خطبه 187-بعثت پيامبر و تحقير دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 187-بعثت پيامبر و تحقير دنيا

او را آنگاه برانگيخت، كه نشانه اى استوار نبود، و نورى (از دعوت حق) نمى تافت، و راهى روشن پديدار نه.

اى بندگان خدا! شما را به پرهيز از خشم او، اندرز مى دهم و از رفتن به سوى دنيا، دور باش مى گويم، كه آن، سراى كوچ است، و جاى تيرگى و نامرادى. باشنده ى آن، كوچگرست، و ساكن آن، جدا شونده. دنيا، همچون كشتى يى ست، كه در كام موجها يا توفانهاى تند، دست به گريبانست، باشندگان خود را بى آرام دارد. پس، گروهى از آنان، هلاك شوند، و گروهى ديگر، در ميان موجها نجات يابند، كه بادها با دنباله هاى خود، آنان را برانند و بر (مركب) ترس سوارشان كنند. آنان كه غرق شوند، ديگر باز يافته نشوند، و آنان كه رهايى يابند، به سوى تباهى روند.

اى بندگان خدا! اينك! هشيار باشيد! كه زبانها بازست و تنها درست و اندامها، نرم، و راه بازگشت گشاده، و فرصت باقى. پيش از آن كه فرصت از دست رود، و مرگ فرود آيد. و فرود آمدنش بر شما تحقق يابد، و منتظر آن نمانيد.

خطبه 188-در ذكر فضائل خويش

در آگاهى بر اين كه پذيرش گفتار و امر و نهى او برترست
به تحقيق، ياران آگاه بر امانتهاى دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم دانند، كه من،

هيچگاه، حتى لحظه اى، بر خدا و پيامبرش، چيزى را انكار نكردم. و در آن معركه ها كه پهلوانان، بازمى گشتند، و گامها باز پس نهاده مى شد، به شجاعتى كه خدا مرا اكرام كرده است، شركت مى كردم و او را يارى مى دادم.

به راستى، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن حال، كه سر بر سينه ى من داشت، از جهان رفت و خونش بر كف دست من جارى شد، و من، آن را به رخسار خويش ماليدم، و من، عهده دار غسل او شدم و فرشتگان، ياران من بودند، و صحن و سراى، از ناله ى فرشتگان پر شد، گروهى فرود مى آمدند، و گروهى فرا مى رفتند و آواى نرم آنان، كه بر او، نماز مى گزاردند، از گوش من، جدا نمى شد، تا آنگاه، كه او را در گورش نهان كرديم. پس، چه كسى به او سزاوارتر از منست؟ چه به روزگار زندگيش، و چه پس از مرگ او. از روى بينايى بشتابيد! و در جنگ با دشمن، بايد كه نيتتان راست باشد. پس، سوگند به خدايى، كه خداى ديگرى جز او نيست، كه من، بر راه حقم، و آنان، بر لغزشگاه باطل. آنچه گويم، بشنويد. و از خدا، براى خود و شما، آمرزش خواهم.

خطبه 189-سفارش به تقوا

درباره ى احاطه ى علم خدا، به جزئيات آگاهى مى دهد، آنگاه، به پرهيزگارى برمى انگيزد، و برترى اسلام و قرآن را بيان مى كند.

بانگ ددان را در بيابانها مى داند و گناهان بندگان را در نهانگاه ها، و آمد و رفت ماهيان را در درياهاى موج زن و بر هم خوردن آب را به توفيدن بادهاى سخت. و گواهى مى دهم بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم برگزيده ى خداست و پيام آور وحى او، و فرستاده اش، به رحمت و مهربانى.

سفارش به پرهيزگارى
اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر، پس، من شما را به ترس از خشم خدا سفارش مى كنم. خدايى كه شما را آفريد، و بازگشتتان، به سوى او خواهد بود. و برآورده شدن خواستهايتان، بدوست، و نهايت آرزوتان به او، و راه راست شما به سوى اوست. و پناهگاهتان به سوى او، و پرهيزگارى و بيم از خشم خدا، داروى درد دلهايتانست و دلهاى كورتان را بينا كند، و درمان بيماريهاى

تنهايتانست، و تباهى سينه هاتان را به درستى رساند، و پليدى چرك آلود جانهاتان را پاكيزه گرداند و چشم بصيرتتان را روشن سازد و دلهاتان را از بيم، ايمن دارد. و سياهى تاريكى را روشن سازد. پس، فرمانبرى از خدا را چون جامه ى زيرين خويش كنيد! نه آن ديگرى كه رويين است.

شعار، به معني: جامه زيرين است و در اصطلاح، آن رسم و عادتي تاست كه انسان شيوه ي خود مي سازد، از آن روي كه جامه ي زيرين، به تن مي چسبد و شيوه و عادت نيز به هستي انسان مي پيوندد. در زير جامه اى كه به تن مى چسبد، قرار دهيد! و در ميان دندگانتان جاى دهيد! و آن را بر كارهاتان فرمانروا كنيد! و آن را آبشخورى سازيد (براى قيامت خويش) و آن را وسيله ى درخواستهايتان كنيد! و سپر روز ترس خويش سازيد! و چراغ دل (تاريك) گورهاتان و وسيله ى آرامش وحشت دير انجامتان و گشايشى از براى رنج جاهايى كه در آن، خواهيد بود. پس، همانا، فرمانبرى از خدا، پناه هلاكت گاه هاييست كه روى آورد. و بيمهايى كه فرا رسيدن آن را چشم مى دارند و سوزش آتشهاى فروزان. پس، آن كه تقوا پيشه سازد، سخنيهاى نزديك شده، از او دورى گيرند، و كارها پس از تلخى، بر او شيرين شوند، و موجها پس از روى آوردن، از او دور گردند و دشواريها، پس از دشوارى، بر او، آسان شوند. و بزرگيها، پس از كميابى، بر او فرو ريزند، و رحمت و بخشش، پس از دورى، بدو باز گردد و نعمتها، پس از رفتنشان بر او بجوشند. و بركت، همچون باران درشت دانه، بر او ريزد پس از آن كه اندك مى باريد.

پس، از خدايى بترسيد! كه به اندرز خويش، شما را بهره داد. و به فرمان خويش اندرز داد. و به نعمت دادن خويش، بر شما منت نهاد. پس، براى بندگيش، نفس خويش را خوار داريد! و حق فرمانبريش را به جاى آريد!

اين اسلام، دينيست، كه خدا، آن را براى خويش برگزيد. و به عنايت خود، آن را آشكار ساخت. و بهترين آفريدگان خويش را بدان، برترى داد، و ستونهاى آن را بر دوستى خويش استوار داشت. به بزرگداشت اسلام، دينهاى ديگر را بى مقدار كرد. و با فراداشتن آن، دينهاى ديگر را فرو داشت. و به چيرگى اسلام، دشمنان خويش را خوار كرد. و با يارى كردن آن، مخالفان خود را بى ياور ساخت. و به بزرگى خويش، پايه هاى گمراهى را فرو ريخت. و تشنگان را از حوضهاى آن، سيراب كرد، و به وسيله ى آب كشندگان، حوضها را پر كرد به وسيله ي صاحبان معرفت، معرفت جويان را از معرفت سيراب كرد. آنگاه، آن را چنان قرار داد، كه دست آويزش را گسيختن نباشد و حلقه اش را جدا شدن، و پايه اش، ويران نشود، و ستونهايش نيستى نپذيرند، و درختش را نتوان بر كند، و روزگارش را گسستگى نبود، و شريعتهايش تباه نشوند و شاخه هايش، بريده نگردند، و راه هايش تنگى نگيرند، و همواريهاى زمينش، زير گام فرو ننشيند، روشنى صبحگاهش سياه نشود. راستى قامتش كج نگردد، و شاخه ى راستش خميده نشود.

در راه گشاده ى آن دشوارى رفتن پديد نيايد، و چراغهايش خاموش نگردند و شيرينيش تلخ نشود، پس، اسلام، ستونهاييست، كه خداوند، پايه هاى آن را در حق بنيان نهاده است، و بنيان آنها را استوار كرده. و چشمه هاييست، كه زه هاى آنها پر آبست. و چراغهاييست، كه شعله هاشان، سر بر افراشته و پايه هاى نوريست، كه مسافران، بدان، راه جويند و نشانه هاييست، كه راه ها، بدانها يافته شوند. و آبشخورهاييست كه وارد شدگان بدان، سيراب شوند. خدا، نهايت خرسندى خويش و برترين احكامش، و اوج فرمانبرداريش را در آن نهاده است. و آن، در نزد خدا، پايه هايى مطمئن، و بنيانى بلند، و دليلى روشن دارد، كه شعله هايش تابان است و قدرتش ارجمند و نشانه اش بلند است و نورانى و از ميان بردنش ناممكن. پس، آن را گرامى داريد! و پيروى كنيد! و حق آن را ادا كنيد! و آن را در جاى خود قرار دهيد!

آنگاه، چون سپرى شدن دنيا نزديك شد و طليعه هاى آخرت پديد آمد، خداى سبحان، محمد را به درستى، به پيامبرى برانگيخت. در آن هنگام، كه شادابى دنيا، پس از يك روزگار پر طراوت، به تيرگى و پژمردگى رسيده بود، و دنيا، دنيائيان را در بيم و سختى نگاه مى داشت. رنجهاى دنيا، به تندى گراييده بود، و جهان به نيستى نزديك شده و اين همه، نشانه هاى رستاخيز بود و پايان يافتن عمر دنيا و باز بريدن دنيا، از مردم آن، و شكستگى حلقه و گسيختگى ريسمان آن، كه دنيا و دنيائيان را به هم پيوسته بود. و كهنه شدن نشانه هاى دنيا كه نهانيهايش را آشكار مى كرد، و كوتاهى ريسمان عمرش را نشان مى داد.

خدا، او را براى تبليغ پيامبرى، و بزرگداشت امتش و پديد آوردن بهار بر مردم روزگار و بلندى بخشيدن ياران و بزرگوارى ياورانش، به پيامبرى برگزيد.

آنگاه، خدا، كتاب بر او فرو فرستاد، نورى كه چراغهايش هيچگاه خاموش نشود. و چراغى كه فروزش آن، فرو نخوابد، و دريايى كه كس به ژرفاى آن نرسد، و راهى كه به گمراهى نيانجامد. و شعله اى كه فروزش آن، تاريك نگردد و جداكننده ى حق از باطل، كه دليلش بيهوده نماند. و بيان روشنى كه پايه هاى آن، ويران نگردد، و درمانى كه آن را بيم بيمارى نيست. و عزتى، كه ياران آن را شكست نيست. و حقيقتى كه ياورانش، خوار نگردند. و آن، معدن و مركز ايمان است و چشمه ها و درياهاى دانش. و باغهاى داد است و آنجاست كه آبهاى عدالت فراهم آيند و سنگ بناى اسلام است، و رودخانه ى حقيقت و زمينهاى پيرامون آن، هموارست.

/ 97