و فرمود: با هر آدمى، دو فرشته اند، كه او را پاس دارند، و چون سرنوشت فرا رسد، فرشتگان، ميان او و سرنوشت تهى گذارند، و روزگار زندگى، سپريست استوار.
حکمت 193
طلحه و زبير، او را گفتند: ترا بيعت كنيم، اگر ما را در كار خلافت شريك گردانى. و امام عليه السلام فرمود: نه! ليكن شما، در نيرو بخشى و يارى خواستن، شريك باشيد، و به سختى و درماندگى، دو يار.چون نياز افتد، همراهي كنيد! و اگر در كار، ناتواني آيد، اصلاح كنيد!.
حکمت 194
و فرمود: اى مردم! از خدايى بترسيد! كه چون گوييد، بشنود، و گر نهان داريد، داند. و بر مرگ پيشى جوييد! كه اگر از آن گريزيد، شما را دريابد، و اگر مانيد، شما را گيرد، و اگر آن را از ياد بريد، خود را به ياد شما آرد.
حکمت 195
مباد! كه آن كس كه از تو نيكى ديده است و سپاس نداشته، ترا از نيكى باز دارد. كه همانا، آن كه از نيكيت بهره نبرده است، ترا سپاس دارد، و تو، از سپاسدار، بيش از آن يابى، كه از ناسپاس، »و خدا، نيكوكاران را دوست دارد.« قرآن كريم-195:2 و برخي آيات ديگر.
حکمت 196
و فرمود: هر ظرفى بدانچه در او نهند، تنگى گيرد، مگر ظرف دانش، كه گشادگى گيرد.
حکمت 197
و فرمود: نخستين پاداش بردبار، آنست كه مردم، به بردباريش، در برابر نادان، او را يارى دهند.
حکمت 198
و فرمود: اگر بردبار نيستى، شيوه ى بردباران گير! كه كم اوفتد كه كسى راه و رسم گروهى گيرد، و از آنان نشود.
حکمت 199
و فرمود: هر كه (كار) خويش در شمار گيرد، سود برد، و هر كه غفلت كند، زيان بيند. آن كه ترسد، آسايد، و هر كه اندرز گيرد، بينا شود. و آن كه بينا شود،
دريابد، و هر كه دريابد، داند.
حکمت 200
و فرمود: دنيا، پس از چموشى، بار ديگر، به ما، بازگردد. چون شترى بدخوى، (كه دوشنده ى خود را به دندان گزد) و بر فرزند خويش مهر ورزد. و به دنبال آن، خواند: »و مى خواهيم كه بر ناتوان شمردگان زمين، منت نهيم، و آنان را پيشوايان و ارث بران (زمين) سازيم.« قرآن كريم-28:5.
حکمت 201
و فرمود: از خدا بترسيد! چون ترسيدن كسى كه تهى از علايق، دامن به كمر زده و خويش را به كوشش، چالاك داشته و به روزگار زندگى، بر ترس، پيشى گرفته و چشم دوخته است به دور جاى نيكبختى و بدبختى و آمدن و رفتن خويش.
حکمت 202
و فرمود: بخشش، پاسدار آبروهاست، و بردبارى، دهان بند نادانست، و گذشت، زكات پيروزيست، دورى جستن، عوض كسيست كه به تو بى وفايى كند، و هم انديشى، همان راه يابيست. و آن كه به انديشه ى خويش (از هم انديشى با ديگران) بى نياز شد، خود را به خطر افكند. شكيبايى، با سختيهاى روزگار، پيكار كند. بيتابى، از يارى دهندگان روزگارست. برترين بى نيازيها، رها كردن آرزوست. بسا خرد، كه اسير خواهشيست، كه بر او فرمان مى راند. و پاسدارى از تجربه، از توفيقهاست. دوستى، خويشاوندى به دست آمده است، و از رنجيده ى خويش آسوده مباش!
حکمت 203
و فرمود: خودبينى آدمى، يكى از رشكبران بر خرد اوست.
حکمت 204
و فرمود: بر آزار و درد و رنج روزگار، چشم بربند! و همواره خرسند زى!
حکمت 205
و فرمود: آن كه نهال هستى اش نرم بود، شاخه هايش فزونى گيرد.آن كه نرمخو بود، دوستانش فزوني گيرند.
حکمت 206
و فرمود: ستيز، تدبير را ويران كند.
حکمت 207
و فرمود: هر كه به كام دل رسيد، خويش را از دگران برتر ديد.
حکمت 208
و فرمود: در دگرگونيهاى روزگار، گوهر مردانگى پديدار شود.
حکمت 209
و فرمود: رشك بردن بر دوست، بيمارى دوستيست.
حکمت 210
و فرمود: خردها، بيشتر، در پرتو آز، بر خاك فرو افتند.