نامه 046-به يكى از فرماندهان خود - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله کاسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(فطرت) و كالبد وارون، پاك سازم. تا، گل دانه ها، از گياهدانه ها، جدا شوند.

از همين نامه، و پايان آنست:

اى دنيا! از من، دور شو! كه مهارت بر دوشت نهاده است. كه به حقيقت از چنگالت جستم، و از دامت رها شدم. و از رفتن در لغزشگاه هايت دورى جستم. كجايند آن مهتران؟ كه به بازيهايت، فريبشان دادى. كجايند مردمانى كه به آرايه هاى خويش، فريفته شان داشتى؟. آنان، اينك! در گرو گورهايند و پيوسته در لابلاى لحدها. اى دنيا! خدا را سوگند! كه اگر جسم بودى و ديده مى شدى، و در كالبدى، به حس مى آمدى. همانا حدود خدا را بر تو جارى مى كردم، كه بندگان خدا را به آرزوها، فريفته اى، و امتهايى را در پرتگاه تباهى نهادى، و پادشاهانى را به نابودى سپردى، و آنان را به آبشخورهاى بلا درآوردى، كه نه راهى براى درون شدن بود، و نه بيرون شدن. چه دورست! هر كه پاى، بر لغزشگاهت نهاد، لغزيد و در افتاد، و آن كه بر خيزابهايت سوار شد، غرق شد، و آن كه از رشته هاى دامت سر بتافت، پيروز شد. جان به در برده از تو، باكى ندارد، كه به تنگ جاى فرود آيد. و در نزد او، دنيا، روزيست، كه زوالش نزديك است.

اى دنيا! از من، دور شو! كه به خدا سوگند! رام تو نگردم، تا مرا به خوارى نشانى. و فرمانبردار تو نشوم، كه به هر سويم كشانى و قسم به خدا كه جز آنگاه، كه خدا خواهد، خويش را به رنج مى پرورم، تا خوراك خود را به گرده نانى كه بدان، دست يابد، خرسند گردد. و نانخورش خويش را به نمكى قناعت ورزد. و چشمم را چنان رها كنم، تا همچون چشمه اى كه آبش باز ايستاده است، چندان بگريد، كه اشكش پايان گيرد. آيا چرنده، چندان سير خورد، كه به پهلو درافتد؟ و رمه ى گوسفند، از علف سير خورد و به خوابگاه رود؟ و على، توشه ى خويش خورد، و بسان جانوران آرامد؟ بدين سان، چشمش روشن باد! كه پس از سالهاى بسيار، از چارپايان بى چوپان، و چرندگان پيروى كرده است.

خوش به حال آن كسى كه وام خويش را به خداى خود پرداخته است! و دشوارى آن را، چون خارى كه به پهلو خلد، بر خود، هموار داشته است. و به شب، خواب از چشم خويش دور داشته، تا آنگاه، كه خواب، بر چشمش چيره گردد. بى فراشى، دستها زير سر نهاده، در ميان گروهى كه چشمهاشان را بيم رستاخيز، بازداشته، و پهلوهاشان را از خوابگاه هاشان دور ساخته. و لبهاشان

به ذكر پروردگارشان، زمزمه مى كند و به آمرزش خواهى بسيارشان، گناهانشان پراكنده مى شود. »و آنان، به حقيقت، حزب خدايند، اى اهل ايمان! بدانيد! كه حزب خدا، رستگارانند.« قرآن كريم-22:58.

اى پسر حنيف! از خشم خدا بترس! و چند گرده نان، ترا بس است، تا از آتش دوزخت نگاه دارد.

نامه 046-به يكى از فرماندهان خود

به يكى از كارگزارانش
اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، تو از آنانى كه براى بر پاى داشتن دين، از آنان، يارى مى خواهم. و سركشى گناهكار را در هم مى كوبم، و گلوگاه نفوذ دشمن را مى بندم. پس، بدانچه تو را اندوهگين مى سازد، از خدا، يارى خواه! و درشتى و نرمى را به هم درآميز! آنجا كه مدارا سزاوارست، مدارا كن، و آنجا كه جز درشتى، ترا بى نياز ندارد، از درشتى، يارى گير! بر رعيت، فروتن باش! و گشاده روى. و با آنان به نرمى رفتار كن! آنان را برابر دار! و در نيم نگاه و ديدار و اشاره و درود، بر آنان، يكسان باش! تا زبردستان، در ستمكاريت بر آنان آز نورزند، و زيردستان، از عدل تو نوميد نگردند.

نامه 047-وصيت به حسن و حسين

به حسن و حسين عليهماالسلام آنگاه كه ابن ملجم كه-رحمت خدا از او دور باد!-وى را به شمشير زد فرمود:

هر دوتان را به پرهيزگارى و ترس از خشم خدا، سفارش مى كنم. و آگاه باشيد! كه اگر دنيا شما را بخواهد، شما، آن را مخواهيد! و بر آنچه دنيا، از شما بازدارد، اندوه مداريد! به حق سخن گوييد! و براى پاداش (خداوندى) كار كنيد! و دشمن ستمكاران باشيد و ستمديدگان را يارى دهيد!

شما دو تن، و همه ى فرزندان، و خانواده ام، و هر آن كه نامه ام به او رسد، را سفارش مى كنم، به پرهيزگارى، و داشتن ترتيب در كار

و آشتى جويى، كه همانا، از نيايتان كه-درود خدا بر او باد!-شنيدم، كه مى فرمود: »آشتى دادن ميان مردم، از ساليانى نماز و روزه برتر است.«
خدا را! خدا را! در كار يتيمان نگريد! دهانهاشان را در نوبت مداريد! و در نزد شما تباه نشوند.

و خدا را! خدا را! در كار همسايگانتان بنگريد! كه آنان، سفارش شدگان پيامبرتانند، (كه) همواره درباره شان سفارش مى كرد. چنان كه گمان برديم، به زودى، همسايه را از همسايه، ميراث نهد.

و خدا را! خدا را! به قرآن نگريد! تا ديگران، در عمل به آن، بر شما پيشى نگيرند!

و خدا را! خدا را! در نماز بنگريد! كه همانا، آن ستون دينتانست.

و خدا را! خدا را! در خانه ى پروردگارتان نگريد! تا در اين جهانيد، آن را تهى مگذاريد! و اگر رها شود، خدا، به بخشايش، در شما ننگرد.

و خدا را! خدا را! به مال و جان و زبان خويش به جهاد در راه خدا بكوشيد!

و بر شماست، كه پيوند و بخشش به يكديگر را پايدار داريد. و از روى گرداندن و بريدن از يكدگر بپرهيزيد! و »امر به معروف« و »نهى از منكر« را رها مكنيد! كه بدكارانتان، بر شما فرمانروا گردند. و چون خدا را خوانيد، شما را نپذيرد.

آنگاه گفت: اى فرزندان عبدالمطلب! نبينم، كه در خون مسلمانان فرو رويد، و گوييد: »اميرمومنان، كشته شد.« هان! كه جز كشنده ى مرا مكشيد!

بنگريد! هر گاه من، بدين ضربت مردم، پس، قاتل را به ازاى هر ضربت، ضربتى زنيد. و مرد ابن ملجم. را مثله مكنيد! كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم، كه مى فرمود: »از مثله كردن، بپرهيزيد! اگر چه سگى درنده باشد.«

نامه 048-به معاويه

به معاويه
همانا، كه سركشى و دروغگويى، دين و دنياى مرد را تباه مى سازد. و تباهيش را بر نكوهشگر، آشكار مى دارد. و دانم، در نسخه هاي ديگر «داني» است. كه آنچه را كه به سرنوشت، از دست داده اى، در نمى يابى. و به حقيقت، گروه هايى خواستند، تا چيزى را به ناحق به دست آرند. و به نام خدا سوگند خوردند. و خدا، آنان را دروغگو شمرد. پس، تو، از آن روز بترس! كه آن كه سرانجام كار خويش را نيكو ساخته است، شادانست، و آن كه شيطان را به رهبرى گرفته و با او به ستيز برنخاسته است، پشيمان شود.

و تو، ما را به حكم قرآن فراخوانده اى، و خود، از قرآنيان نيستى. و ما، تو را پذيرا نشديم، كه حكم قرآن را پذيرفتيم. والسلام

نامه 049-به معاويه

و نيز به معاويه
اما، پس از سپاس خدا و ستايش پيامبر، و همانا دنيا، آدمى را به خود سرگرم مى دارد، تا به ديگرى آخرت. نپردازد. و دنيادار، از دنيا، به چيزى نرسد، مگر آن كه درى از آز بر وى بگشايد، آزى بس شديد. و دنيادار، بدانچه از دنيا يافته است، هرگز خود را از نايافته ها بى نياز نبيند. و در پس آن، جدايى از گرد آورده ها و در هم ريختن استوار كرده است. و اگر از گذشته ها پند مى گرفتى، بازمانده را درمى يافتى. والسلام

نامه 050-به اميران سپاه خود

به فرماندهان سپاه
از بنده ى خدا-على بن ابيطالب اميرمومنان-به مرزداران.

اما بعد از سپاس خدا و ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، فرمانروا را شايسته است، كه به افزونيى كه خدا در كار او پديد آورده و به آن برترى كه او را ويژه داشته است، رفتار خويش را بر فرمانبران، دگرگون نكند. و اگر خدا، نعمت خويش را بر او افزون داشته، سبب نزديكى او، به بندگان خدا شود، و بر برادرانش مهربان گردد.

آگاه باشيد! كه شما را بر من حقيست، تا رازى را بر شما پوشيده ندارم، مگر در كار جنگ. و كارى را بى كنكاش با شما، نگذرانم، مگر راندن حكم شرعى. و هيچ حقى از شما را از جاى خويش، به پس نمى اندازم. و تا آن را به پايانش نرسانم، از آن، باز نمى مانم. و در حق خويش، بر من، برابريد. پس، چون چنين كردم، لازم آمد، كه خدا، نعمت خود را بر شما كامل كند. و حق من، بر شما، فرمانبرى از منست. و چون شما را به كارى فراخوانم، به پس ميفكنيد! و در آنچه كه به صلاح كار است، سستى مكنيد! و در سختيهاى راه حق فرو رويد! و اگر شما، در راه من، بر اين كارها پايدار نباشيد، هيچ كس، بر من، خوارتر از آن كس كه از شما، به راه كج رود، نيست. آنگاه، او را به سزاش رسانم. و وى را بر من، رخصتى نيست. پس، اين پيمان را از فرماندهان خويش بگيريد! و چيزى را كه خدا، بدان، كارتان را به درستى رساند، از آنان بستانيد! والسلام

/ 97