشين افتاده! به خدا سوگند! كه حق آشكار شد، و تو، در آن، ناتوان بودى. آوايت نهفته بود، تا آنگاه، كه باطل نعره كشيد و تو، همانند شاخ بز، پيدا شدى.خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران
در وصف پرهيزگارانروايت شده است، كه دوستى از آن امام عليه السلام كه او را »همام« مى گفتند، و مردى عبادتگر بود، امام عليه السلام را گفت: اى اميرمومنان! صفات پرهيزگاران را بر من، بازگوى! چنان كه گويى بينمشان و امام، در پاسخ وى، درنگ ورزيد. سپس گفت: اى همام! از خدا بترس! و نيكوكار باش! كه »همانا، خداى، با پرهيزگاران و نيك كردارانست.« قرآن كريم-128:15. و همام، بدين سخن، بسنده نكرد، تا او را سوگند داد، پس، امام عليه السلام، خدا را سپاس گفت، و ستود و بر پيامبرش درود فرستاد، و آنگاه، گفت:اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، خداى تعالى، به هنگام آفرينش آفريدگان، از فرمانبريشان بى نياز بود، و از سركشى شان آسوده. زيرا، نه گناه ورزى گناه ورزان، او را زيانى رساند و نه فرمانبرى فرمانبران، او را بهره اى دهد. روزيهاشان را ميانشان بخش كرد، و آنان را در مراتبشان جاى داد. پس، پرهيزگاران دنيا، صاحبان فضيلت اند، كه گفتارشان از روى راستيست، و جامه هاشان ميانه بها، و شيوه شان فروتنى. چشمها بر هر آنچه خدا حرام داشته است، بر بسته اند، و گوشها، بر دانش سودمند به خويش فرا داشته. در سختى چنانند، كه در آسودگى. و اگر روزگار زندگى، در سرنوشتشان نبود، جانهاشان، چشم به هم زدنى در اشتياق پاداش نيك و بيم كيفر در تنشان پايدار نمى ماند. خدا، در انديشه شان بزرگست، چنان كه جز او، به چشمشان كوچك آيد. بهشت، در باورشان چنانست، كه گويى ديده اند، و در آن، به خوشى مى گذرانند، و دوزخ بر آنان چنانست، كه گويى ديده اند و در آن، عذاب مى شوند. دلهاشان غمگين است، و بديهاشان بى آزار، و تنهاشان لاغرست و نيازهاشان اندك و جانهاشان پاكيزه. روزگارى كوتاه را شكيبا شدند و در پى آن، به آسايشى پايدار رسيدند. تجارتيست پرسود، كه خدايشان برايشان فراهم آورده است.دنيا، به آنان روى آورد و ايشان روى گرداندند. اسيرشان كرد و جان به فديه دادند و رها شدند. اما، شب هنگام، گامهاى خويش هموار مى دارند و بخشهاى قرآن را به روشنى مى خوانند و با انديشه كردن در آن، خويش را غمگين مى سازند و به هيجان مى آيند و با آن، داروى درد نادانى خويش را بر مى انگيزند. و چون به آيه اى برخورند، كه اشتياقشان را برانگيزد، به آز، بر آن تكيه كنند، و جانهاشان، به اشتياق، به آن، روى آورند. و پندارند كه آنچه بدان برانگيخته شده اند، اينك! پيش رويشان است. و چون به آيه اى رسند، كه آنان را به بيم دچار سازد، گوش دلشان را بدان گمارند، و گمان برند، كه آواى فروزش آتش دوزخ، و تندى آن، در بيخ گوشهاشانست. از ميان خم شوند، گونه ها و كفها و زانوها و »اطراف قدم« انگشتان پا كه به هنگام سجده بر زمين نهاده مي شود. بر زمين نهاده، رهايى خويش از خدا خواهند. و اما، به روز، آنان، مردمانى، بردبار، دانا، و پرهيزگارند، كه بيم از خدا، آنان را تراشيده است، همانند تيرها كه تراشيده شوند، چنان كه بيننده پندارد كه بيمارند، و بيمار نيند، و گويد: ديوانه شده اند.اما، كارى بزرگ، بدانان در آميخته است. كه از كارهاى اندك خويش، خشنود نيند، و بسيار را بسيار ندانند.پس خويش را متهم دارند. ترسان كردارهاى اندك خويشند. اگر يكى از آنان، ستوده شود، از آنچه او را گويند، ترسد و گويد: من، بيش از ديگرى، به خويش آگاهم و پروردگارم. بيش از خودم، به من آگاهست. خدايا! بدانچه گويند، مرا مگير! و مرا بهتر از آن كن! كه پندارند و بدانچه ندانند، بر من ببخش!و از نشانه هاى يكى از پرهيزگاران، آنست كه در دين تواناست و در خوشخويى دورانديش و در ايمان، به يقين رسيده و به دانايى آزمند و در بردبارى دانا، و در توانگرى ميانه رو، و در بندگى فروتن و در نيازمندى، به ظاهر توانگران آراسته، و در سختى شكيبا، و در خواستن، جوياى حلال، و در هدايت و رهنمايى، پرنشاط، و از آزمندى دورى جوى. نيكو كردارست و از خدا، ترسان. روز را به پايان برد و همتش در سپاسگزارى به كار رود. و شب را به روز رساند و كوشش او به ذكر، به كار رود. شب را ترسان گذراند و روز را به شادمانى. ترسان، از آن كه بيم داده شده ى غفلت است و شادمان از آنچه از بخشش خدا بهره ى اوست. اگر در آنچه ناخوش دارد، نفسش از او فرمان نبرد، او
نيز نفس خود را در آنچه دوست دارد، فرمان نبرد. روشنى چشمش در چيزهاى پايدارست و از هر آنچه كه ناپايدارست، دورى جويد. شكيبايى را به دانائى و علم را به عمل درآميزد. مى بينى اش، با آرزويى كوتاه، لغزشى اندك، دلى فروتن، نفسى قانع، خوراكى كم، كارى آسان، دينى پاس داشته، شهوتى مرده، خشمى فروخورده، مردم به نيكويى او چشم داشته و از بديش آسوده. اگر در ميان بيخبرانست، از يادآوران خداست، و اگر در ميان يادآوران خداست، از بيخبران نيست. چون كسى به او ستم كند، در گذرد، و به آن كه او را محروم دارد، بخشد. و به آن كه از او ببرد، پيوندد. از بد زبانى به دور است، و در سخن نرمگوست كار ناپسند از او ديده نشود، و كردار نيكش، آشكارست. نيكى اش روى آورده است و بديش روى گردانده. در سختيهاى سخت، پريشان نگردد. و در ناخوشيها شكيباست. و در ناگواريها صبور. به آن كه او را دشمن دارد، ستم نكند و به آنچه دوست دارد، گناه نورزد. به حق اعتراف كند، پيش از آن كه بر آن، گواه آرند. آنچه را كه به او سپارند، تباه نسازد، و آنچه را كه به يادش آرند، از ياد نبرد. كسى را با لقبهاى زشت ياد نكند، و به همسايه زيان نرساند و به مصيبتهاى ديگران شاد نشود و به راه باطل گام ننهد و از راه حق به در نرود. چون خاموش نشيند، خاموشيش، او را اندوهگين نسازد. و اگر بخندد، آوايش بلندى نگيرد. و چون بر او ستم رود، شكيبايى كند، تا خدا، داد او بخواهد. نفسش از او به رنج است و مردم از او به آسودگى. نفس خويش را از بهر آسايش آخرت، به رنج افكند، و از خويش به مردم راحتى رساند. از هر كه دورى كند، به پاس زهدورزى و پاك داشتن خويش از آلودگيهاست. و نزديكيش به هر كس، به سبب نرمخويى و مهربانيست. دوريش به انگيزه ى خودپسندى و خويش بزرگ پندارى نيست، و نزديكيش ريشه در نيرنگ ندارد.(راوى) گفت: همام از هوش برفت، و هم در آن بيهوشى، از دنيا بشد.و اميرمومنان عليه السلام فرمود: خدا را سوگند! به حقيقت، كه از رويداد اين حال، بر وى مى ترسيدم. و آنگاه گفت: آيا اندرزهاى رسا، به آنان كه شايسته اند، چنين كند؟
و گوينده اى، او را گفت: اى اميرمومنان! پس، حال تو چيست؟ چرا باعث مرگش شدي؟.پس، امام عليه السلام فرمود: هر اجلى را هنگاميست، كه از آن، در نگذرد، و سببيست، كه از آن، تجاوز نكند، باز ايست! و زين پس، از اين گونه مگوى! كه شيطان به زبانت دميد.
خطبه 185-در وصف منافقان
در وصف دورويانخداى را سپاس گوييم، كه ما را توفيق فرمانبرى از خويش داد، و از گناه، بازداشت. و از او خواهيم، تا نعمت خود، بر ما كامل گرداند، و دست ما را به ريسمانش درآويزد. و گواهيم بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و پيامبر اوست. كه به پاس خشنودى وى، به سختيها روى آورد، و هر اندوهى را جرعه جرعه نوشيد. و خويشانش بر او، پايدار نماندند، دوران بر او گرد آمدند، و عربان، مهار گسيخته، روى به او نهادند، و براى جنگ با وى، به شكمهاى شتران خويش زدند. تا، آن كه از دورترين سراى، و دورترين جاى ديدار، به عرصه ى دشمنى اش، فرود آمدند.اى بندگان خدا! شما را به پرهيز از خشم او سفارش مى كنم. و از دورويان، دورباشتان مى دهم، كه آنان، گمراهان گمراه كننده اند، و لغزندگان لغزاننده. به گونه گون، رنگ، گردانند و هر روز، به راهى روند. شما را در پيروى از خويش، به هر وسيله استوار دارند، و در هر كمينگاه، به كمين شما نشسته اند. دلهاشان به دشمنى، بيمارست و رخسارشان از كينه، بى غبار. در پنهانى راه روند، همانند كسى كه در ميان درختان انبوه جنگل مى جنبد. وصفشان به درمان ماند، و گفتارشان بهبودى دهد. و كردارشان درد بى درمانست. به آسايش ديگران حسد ورزند، و به رنج ديگران افزايند، و اميدواران را نوميد سازند. در هر گذرى به خاك افتاده اى دارند، و در هر دلى همدلى. و براى هر اندوهى اشكى. به يكديگر ستايش به وام دهند، و در انتظار تلافى اند. چون از كسى بخواهند، اصرار ورزند، و اگر نكوهش كنند، (عيبهاشان را) آشكار كنند، و چون به فرمانروايى رسند، اسراف ورزند، هر حقى را باطلى آماده دارند. و براى هر استوارى، نااستوارى يى. و براى هر زنده اى، كشنده اى. و براى هر درى، كليدى. و براى هر شبى، چراغى. آزمندى نوميدانه را وسيله سازند، تا بازار خويش را به پا دارند، و كالاى بى رواج خود را رواج دهند. سخن گويند و در دلها شبهه افكنند. و چون چيزى را توصيف كنند، آن را بيارايند. راه را به ديگران آسان جلوه دهند، اما، تنگنايش را كج كنند (تا بر گذرنده دشوار شود و او را هلاك سازد.) پس، آنان، گروه شيطانند، و زبانه ى آتش. »آنان، گروه شيطانند. آگاه باشيد! كه پيروان شيطان، زيانكارند.« قرآن كريم-بخشي از آيه ي نوزدهم، از سوره ي مجادله.